ritualize


پرستواره گرایی کردن، پرستش واره گرایی کردن، آداب پرستی کردن، تبدیل به رسوم و تشریفات کردن، پرستواره کردن، رسمی و تشریفاتی کردن، شعائر دینی رابجا اوردن، قائل به تشریفات شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ritualizes, ritualizing, ritualized
مشتقات: ritualization (n.)
• : تعریف: to make into, or treat as, a ritual or rituals.

جمله های نمونه

1. Bull fights are highly ritualized by centuries of performance.
[ترجمه گوگل]نبردهای گاو نر با چندین قرن اجرا بسیار تشریفاتی است
[ترجمه ترگمان]fights بول به شدت تحت تاثیر قرن ها عملکرد قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. That was a ritualized occasion of the greatest social necessity.
[ترجمه گوگل]این یک مراسم تشریفاتی از بزرگترین ضرورت اجتماعی بود
[ترجمه ترگمان]این یکی از بهترین necessity اجتماعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I believe they were in the process of ritualized rutting when I charged out at midnight and drove off in my Jeep.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم وقتی نیمه‌شب شارژ شدم و با جیپم حرکت کردم، آنها در حال تشریفاتی بودند
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که آن ها در فرآیند of rutting بودند که من نیمه شب از خانه بیرون آمدم و با جیپ خودم رانندگی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A ritualized fight will often proceed through several stages, like a tournament.
[ترجمه گوگل]یک مبارزه تشریفاتی اغلب در چندین مرحله مانند یک تورنمنت انجام می شود
[ترجمه ترگمان]نبرد ritualized اغلب در مراحل مختلفی مانند یک تورنمنت انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If you don't ritualize a specific bedtime, you'll end up finding ways to stay up later, just the way you do now.
[ترجمه گوگل]اگر زمان خواب خاصی را تشریف نگذارید، در نهایت راه هایی برای بیدار ماندن بعداً پیدا خواهید کرد، درست مثل الان
[ترجمه ترگمان]اگر وقت خواب بخصوصی نداشته باشی، بالاخره راه پیدا کردن راه هایی برای موندن پیدا می کنی، فقط کاری که الان می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This year 2012 will enable you to ritualize your daily newspaper according to the innovations which emergent in your life, in parallel with your major aspirations.
[ترجمه گوگل]امسال، سال 2012 شما را قادر می سازد تا به موازات آرزوهای اصلی خود، روزنامه روزانه خود را مطابق با نوآوری هایی که در زندگی شما پدیدار می شود، تشریح کنید
[ترجمه ترگمان]در سال ۲۰۱۲ به شما این امکان را می دهد که روزنامه روزانه خود را مطابق با innovations که در زندگی خود، موازی با اهداف اصلی خود، ایجاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chinese ritualize and celebrate each day in a customary manner.
[ترجمه گوگل]چینی ها هر روز را به شیوه ای مرسوم جشن می گیرند و جشن می گیرند
[ترجمه ترگمان]غذای چینی و جشن می گیرند و هر روز را با شیوه معمول جشن می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Art Life, modern myth, Ritualize, Emotionalize, Being of Authority.
[ترجمه گوگل]زندگی هنری، اسطوره مدرن، تشریفات، احساساتی کردن، اقتدار بودن
[ترجمه ترگمان]زندگی آرت، اسطوره مدرن، Ritualize، emotionalize، بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. How can we make our use of praise discriminating and therefore meaningful, rather than profligate or ritualized?
[ترجمه گوگل]چگونه می‌توانیم استفاده از ستایش را تبعیض‌آمیز و در نتیجه معنادار کنیم، نه اینکه هذیان‌کننده یا تشریفاتی باشد؟
[ترجمه ترگمان]چطور می توانیم از تعریف و تمجید و بنابراین معنی دار بودن، به جای فاسد کردن و یا ritualized، استفاده کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Shi Qing's works attempt to create a "stage" ambiance, with the help of the combined possibilities of artistic media, to ritualize everyday life through symbolism.
[ترجمه گوگل]آثار شی چینگ تلاش می‌کنند تا با کمک امکانات ترکیبی رسانه‌های هنری، فضایی «صحنه» خلق کنند تا از طریق نمادگرایی، زندگی روزمره را تشریح کنند
[ترجمه ترگمان]کاره ای شی کینگ تلاش می کند تا \"صحنه\" را با کمک امکانات ترکیبی رسانه های هنری ایجاد کند تا زندگی روزمره را از طریق نمادگرایی به پایان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• make into a ritual, make into a ceremony; practice ritualism (also ritualise)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : ritualize
✅️ اسم ( noun ) : ritual
✅️ صفت ( adjective ) : ritual / ritualistic
✅️ قید ( adverb ) : ritually / ritualistically
با مناسک خاص انجام دادن، آیینی کردن، با تشریفات انجام دادن،
رعایت آداب کردن
( جانورشناسی ) به صورت الگو درآمدن
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
ritualized = تشریفاتی
آیینی کردن

بپرس