rotary

/ˈroʊtəri//ˈrəʊtəri/

معنی: ماشین چرخنده، ماشین چاپ روزنامه، گردنده، دوار، چرخشی، چرخنده
معانی دیگر: چرخان، چهار راه گرد، چهار راه گردان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: turning or able to turn on an axis; rotating.

- The old telephone had a rotary dial.
[ترجمه گوگل] تلفن قدیمی یک صفحه چرخشی داشت
[ترجمه ترگمان] تلفن قدیمی شماره rotary داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The turbine produces rotary motion.
[ترجمه گوگل] توربین حرکت چرخشی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان] توربین حرکت چرخشی را تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a part or parts that turn on an axis.

- Rotary telephones used to be the norm.
[ترجمه گوگل] تلفن های روتاری قبلاً معمول بودند
[ترجمه ترگمان] تلفن روتاری برای نرم بودن استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The blades rotate in a rotary lawnmower.
[ترجمه گوگل] تیغه ها در یک ماشین چمن زنی چرخشی می چرخند
[ترجمه ترگمان] پره ها در یک ماشین چمن زنی می چرخند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These cars were the first to have rotary engines.
[ترجمه گوگل] این خودروها اولین خودروهایی بودند که موتورهای چرخشی داشتند
[ترجمه ترگمان] این ماشین ها اولین ماشین گردان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: rotaries
(1) تعریف: a machine or part that turns on an axis.

(2) تعریف: a traffic circle.

- An accident happened at the rotary because a driver failed to yield.
[ترجمه گوگل] تصادفی در چرخش رخ داد زیرا یک راننده تسلیم نشد
[ترجمه ترگمان] یک تصادف در گردان رخ داد به این دلیل که یک راننده نتوانست تسلیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a rotary fan
بادزن چرخان

2. a rotary phone is cheaper than a push button one
تلفن (دارای شماره گیر) چرخنده از تلفن دکمه ای ارزان تر است.

3. a touch-tone telephone and a rotary telephone
تلفن تکمه ای و تلفن گردونه ای

4. This new rotary press prints very rapidly.
[ترجمه گوگل]این پرس چرخشی جدید بسیار سریع چاپ می شود
[ترجمه ترگمان]این اثر انگشتی جدید خیلی سریع اثر میذاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Invented in 195 the rotary engine is a revolutionary concept in internal combustion.
[ترجمه گوگل]موتور دوار که در سال 195 اختراع شد یک مفهوم انقلابی در احتراق داخلی است
[ترجمه ترگمان]اختراع در ۱۹۵ موتور گردان یک مفهوم انقلابی در احتراق داخلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Rotary Club is behind the fund-raising for the new hospital.
[ترجمه گوگل]باشگاه روتاری پشت جمع آوری کمک های مالی برای بیمارستان جدید است
[ترجمه ترگمان]انجمن روتاری پشت پول جمع آوری شده برای بیمارستان جدید قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A rotary telephone has a wheel with holes for each number.
[ترجمه گوگل]یک تلفن دوار دارای یک چرخ با سوراخ برای هر شماره است
[ترجمه ترگمان]یک تلفن گردان یک گردونه با سوراخ های برای هر عدد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Rotary mowers Hand or self-propelled, these cut the grass with a scything action as the blades revolve.
[ترجمه گوگل]ماشین‌های چمن‌زن دوار دستی یا خودکششی، علف‌ها را با چرخش تیغه‌ها برش می‌دهند
[ترجمه ترگمان]mowers mowers و یا self -، این علف را با یک عمل scything به عنوان تیغه های می چرخند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was incorporated in 1949 by the Phoenix Rotary Club.
[ترجمه گوگل]در سال 1949 توسط باشگاه روتاری فینیکس به ثبت رسید
[ترجمه ترگمان]این شرکت در سال ۱۹۴۹ به وسیله باشگاه Phoenix روتاری انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Not long after our purchase, the rotary engine, well, melted.
[ترجمه گوگل]مدت زیادی پس از خرید ما، موتور دوار، خوب، ذوب شد
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که بعد از خرید، موتور گردان، به خوبی ذوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Rotary press a web or reel fed printing press which uses a curved printing plate mounted on the plate cylinder.
[ترجمه گوگل]پرس چرخشی یک دستگاه چاپ تحت وب یا قرقره ای که از یک صفحه چاپ منحنی نصب شده بر روی سیلندر صفحه استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]روتاری یک صفحه وب را تحت فشار قرار می دهد که از یک صفحه چاپ منحنی که بر روی سیلندر بشقاب نصب شده است استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Linotype machine and high-capacity rotary press produced mass circulation newspapers, which-until radio and television came along-largely replaced personal-encounter politics.
[ترجمه گوگل]دستگاه Linotype و پرس چرخشی با ظرفیت بالا روزنامه‌های تیراژ انبوه تولید می‌کردند، که - تا زمانی که رادیو و تلویزیون آمدند - تا حد زیادی جایگزین سیاست‌های برخورد شخصی شدند
[ترجمه ترگمان]ماشین Linotype و مطبوعات چرخشی با ظرفیت بالا، روزنامه های تیراژ انبوه را تولید کردند - - تا زمانی که رادیو و تلویزیون به همراه سیاست برخورد شخصی جایگزین شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gravure a rotary printing process where the image is etched into the metal plate attached to a cylinder.
[ترجمه گوگل]یک فرآیند چاپ چرخشی که در آن تصویر در صفحه فلزی متصل به یک استوانه حکاکی می شود
[ترجمه ترگمان]پردازش یک فرآیند چاپ گردان که در آن تصویر در صفحه فلزی متصل به یک سیلندر حک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Murdock's sun and planet gear to obtain rotary motion from Watt's beam engines.
[ترجمه گوگل]خورشید و چرخ دنده مرداک برای به دست آوردن حرکت چرخشی از موتورهای پرتو وات
[ترجمه ترگمان]خورشید مرداک و تجهیزات سیاره ای برای به دست آوردن حرکت چرخشی از موتورهای تیر وات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماشین چرخنده (اسم)
rotary

ماشین چاپ روزنامه (اسم)
rotary

گردنده (صفت)
excursive, ambulatory, ambulant, rotary, swivel, revolving, rotative

دوار (صفت)
rotary, rotative, giddy, rotational, orbital

چرخشی (صفت)
rotary, rotatory, rotational, gyrating, rotating, revolutionary

چرخنده (صفت)
rotary, revolving, rotative, waggly

تخصصی

[علوم دامی] سیستم چرخشی، نوعی سیستم شیر دوشی که گاو ها به هنگام شیر دوشی می چرخند .
[عمران و معماری] دوار - فلکه ای - دورانی
[برق و الکترونیک] چرخان، دوار
[مهندسی گاز] گردان، گردنده، چرخنده
[نساجی] روتوری - دورانی - چرخشی - گردان
[ریاضیات] دورانی، گردان، دوار، گردنده، چرخشی
[آب و خاک] دورانی

انگلیسی به انگلیسی

• device which rotates on an axis; circular traffic island around which vehicles move in only one direction
occurring around a central axis; spinning around an axis
rotary movement goes round in circles.

پیشنهاد کاربران

چرخشی
rotary handle
دستگیره فلکه ای ( [عمران و معماری] دوار - فلکه ای - دورانی )
دوار ، چرخان
گردان ، پیچان ، پیچشی ، پیچ زَن ، چرخ زَن

بپرس