roughly

/ˈrʌf.li//ˈrʌf.li/

معنی: سردستی
معانی دیگر: تقریبا، تخمینا، بطورکلی، بادرشتی، تند، باخشونت، بطورخشن یازبر

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a rough manner.

- She treated the baby roughly.
[ترجمه جيا] او با کودک با درشتی رفتار کرد
|
[ترجمه افشین حاجی طرخانی] او با کودک با خشونت رفتار کرد.
|
[ترجمه آیدا] او با بد خلقی با کودک شروع به رفتار کرد
|
[ترجمه گوگل] او با کودک بدرفتاری کرد
[ترجمه ترگمان] او با خشونت بچه را درمان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: approximately; about.
مشابه: approximately

- It takes roughly an hour to make this dish.
[ترجمه Amir Hossein Shahsawari] درست کردن این غذا حدودا یک ساعت طول می کشد.
|
[ترجمه گوگل] درست کردن این غذا تقریبا یک ساعت طول می کشد
[ترجمه ترگمان] تقریبا یک ساعت طول می کشد تا این غذا درست شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the medieval period extended roughly from a. d. 500 to 1500
قرون وسطی تقریبا از 500 تا 1500 میلادی ادامه داشت.

2. your political ideas are roughly coincident with mine
عقاید سیاسی شما با عقاید من تقریبا در یک راستا است.

3. Bigotry may be roughly defined as the anger of men who have no opinions.
[ترجمه گوگل]تعصب ممکن است تقریباً به عنوان خشم مردانی تعریف شود که هیچ نظری ندارند
[ترجمه ترگمان]Bigotry ممکن است به شدت به عنوان خشم افرادی تعریف شود که هیچ نظری ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Eight kilometres is roughly equivalent to five miles.
[ترجمه گوگل]هشت کیلومتر تقریبا معادل پنج مایل است
[ترجمه ترگمان]هشت کیلومتر تقریبا برابر با ۵ مایل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The lane is roughly parallel to the main road.
[ترجمه گوگل]این خط تقریباً موازی با جاده اصلی است
[ترجمه ترگمان]این مسیر تقریبا موازی با جاده اصلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Roughly chop the vegetables, and keep back a little to chop finely and serve as a garnish.
[ترجمه گوگل]سبزی ها را درشت خرد کنید و کمی عقب بگذارید تا ریز خرد شود و به عنوان چاشنی سرو کنید
[ترجمه ترگمان]معمولا گیاهان را تکه تکه می کنند و کمی عقب می مانند تا finely را از هم جدا کنند و به عنوان چاشنی آماده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He played roughly with the baby.
[ترجمه kosar] اون با بچه با خشونت بازی میکرد
|
[ترجمه گوگل]خشن با بچه بازی کرد
[ترجمه ترگمان]او تقریبا با بچه بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company employs men and women in roughly equal proportions.
[ترجمه Amir Hossein Shahsawari] شرکت به طور تقریبا مساوی مردان و زنان را استخدام میکند.
|
[ترجمه گوگل]این شرکت مردان و زنان را به نسبت مساوی استخدام می کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت از مردان و زنان با تقریبا برابر استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The amount of food a child needs is roughly proportional to its size.
[ترجمه گوگل]مقدار غذای مورد نیاز کودک تقریباً متناسب با اندازه آن است
[ترجمه ترگمان]مقدار غذایی که کودک به آن نیاز دارد تقریبا متناسب با اندازه آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We live roughly halfway between here and the coast.
[ترجمه گوگل]ما تقریباً در نیمه راه بین اینجا و ساحل زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تقریبا نصف راه رو بین اینجا و ساحل زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He roughly examined the old records.
[ترجمه گوگل]او تقریباً سوابق قدیمی را بررسی کرد
[ترجمه ترگمان]او با خشونت سوابق قدیمی را بررسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their nursery schools correspond roughly to our infant schools.
[ترجمه گوگل]مهدکودک های آنها تقریباً با مدارس نوزادان ما مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]مهد کودک آن ها تقریبا با مدارس نوزاد ما همخوانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Roughly half the class are Spanish and the others are a mixture of nationalities.
[ترجمه گوگل]تقریباً نیمی از کلاس اسپانیایی و بقیه ترکیبی از ملیت ها هستند
[ترجمه ترگمان]تقریبا نیمی از کلاس اسپانیایی هستند و بقیه مخلوطی از ملیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The two situations are roughly analogous.
[ترجمه گوگل]این دو وضعیت تقریباً مشابه هستند
[ترجمه ترگمان]این دو وضعیت تقریبا مشابه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سردستی (قید)
hastily, carelessly, roughly

انگلیسی به انگلیسی

• approximately; inaccurate but close to correct (of quantities); in unrefined way; crudely, in an unskilled manner; violently, with a lack of gentleness

پیشنهاد کاربران

تقریباً
مثال: It will take roughly an hour to get there.
تقریباً یک ساعت زمان می برد تا رسید.
2 تا معنی داره
معنی اول noy exactly = approximately تقریبا
معنی دوم تند و خشن = not smooth
roughly speaking بطور صریح
تقریباً ، سردستی ، سرسری ، بی دقت
you may wish to arrange words in a roughly alphabetical way so that each page includes only words that begin with the same letter
Approximately
کمابیش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : rough / roughen
✅️ اسم ( noun ) : roughness / rough
✅️ صفت ( adjective ) : rough
✅️ قید ( adverb ) : roughly / rough
تقریبا
حوالی
شدید و ناگهانی ( مانند تغییر شدید و ناگهانی سرعت در طولِ ضرب نُت )
بدون دقت و ظرافت
بیان نادقیق
نامرتب
the roughly drawn lines : خط های نامرتب کشیده شده
به طور تقریبی
حدود
تقریبا حدودِ
کمابیش
نسبتا"
یه جورایی، به نحوی، می توان گفت
هول و هوشه
1. تقریبا
2. با خشونت و درشتی
in a manner lacking gentleness; harshly or violently. روش یا رفتار بدون ملایمت . با تندی و خشنی.
"the man picked me up roughly"
in a manner lacking refinement and precision.

تقریبا

به سختی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس