rider

/ˈraɪdər//ˈraɪdə/

معنی: الحاقیه
معانی دیگر: سوار، راکب، توضیح اضافی، شرح، تبصره، سوار کار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who rides a vehicle or an animal.

- a rider of trains
[ترجمه گوگل] یک سوار قطار
[ترجمه ترگمان] یک سوار قطار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a rider of camels
[ترجمه گوگل] یک شتر سوار
[ترجمه ترگمان] یک نفر از شترها سوار بر شتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a supplementary clause or amendment added to a legislative bill, insurance policy, or other document.
مشابه: codicil

جمله های نمونه

1. a rider with excellent seat and hands
یک سوارکار که خیلی خوب بر زین قرار می گیرد و بسیار مهارت دارد

2. he sent a rider ahead to scout the area
سواری را جلو فرستاد تا آن ناحیه را دیده وری کند.

3. the horse and its rider rolled in the dust
اسب و سوارش در خاک در غلتیدند.

4. suddenly the horse tossed the rider
اسب ناگهان سوار را پرت کرد.

5. suddenly the horse bucked and threw its rider to the ground
ناگهان اسب جفتک پراند و سوارکار را بر زمین پرت کرد.

6. The Night Rider lamp has been designed to conform to new British Standard safety requirements.
[ترجمه گوگل]لامپ Night Rider برای مطابقت با الزامات ایمنی جدید استاندارد بریتانیا طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]چراغ شب سوار برای مطابقت با الزامات استاندارد جدید استاندارد بریتانیا طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The horse was tired, but the rider spurred him on and reached the post first.
[ترجمه گوگل]اسب خسته بود، اما سوار او را به حرکت درآورد و اول به پست رسید
[ترجمه ترگمان]اسب خسته بود، اما سوار آن را مهمیز زد و اول به پست رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She is a very good and experienced rider.
[ترجمه رایدر تک سوار] رایدر تک سوار
|
[ترجمه گوگل]او یک سوارکار خوب و با تجربه است
[ترجمه ترگمان]او خیلی خوب و با تجربه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was a good rider, but reckless.
[ترجمه گوگل]او سوارکار خوبی بود، اما بی پروا
[ترجمه ترگمان]او سواری خوبی بود، اما بی ملاحظه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The rider forced his horse on through the storm.
[ترجمه گوگل]سوارکار اسبش را به زور سوار طوفان کرد
[ترجمه ترگمان]سوار اسبش را به زور در میان طوفان به حرکت درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We should like to add a rider to the previous remarks.
[ترجمه گوگل]مایلیم یک سوارکار را به اظهارات قبلی اضافه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید دوست داشته باشیم که یک سوار را به صحبت های قبلی اضافه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Both horse and rider were dripping with sweat within five minutes.
[ترجمه گوگل]هر دو اسب و سوار در عرض پنج دقیقه عرق می چکیدند
[ترجمه ترگمان]هر دو اسب و سوار در عرض پنج دقیقه عرق از عرق می چکید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The wild horse bucked its second rider off.
[ترجمه گوگل]اسب وحشی دومین سوارکارش را از پا درآورد
[ترجمه ترگمان]اسب وحشی در حالی که سوار دوم شده بود سوار بر اسب خود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The horse reared, throwing its rider.
[ترجمه گوگل]اسب پرورش یافت و سوار خود را پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]اسب روی دو پا بلند شد و سوارش را به زمین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The rider came off and the handlebar went into his neck.
[ترجمه گوگل]سوار پیاده شد و فرمان به گردنش رفت
[ترجمه ترگمان]سوار بر اسب فرود آمد و the به گردن او رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The rider dissolved into the mists.
[ترجمه گوگل]سوار در مه ها حل شد
[ترجمه ترگمان]سوار بر مه ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He was caught out while lapping a slower rider.
[ترجمه گوگل]او در حالی که یک سوارکار کندتر را می زد بیرون گرفتار شد
[ترجمه ترگمان]او در حالی که لیس زدن یک سوار آرام را لیس می زد، دستگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الحاقیه (اسم)
rider

تخصصی

[عمران و معماری] سوار
[حقوق] الحاقیه (قانون یا سند)، قضیه فرعی، ماده الحاقی

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing which who rides; addition or appendix to a document
a rider is someone who is riding a horse, a bicycle, or a motorcycle.

پیشنهاد کاربران

پا بزن آشغال
rider ( ورزش )
واژه مصوب: سوارکار
تعریف: شخصی که در مسابقات سوارکاری شرکت می کند|||متـ . سوار
این واژه در برخی مواقع در معانی زیر نیز به کار می روند:
�همراه� ، �همسفر� و �مسافر�
On May 4, 1961, John Lewis and twelve other young riders including seven blacks and six whites, . . .

راکب ( به جز راننده )
and its three heads sputtering fire at Pegasus and his rider
https://worldfolklore. net/index. php/2020/09/24/pegasus - and - the - chimaera/
1_ کسی که خودش وسیله ای را بِراند
( اسب ، موتور سیکلت، دوچرخه و. . . . )
a traveler who actively rides a vehicle
( as a bicycle or motorcycle )
مانند : horserider
2_ کسی در یک وسیله نقلیه قرار دارد و سفر میکند ولی نقشی در حرکت آن ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

a traveler riding in a vehicle ( a boat or bus or
car or plane or train etc ) who is not operating it
مانند : taxi rider که به مسافر یا سرنشین تاکسی ( غیر از راننده ) اطلاق میشود. ( همچنین : fare )

ماده الحاقی
راننده ، سرنشین
[در ترکیب]
- ران ، - سوار
برای نمونه ghost rider به معنی روح سوار ، روح ران

بپرس