run by

جمله های نمونه

1. A washing machine is run by a small electric motor.
[ترجمه گوگل]ماشین لباسشویی توسط یک موتور الکتریکی کوچک کار می کند
[ترجمه ترگمان]ماشین لباس شویی با یک موتور الکتریکی کوچک اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Our golf club is run by a very unfriendly clique .
[ترجمه گوگل]باشگاه گلف ما توسط یک دسته بسیار غیر دوستانه اداره می شود
[ترجمه ترگمان]باشگاه گلف ما توسط یه گروه خیلی غیر دوستانه اداره میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When Knight became leader, the council was run by a clique of officers largely unaccountable to the elected members.
[ترجمه گوگل]وقتی نایت رهبر شد، شورا توسط دسته ای از افسران اداره می شد که عمدتاً در قبال اعضای منتخب پاسخگو نبودند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که شوالیه رهبر شد، این شورا توسط گروهی از افسرانی اداره شد که تا حد زیادی برای اعضای منتخب مقاومت ناپذیر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The party is run by a bunch of old fogies who resist progress.
[ترجمه گوگل]حزب توسط گروهی از مه آلودهای قدیمی اداره می شود که در برابر پیشرفت مقاومت می کنند
[ترجمه ترگمان]گروه توسط یک دسته از fogies قدیمی که در برابر پیشرفت مقاومت می کنند اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The country has long been run by plutocrats.
[ترجمه گوگل]این کشور مدت هاست که توسط پلوتوکرات ها اداره می شود
[ترجمه ترگمان]این کشور مدت های مدیدی است که توسط ثروتمندان اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Oxford to London is about an hour's run by train.
[ترجمه گوگل]فاصله آکسفورد تا لندن با قطار حدود یک ساعت است
[ترجمه ترگمان]آکسفورد تا لندن حدود یک ساعت با قطار فاصله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Economic policy in Europe should not be run by an unaccountable committee of governors of central banks.
[ترجمه گوگل]سیاست اقتصادی در اروپا نباید توسط یک کمیته غیرپاسخگو از روسای بانک های مرکزی اداره شود
[ترجمه ترگمان]سیاست اقتصادی در اروپا نباید توسط کمیته غیرقابل تحملی از بانک های مرکزی اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many of the shops were run by Asians.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مغازه ها توسط آسیایی ها اداره می شد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از فروشگاه ها توسط ورزش کاران آسیایی اداره می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Men never notice anything in a house run by their womenfolk.
[ترجمه گوگل]مردان هرگز در خانه ای که توسط زنانشان اداره می شود متوجه چیزی نمی شوند
[ترجمه ترگمان]مردان هرگز چیزی در خانه ای که by their، توجه نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Voters are disil-lusioned with the mud-slinging campaigns run by many candidates in recent years.
[ترجمه گوگل]رای دهندگان از کمپین های گل و لای که توسط بسیاری از نامزدها در سال های اخیر اجرا می شود، سرخورده شده اند
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان در سال های اخیر با مبارزات پر گل و گلی که توسط بسیاری از نامزدها برگزار می شود، disil هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company is run by a board of directors .
[ترجمه گوگل]این شرکت توسط هیئت مدیره اداره می شود
[ترجمه ترگمان]این شرکت توسط یک هیات مدیره اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Westerners charged that the party was run by an unholy coalition between North and South.
[ترجمه گوگل]غربی ها ادعا کردند که حزب توسط یک ائتلاف نامقدس بین شمال و جنوب اداره می شود
[ترجمه ترگمان]غربی ها معتقدند که این حزب توسط ائتلافی unholy بین شمال و جنوب اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Sky News TV station is largely run by ex-BBC news staffers.
[ترجمه گوگل]ایستگاه تلویزیونی اسکای نیوز عمدتاً توسط کارکنان سابق خبری بی بی سی اداره می شود
[ترجمه ترگمان]شبکه تلویزیونی اسکای نیوز به طور گسترده توسط کارمندان سابق اخبار بی بی سی اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The hospital tea bar is run by volunteers.
[ترجمه گوگل]چای بار بیمارستان توسط داوطلبان اداره می شود
[ترجمه ترگمان]کافه چای بیمارستان توسط داوطلبان اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• operated by, activated by -

پیشنهاد کاربران

run something by somebody
به جریان انداختن ( شروع ) چیزی در ابتدای آن توسط شخصی دیگر
در میان گذاشتن
اجرا می شود
با . . . . . کار می کند. مثل :
. Voice recorder run by electricity
دستگاه ضبط صوت با الکتریسیته ( برق ) کار می کند .
خبر دادن
اطلاع دادن
مشورت خواستن
نظر خواستن
مدیریت به وسیله
راه انداختن به وسیله
مطلبی را به سمع و نظر کسی رساندن ( معمولا برای گرفتن نظر شخص )
to tell someone about something, to make sure they understand or approve
دایر می شود توسط
اداره می شود توسط

بپرس