roll down

پیشنهاد کاربران

در سراشیب قرار گرفتن , رو ب انحطاط بودن
غلت دادن به پایین
غلتاندن به سمت پایین
غلت خوردن به سمت پایین
باز کردن لبه ( چیزی ، مانند آستین پیراهن یا پای شلوار ) برای بلندتر شدن آن

در ماشین به معنی پایین دادن شیشه ماشین
پایین آمدن، پایین کشیدن؛چیزی را پیچیدن مثل نان رول کردن
to move ( something ) down especially by turning a handle She rolled down the car window. 2 : to unfold the edge of ( something, such as a shirt sleeve or pants leg ) to make it longer He rolled down his sleeves.
سرازیر شدن

پایین رو ، پایین پَر ، پایین افتان

بپرس