span

/ˈspæn//spæn/

معنی: پوشش، اندازه، محدوده، یک وجب، وجب، مدت معین، گستردگی، فاصله معین، ظرفیت، اندازه گرفتن، وجب کردن، پل بستن، تاق بستن
معانی دیگر: مخفف:، (شخص) اسپانیایی، (فاصله ی میان دو ستون پل یا ساختمان و غیره) فراخنا، وژه، بیلست، دهانه، مدت، دیرند، دوران، پل زدن، (پل) از روی چیزی رد شدن، روی چیزی قرار دادن، (معیار سنتی درازا) وجب (حدود 9 اینچ)، شبر، پنک، رجوع شود به: wingspan، دو حیوان (به ویژه دو اسب که با هم به درشکه می بندند)، (حیوان) جفت، (با دست یا انگشتان) دور چیزی را گرفتن، احاطه کردن، (قدیمی) زمان گذشته ی: spin

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the extent, stretch, or reach between two points or limits.
مترادف: distance, length
مشابه: extent, size

- The span of the waterfall at its crest is over one hundred feet.
[ترجمه آرپناهی] ارتفاع ابشار موجود بر روی قله ی آن بیشتر از صد پا است.
|
[ترجمه گوگل] دهانه آبشار در تاج آن بیش از صد فوت است
[ترجمه ترگمان] فاصله آبشار در crest بالای یک صد متری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the length of time during which something exists.
مترادف: duration, length, term

- She'd seen many changes in the world during the long span of her life.
[ترجمه گوگل] او در طول مدت طولانی زندگی خود تغییرات زیادی را در جهان دیده بود
[ترجمه ترگمان] او تغییرات زیادی در دنیا در طول مدت طولانی زندگیش دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the section of a bridge, trestle, or the like between two supports.

- On November 7, 1940, the span of the Tacoma Bridge began to bend and sway; soon after, it broke apart and collapsed.
[ترجمه گوگل] در 7 نوامبر 1940، دهانه پل تاکوما شروع به خم شدن و نوسان کرد کمی بعد از هم پاشید و فرو ریخت
[ترجمه ترگمان] در ۷ نوامبر ۱۹۴۰، طول پل تاکوما شروع به خم شدن و نوسان کرد؛ خیلی زود بعد از آن، از هم پاشید و فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the distance from the end of the little finger to the end of the thumb when the hand is fully spread out, or approximately nine inches, sometimes used as a unit of measure.

- A concert pianist must have an ample span.
[ترجمه گوگل] یک پیانیست کنسرت باید گستره وسیعی داشته باشد
[ترجمه ترگمان] نوازنده پیانوی کنسرت باید دامنه وسیعی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the distance from one wing tip to the other on an airplane or bird; wingspan; wingspread.
مترادف: wingspan, wingspread

- A bald eagle can have a span of eight feet.
[ترجمه گوگل] یک عقاب طاس می تواند هشت فوت طول داشته باشد
[ترجمه ترگمان] یک عقاب کچل می تواند ۸ فوت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spans, spanning, spanned
(1) تعریف: to extend, stretch, or reach over or across (space or time).
مترادف: bridge, cross, traverse
مشابه: arch, extend, extend over, reach over, stretch, stretch over, vault

- The old bridge that spans the river is made of iron.
[ترجمه شه] پل قدیمی که روی رودخانه کشیده شده از آهن ساخته شده است.
|
[ترجمه گوگل] پل قدیمی که بر روی رودخانه قرار دارد از آهن ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] پل قدیمی که رودخانه را پوشانده است از آهن ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her life spanned nearly a century.
[ترجمه گوگل] زندگی او نزدیک به یک قرن طول کشید
[ترجمه ترگمان] زندگی او تقریبا یک قرن طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to measure with or as if with an outspread hand.
مشابه: measure

- The farmer spanned the height of the horse.
[ترجمه NaZz] کشاورز اندازه قد اسب را گرفت
|
[ترجمه گوگل] کشاورز قد اسب را دراز کرد
[ترجمه ترگمان] کشاورز از ارتفاع اسب بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to place or provide a bridge across.
مترادف: bridge
مشابه: vault

- The soldiers spanned the river in a few days, using young felled trees and vines.
[ترجمه گوگل] سربازان با استفاده از درختان جوان قطع شده و درختان انگور در عرض چند روز رودخانه را طی کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان در عرض چند روز با استفاده از درختان و پیچک های جوان از رودخانه عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to surround with the hand or hands.
مشابه: hold

- Her dance partner spanned her waist and pulled her up into the air.
[ترجمه گوگل] شریک رقص او کمرش را گرفت و او را به هوا کشید
[ترجمه ترگمان] هم رقص رقصش از روی کمرش می گذشت و او را به هوا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a pair of mules, horses, oxen, or the like, hitched and driven together.
مشابه: team, yoke

جمله های نمونه

1. each span of the bridge is forty meters wide
هر یک از دهانه های پل چهل متر پهنا دارد.

2. the span of a person's life
دوران زندگانی یک شخص

3. the span of an arch
فراخنای تاق ضربی (فاصله ی از ستون به ستون)

4. to span a hall with an arch
روی تالار تاقی ضربی زدن

5. students' attention span is short
مدت زمانی که دانش آموزان می توانند فکر خود را متمرکز کنند کوتاه است.

6. at the end of the allotted span of their lives
در انتهای دوران عمری که قسمت آنها بود

7. Imagination will span the gap in our knowledge.
[ترجمه آرپناهی] تخیل شکاف دانش ما را پل خواهد زد. یعنی پر خواهد کرد
|
[ترجمه شیما پاینده] تخیل، شکاف دانش ما را پوشش خواهد داد.
|
[ترجمه گوگل]تخیل شکاف دانش ما را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان]تخیل، این شکاف را در دانش ما آشکار خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The apartment was spick and span.
[ترجمه گوگل]آپارتمان خوش آب و هوا بود
[ترجمه ترگمان]آپارتمان مرتب و مرتب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Small children have a very short attention span.
[ترجمه گوگل]کودکان کوچک مدت توجه بسیار کوتاهی دارند
[ترجمه ترگمان]کودکان کوچک یک دوره توجه بسیار کوتاه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Life is but a span.
[ترجمه گوگل]زندگی فقط یک دوره است
[ترجمه ترگمان]زندگی فقط یک دوره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The arch has a span of 60 metres.
[ترجمه گوگل]دهانه طاق 60 متر است
[ترجمه ترگمان]این طاق دارای طول ۶۰ متر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I worked with him over a span of six years.
[ترجمه گوگل]من در مدت شش سال با او کار کردم
[ترجمه ترگمان]من بیشتر از ۶ سال باه اش کار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Small children have a short attention span.
[ترجمه گوگل]کودکان کوچک مدت توجه کوتاهی دارند
[ترجمه ترگمان]کودکان کوچک یک دوره توجه کوتاه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The bridge has a clear span of 36 metres.
[ترجمه گوگل]این پل دارای دهانه شفاف 36 متری است
[ترجمه ترگمان]این پل دارای محدوده وسیعی از ۳۶ متر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Over a span of ten years, the company has made great progress.
[ترجمه گوگل]در طول ده سال، این شرکت پیشرفت زیادی داشته است
[ترجمه ترگمان]طی ده سال، این شرکت پیشرفت خوبی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The boss likes everything spick and span in the office.
[ترجمه گوگل]رئیس همه چیز را در دفتر دوست دارد
[ترجمه ترگمان]رئیس همه چیز مرتب و مرتب را دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The plane had a wing span of 34ft and a length of 22ft.
[ترجمه گوگل]طول بال این هواپیما 34 فوت و طول 22 فوت بود
[ترجمه ترگمان]این هواپیما دارای ارتفاع بال ۳۴ فوتی و طول ۲۲ فوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوشش (اسم)
gear, roof, span, shield, cover, armature, coverage, envelopment, coating, covering, overlay, sconce, mantle, robe, capsule, theca, camouflage, capping, sheathing, casing, tunic, casement, incrustation, gaberdine, coverture, shroud, envelope, shale, integument, involucre, involucrum, revetment, roofing

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

محدوده (اسم)
range, span, confine, limited area

یک وجب (اسم)
hand, span

وجب (اسم)
span, palm

مدت معین (اسم)
space, span

گستردگی (اسم)
span

فاصله معین (اسم)
span

ظرفیت (اسم)
capacity, acumen, valence, valency, volume, span, gumption

اندازه گرفتن (فعل)
measure, stack up, span, admeasure, mete, gage, gauge

وجب کردن (فعل)
span

پل بستن (فعل)
span

تاق بستن (فعل)
span

کلمات اختصاری

عبارت کامل: switch port analyzer
موضوع: کامپیوتر
به شنیدن اطلاعات یک پورت سوئیچ در توسط یک کامپیوتر در زیر شبکه اسپن کردن شبکه میگویند
در این حالت کامپیوتری که اسپن میکند میتواند تمام اطلاعات را بشنود.

تخصصی

[عمران و معماری] دهانه - دهنه - فراخنا
[کامپیوتر] محدوده
[برق و الکترونیک] گسترده، فاصله دو رویداد
[زمین شناسی] فاصله افقی بین دو ساختار، فاصله معین، محدوده - فاصله افقی بین حامیان جانبی یا دیواره های حایل در طول جوانب یک راهرو .
[ریاضیات] پیمای
[معدن] اسپان (خدمات فنی)
[سینما] علامت سوئیچ پ (پان )

انگلیسی به انگلیسی

• length, distance; duration, period of time; section between two bridge supports; wing span; distance between the tip of an outstretched thumb and little finger; unit of length equal to the space between thumb and little finger
extend across, stretch from one point another; bridge; measure with an extended hand; surround with the hand or hands
a span is a period of time.
your attention span or your concentration span is the length of time you are able to concentrate on something or be interested in it.
if something spans a period of time, it lasts throughout that time.
the span of something is its total length, especially when it is stretched out as far as possible.
a bridge that spans a river or valley stretches right across it.

پیشنهاد کاربران

گستره یا یک محدوده خاص.
در حالت اسم: فاصله زمانی یا مکانی؛ دهانه ( ی پل ) ، پوشش
در حالت فعل: شامل شدنِ یا پوشش دادنِ تمامِ یک دوره زمانی span/ spanning/ spanned
** با فعل spin اشتباه گرفته نشه که گذشته ش میشه span
کالوکیشن: time span/ life span
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/span
( دندانپزشکی ) ناحیه بی دندان
فاصله ی زمانی یا مکانی
سایز و اندازه
تخصصی عمران : دهانه
پشت سر گذاشتن، سپری کردن
مدت , دوران ؛ دهانه , پهنا
– the span of a person's life
– I worked with him over a span of six years
– The arch has a span of 60 metres
– Each span of the bridge is forty meters wide
– Huge wings with a span of over a metre
span ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: پهنه 1
تعریف: فاصلۀ بین دو سر بال |||متـ . پهنۀ بال wing span
span ( noun ) = دهنه، دهانه، فواصل بین طاق های پل ( معماری ) / طول سرتاسری، بازه/وجب/پهنه، پهنا/طول زمان، مدت زمان، برهه، دوره
Definition =طول چیزی از یک سر تا سر دیگر/مساحت یک پل و غیره بین دو تکیه گاه/دهانه همچنین فاصله بین دو نقطه است ، به عنوان مثال. بین سازه هایی که پل را نگه می دارند/
...
[مشاهده متن کامل]

life span = طول عمر >>>an average lifespan of 70 years >> طول عمر متوسط 70 سال
examples:
1 - transformed the country's economic prospects.
دولت جدید طی مدت زمان سه سال آینده چشم اندازهای اقتصادی کشور را تغییر داده است.
2 - huge wings with a span of over a metre
بالهای بزرگ با طول سرتاسری بیش از یک متر
3 - The bridge crosses the river in a single span.
این پل در یک دهانه از رودخانه عبور می کند.
4 - The Rangers scored three goals in the span of five minutes.
تیم رنجرز در مدت زمان پنج دقیقه سه گل به ثمر رساند.
5 - In 1855, an 850 - foot span was built to carry trains across the gorge.
در سال 1855 ، دهانه ای به طول 850 فوت برای حمل قطارها در طول تنگه ساخته شد.
6 - We are looking at a time span of several months.
ما داریم بازه ای چند ماهه را در نظر می گیریم.

span ( verb ) = طول کشیدن، مشمول زمان شدن، ادامه یافتن/وجب کردن/ در امتداد چیزی کشیده شدن ( پل و. . . ) ، پوشش دادن/شامل شدن، در بر گرفتن
مترادف است با کلمه : cover ( verb )
to span a distance = فاصله را وجب کردن
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - His professional career spanned 16 years.
شغل حرفه ای او 16 سال طول کشید.
2 - An old bridge spans the river just outside the town.
یک پل قدیمی در امتداد رودخانه درست خارج از شهر کشیده شده است.
3 - Tennis has a history spanning several centuries.
تاریخچه تنیس چندین قرن ادامه یافته است.
4 - Her acting career spanned almost six decades.
دوران بازیگری وی تقریباً شش دهه به طول انجامید.
5 - The project that spans a number of various subjects
پروژه ای که شامل موضوعات مختلف می شود. {موضوعات مختلف را در بر می گیرد}

دامنه
مانند :shortened attention span دامنه توجه کوتاه
گسترش یافتن
توسعه یافتن
به عنوان مثال :
America was destined to span from Atlantic to Pacific
time span: بازه ی زمانی
در عرض
span of half an hour در عرض نیم ساعت
Chromosome 19 spans more than 58. 6 million base pairs, the building material of DNA
در بر گرفتن
دربازه ی زمانی. . . و. . .
طول ( اسم )
طول کشیدن ( فعل )
از روی چیزی رد شدن . روی چیزی قرار گرفتن
اتصال دادن . وصل کردن
گستره، بازه
غشا ( در زیست شناسی )
در ریاضی: تولید کردن، مولد
طول کشیدن
بازه
پهنه ، گستره
بصورت فعل است و ( فاصله داشتن ) معنا می دهد.

فاصله بین دو تکیه گاه
پوشش دادن، در بر گرفتن، پشتیبانی کردن ( کامپیوتر )
زمان دوره
تولید کردن ( ریاضی )
در بر گرفتن، شامل شدن - وسعت داشتن، گستره داشتن، گسترده بودن، وسیع بودن - ( دوره حکومت و زندگی و . . . ) طول کشیدن، به طول انجامیدن
طول
گستردگی
اندازه
پهنا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس