run across


(اتفاقا به کسی یا چیزی) برخوردن، (اتفاقا) برخوردن (به کسی یا چیزی)، ملاقات کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to encounter by chance.
مترادف: bump into, come across, stumble on
مشابه: encounter, find, meet, stumble

- I ran across him at the reunion.
[ترجمه گوگل] در مراسم تجدید دیدار با او دویدم
[ترجمه ترگمان] توی جلسه تجدید دیدار باه اش برخورد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Tell your children not to run across the street.
[ترجمه گوگل]به فرزندان خود بگویید که از خیابان فرار نکنند
[ترجمه ترگمان]به بچه هات بگو از خیابون رد نشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Let's go for a run across the fields.
[ترجمه گوگل]بیایید برای دویدن در میان مزارع برویم
[ترجمه ترگمان]بیا بریم اون طرف مزرعه ها بدویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Let's go for a run across the.
[ترجمه گوگل]بیایید برای دویدن در سراسر
[ترجمه ترگمان]بیا بریم یه دوری بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We've run across a slight problem with the instruction manual.
[ترجمه گوگل]ما با یک مشکل جزئی در کتابچه راهنمای دستورالعمل مواجه شده ایم
[ترجمه ترگمان]ما در یک مشکل جزئی با دفترچه راهنما برخورد کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A narrow ledge run across the northern face of the cliff.
[ترجمه گوگل]یک تاقچه باریک از سطح شمالی صخره عبور می کند
[ترجمه ترگمان]یک لبه باریک در حاشیه شمالی صخره پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He made a kamikaze run across three lanes of traffic.
[ترجمه گوگل]او یک کامیکازه را در سه خط ترافیک ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]او a را در عرض سه مسیر رفت و آمد انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He watched Karl run across the street to Tommy.
[ترجمه گوگل]او کارل را تماشا کرد که در آن سوی خیابان به سمت تامی دوید
[ترجمه ترگمان]به کارل نگاه کرد که از خیابان به طرف تامی دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Tom happened to run across Jennie in the park last Sunday.
[ترجمه گوگل]تام یکشنبه گذشته با جنی در پارک دوید
[ترجمه ترگمان]یکشنبه گذشته تام روی Jennie پارک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I have run across a number of apprentices who worked long hours in part-time jobs in addition to their apprenticeships.
[ترجمه گوگل]من با تعدادی از کارآموزان برخورد کرده‌ام که علاوه بر دوره‌های کارآموزی، ساعت‌های طولانی در مشاغل پاره‌وقت کار می‌کردند
[ترجمه ترگمان]من به تعدادی از کارآموزان برخورد کرده ام که ساعت های طولانی در مشاغل پاره وقت کار می کنند و همچنین در دوره کارآموزی خود کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He repeated his suicide run across the lanes again to take the Bradford exit.
[ترجمه گوگل]او دوباره دویدن خودکشی خود را از طریق خطوط تکرار کرد تا از خروجی برادفورد خارج شود
[ترجمه ترگمان]او دوباره خودکشی خود را در خیابان ها تکرار کرد تا از خروجی برادفورد استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We had to run across some open ground, dodging the bullets.
[ترجمه گوگل]مجبور شدیم از روی زمین باز فرار کنیم و از گلوله ها طفره برویم
[ترجمه ترگمان]مجبور بودیم روی زمین باز بدویم و از گلوله ها فرار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then the stumbling run across the car park, the lights dancing wildly inside his head.
[ترجمه گوگل]سپس تلو تلو خوردن در سراسر پارکینگ اتومبیل، چراغ ها به طرز وحشیانه ای در سرش می رقصند
[ترجمه ترگمان]سپس سکندری خوران از پارک اتومبیل گذشت، چراغ ها وحشیانه در سرش می رقصیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I run across the car park.
[ترجمه گوگل]از پارکینگ ماشین دویدم
[ترجمه ترگمان] از پارک ماشین رد شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It might be amusing to run across her some time.
[ترجمه گوگل]شاید برای مدتی دویدن با او سرگرم کننده باشد
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا با او برخورد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• bump into, come up against

پیشنهاد کاربران

run across = دست کشیدن ، مالیدن ، نوازش کردن به قصد لذت جویی
نمونه:
He starts to ravenously run his hands across her body
او حریصانه شروع به مالیدن ( نوازش یا دست کشیدن ) بدنش کرد
run across 2 =to find sth by chance, e. g. While I was cleaning out a cupboard, I came ran across some tapes I'd made with my band about twenty years ago.
run across
run across 1 =to meet sb by chance, e. g. Did you run across any old friends at the concert.
run across
فرصت پیدا کردن
به سرعت عبور کردن
اتفاقی کسی یا چیزی را دیدن
به طور اتفاقی کسی را دیدن یا ملاقات کردن
Find accidentally به طور تصادفی پیدا کردن
در عرض جایی دویدن
در وسط جایی دویدن
همون معنی come across

بپرس