riddle

/ˈrɪdl̩//ˈrɪdl̩/

معنی: سرند، غربال، رمز، معما، چیستان، لغز، جدول معما، سوراخ سوراخ کردن، غربال کردن، تفسیر یا بیان کردن، پر از سوراخ کردن، گیج و سردر گم کردن
معانی دیگر: بردک، پرسش دشوار، (شخص یا چیز) گیج کننده، بغرنج، راز، سر، معمایی را حل کردن، چیستان را پاسخ دادن، معما وار حرف زدن، آردبیز، پرویزن، سرند کردن، بیختن، بیزیدن، (مانند سرند) سوراخ سوراخ کردن، پر (از چیزی) بودن یا شدن، مملو بودن، سورا  سورا  کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a puzzling, tricky, and often amusing question, usu. with an ingenious answer, posed as a diversion or as a test of one's wits.
مشابه: conundrum

- Here is a riddle: What is the difference between a jeweler and a jailer? (Answer: a jeweler sells watches, but a jailer watches cells.).
[ترجمه Jalil] فرق یه جواهر فروش با یه زندانی چیه؟! جواب: جواهر فروش ساعت میفروشه اما زندانی به سلول زندان نگاه میکنه. ( نکتش اینجاست که ساعت و دیدن /و فروختن و سلول در انگلیسی کلماتش مشابه )
|
[ترجمه گوگل] در اینجا یک معما وجود دارد: تفاوت بین یک جواهرساز و یک زندانبان چیست؟ (پاسخ: جواهرفروش ساعت می فروشد اما زندانبان سلول ها را تماشا می کند)
[ترجمه ترگمان] این یک معما است: تفاوت بین یک جواهر فروش و یک زندانبان چیست؟ (پاسخ: یک جواهر فروش ساعت به فروش می رسد، اما یک jailer سلول را مراقبت می کند)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any puzzling or perplexing question, problem, person, or thing.
مترادف: mystery, perplexity, puzzle, stickler
مشابه: conundrum

- How the prisoner was able to escape remains a riddle.
[ترجمه سید عباس حسینی] اینکه این زندانی چگونه توانست فرار کند یک معما باقی می ماند.
|
[ترجمه گوگل] اینکه این زندانی چگونه توانست فرار کند یک معما باقی مانده است
[ترجمه ترگمان] این که چطور زندانی توانسته بود از آن فرار کند، یک معما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That shy child was always a riddle to his teachers.
[ترجمه گوگل] آن کودک خجالتی همیشه برای معلمانش معما بود
[ترجمه ترگمان] آن کودک خجالتی همیشه معمایی برای معلمان خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: riddles, riddling, riddled
(1) تعریف: to solve riddles.
مشابه: puzzle

(2) تعریف: to create or speak in riddles; mystify.
( verb )
حالات: riddled, riddles, riddling
• : تعریف: to pierce with a large number of holes.

- Bullets riddled the target.
[ترجمه Edris nozari] گلوله ها هدف را سوراخ سوراخ کردند
|
[ترجمه گوگل] گلوله ها هدف را پرتاب کردند
[ترجمه ترگمان] گلوله هدف گلوله را سوراخ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i used a riddle for separating earth from stone
برای جدا کردن خاک از سنگ سرند به کار بردم.

2. to ask a riddle
چیستان پرسیدن

3. to know the answer to a riddle
پاسخ معما را دانستن

4. if you give me a clue, i will solve the riddle
اگر سرنخی به من بدهی معما را حل خواهم کرد.

5. See if you can solve this riddle .
[ترجمه گوگل]ببینید آیا می توانید این معما را حل کنید
[ترجمه ترگمان] ببین میتونی این معما رو حل کنی یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His daily work is to riddle coal cinders to get out the larger pieces.
[ترجمه سولماز] کار هر روز او غربال کردن خاکستر زغال برای خارج ساختن تیکه های بزرگتر است.
|
[ترجمه گوگل]کار روزانه او معما کردن سیلندرهای زغال سنگ برای بیرون آوردن قطعات بزرگتر است
[ترجمه ترگمان]کار روزانه اش مربوط به riddle زغال سنگ برای بیرون آوردن قطعات بزرگ تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Scientists claimed yesterday to have solved the riddle of the birth of the Universe.
[ترجمه گوگل]دانشمندان دیروز ادعا کردند که معمای تولد کیهان را حل کرده اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان دیروز ادعا کردند که معمای تولد جهان را حل کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Scientists may have solved the riddle of Saturn's rings.
[ترجمه گوگل]شاید دانشمندان معمای حلقه های زحل را حل کرده باشند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان ممکن است معمای حلقه های زحل را حل کرده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The riddle couldn't be solved by the child.
[ترجمه گوگل]این معما توسط کودک حل نشد
[ترجمه ترگمان]این معما نمی توانست توسط بچه حل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her disappearance is a complete riddle.
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن او یک معمای کامل است
[ترجمه ترگمان] ناپدید شدن اون یه معماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The riddle was at last unriddled.
[ترجمه گوگل]معما بالاخره حل نشد
[ترجمه ترگمان]سرانجام معما حل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He got the answer to the riddle as quick as a flash.
[ترجمه گوگل]او پاسخ معما را به سرعت به عنوان یک فلش دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او جواب معما را به سرعت روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Solve the riddle of this verse, Or suffer Ariaca's curse!
[ترجمه گوگل]معمای این آیه را حل کنید یا به نفرین آریاکا مبتلا شوید!
[ترجمه ترگمان]معمای این شعر را حل کنید، یا نفرین s را حل کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As investigators probed the brain further, the riddle of the mind revealed itself to be deeply specific.
[ترجمه Edris nozari] همانطور که محققان مغز را بیشتر بررسی کردند، معمای ذهن به طور عمیق خودش را نمایان میکرد.
|
[ترجمه گوگل]همانطور که محققان مغز را بیشتر بررسی کردند، معمای ذهن خود را عمیقاً خاص نشان داد
[ترجمه ترگمان]همانطور که محققان مغز را بیشتر بررسی کردند، معمای ذهن به طور عمیق مشخص شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرند (اسم)
brattle, chaffer, screen, bolt, riddle, bolter, harp

غربال (اسم)
chaffer, screen, riddle, bolter, sieve, harp, cribble, ethmoid bone

رمز (اسم)
secret, mystery, token, sign, trick, crypt, code, riddle, cipher, symbol, enigma, cryptogram

معما (اسم)
mystery, puzzle, riddle, conundrum, enigma, crux, logogram, logogriph

چیستان (اسم)
puzzle, riddle, conundrum, enigma, crux, problem

لغز (اسم)
mystery, puzzle, riddle, enigma, crux, wisecrack

جدول معما (اسم)
puzzle, riddle

سوراخ سوراخ کردن (فعل)
riddle

غربال کردن (فعل)
riddle, sieve, sift, winnow

تفسیر یا بیان کردن (فعل)
riddle

پر از سوراخ کردن (فعل)
riddle

گیج و سردر گم کردن (فعل)
riddle

تخصصی

[عمران و معماری] غربال - پرویزن

انگلیسی به انگلیسی

• puzzle, question or statement presenting a problem to be solved; enigma, mystery; sieve, screen used for sifting
solve, interpret; swell up, inflate; perforate, pierce; detonate, explode
a riddle is a puzzle in which you ask a question that seems to be nonsense but which has a clever or amusing answer. an example is `why do you never get hungry in the desert? because of the sandwiches (sand which is) there.'
you can describe something that is puzzling as a riddle.

پیشنهاد کاربران

معما
غربال کردن - گلچین کردن
رمزینه گی
چیستان
معما
Free
آزاد
something that you do not understand and cannot explain
چیزی که متوجه نمی شوی و نمی توانی آن را توضیح دهی.
a puzzle or joke in which you ask a question that seems to be nonsense but which has a clever or amusing answer.
...
[مشاهده متن کامل]

پازل ( معما ) یا شوخی ایه که در قالب یه سوال می پرسی که به نظر بی منطق میاد در صورتی که پاسخی هوشمندانه یا تفننی دارد.
is what people have been trying to understand or explain it but have not
been able to
چیزی ست که انسان ها در تلاش بوده اند تا آن را درک کنند یا توضیحش دهند ولی موفق به انجام چنین کاری نشده اند.
- کلامی که با رمز و اشاره بر مطلبی دلالت کند.
مترادف ها: معما، چیستان، لغز، پازل
puzzle, mystery, enigma, brainteaser

riddle
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/riddle• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/riddle• https://www.vajehyab.com/?q=معما
Detective Hercule Poiro answers hard riddles
کاراگاه پوآرو معماهای سخت را جواب می دهد.
دست چین کردن و گلچین کردن
1 - معما - چیستان - رمز - سر
2 - الک / غربال کردن
3 - سوراخ سوراخ کردن
بی ثباتی
آبکش کردن
کنایه، باکنایه حرف زدن ( talk/speak in riddle ) در لفاف سخن گویی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس