shrink

/ˈʃrɪŋk//ʃrɪŋk/

معنی: پزشک دیوانگان، خرد شدن، جمع شدن، منقبض کردن، چروک شدن، منقبض شدن، خزیدن، فشردن، چروک کردن، شانه خالی کردن از، کوچک شدن، اب رفتن
معانی دیگر: (پارچه و لباس و غیره) آب رفتن، (کاشی) ورچلسکیدن، (مقدار یا ارزش و غیره) کاهش یافتن، نقصان یافتن، کم شدن، ابا داشتن، خودداری کردن، عقب کشیدن، دور شدن، مضایقه کردن، کوتاهی کردن، آب رفتگی، کوچک شدگی، کاهش، اب رفتن پارچه

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: shrinks, shrinking, shrank, shrunk, shrunken
(1) تعریف: to contract or decrease in size, as from moisture, heat, or cold.
مترادف: contract
متضاد: balloon, enlarge, expand, increase, swell
مشابه: condense, constrict, decrease, diminish, dwindle, lessen, pucker, shorten, shrivel

- My wool sweater shrunk in the dryer.
[ترجمه ممپ] پلیور پشمی من درون خشک کن کوچک شده.
|
[ترجمه Aery] ژاکت پشمی من بعد از بودن در ماشین خشک کنی آب رفته است .
|
[ترجمه گوگل] ژاکت پشمی من در خشک کن کوچک شد
[ترجمه ترگمان] پلیور پشمی من توی خشک کن رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to avoid or recoil from something (usu. fol. by from.)
مترادف: cringe, recoil, shy away
متضاد: welcome
مشابه: balk, blench, cower, draw back, flinch, quail, shy, wince, withdraw

- The shy person shrinks from social encounters.
[ترجمه سیروس] فرد خجالتی از مواجهه اجتماعی واهمه دارد
|
[ترجمه سید سمیع نادری] آدم شرمناک از رو برو شدن در اجتماع شانه خالی میکند
|
[ترجمه گوگل] فرد خجالتی از برخوردهای اجتماعی دور می شود
[ترجمه ترگمان] شخص خجالتی از برخوردهای اجتماعی shrinks
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to decrease in extent, value, or the like.
مترادف: decrease, diminish, dwindle, fall off
متضاد: grow, increase, swell
مشابه: abate, condense, decline, drop, drop off, ebb, lessen, wane

- The value of our currency shrank last year.
[ترجمه گوگل] ارزش پول ما در سال گذشته کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] ارزش پول ما در سال گذشته کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to contract or decrease in size; to cause to shrink.
مترادف: contract
متضاد: enlarge, expand
مشابه: compress, condense, constrict, decrease, drop, reduce, shorten

- My dad shrunk my sweater in the wash.
[ترجمه هاله] ژاکتم با شستشوی بابام آب رفت.
|
[ترجمه گوگل] پدرم ژاکت مرا در شستشو کوچک کرد
[ترجمه ترگمان] بابام بلوز منو تنگ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: shrinkable (adj.), shrinkingly (adv.), shrinker (n.)
(1) تعریف: an act or instance of contraction or reduction in size.
مترادف: contraction, decrease, reduction, shrinkage
مشابه: taper

(2) تعریف: the amount or extent of contraction or reduction; shrinkage.
مترادف: decrease, reduction, shrinkage

(3) تعریف: (slang) a psychiatrist.

- How often do you see your shrink?
[ترجمه گوگل] چند بار کوچک شدن خود را می بینید؟
[ترجمه ترگمان] شما چند وقت روانشناس خودتون رو می بینید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to shrink from doing one's duty
در انجام وظیفه ی خود قصور کردن

2. he doesn't even shrink from hurting his own children
او حتی از آزار دادن فرزندان خودش ابا ندارد.

3. some woven shirts stretch, others shrink
برخی پیراهن های بافته فراخ می شوند و برخی دیگر تنگ می شوند.

4. if you wash these trousers they will shrink
اگر این شلوار را بشوری آب خواهد رفت.

5. Your sweater will shrink if you wash it at too high a temperature.
[ترجمه گوگل]ژاکت شما اگر آن را در دمای خیلی بالا بشویید جمع می شود
[ترجمه ترگمان]اگر آن را در درجه بالا wash، sweater کوچک خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Will this shirt shrink in the wash?
[ترجمه نیلوفر نیک کار ] آیا این پیراهن آب میرود؟
|
[ترجمه _.Im._bahar] ایا با شستن این تیشرت آب میرود؟
|
[ترجمه گوگل]آیا این پیراهن در شستشو جمع می شود؟
[ترجمه ترگمان]این تی شرت توی کارواش کار می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Will this soap shrink woollen clothes?
[ترجمه TAHMIN] آیا این صابون باعث آب رفتن لباس های پشمی میشود؟
|
[ترجمه گوگل]آیا این صابون لباس های پشمی را کوچک می کند؟
[ترجمه ترگمان]این قالب صابون، لباس های پشمی را خواهد گرفت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We must not shrink from the legitimate use of force if we are to remain credible.
[ترجمه گوگل]اگر می‌خواهیم معتبر بمانیم، نباید از استفاده مشروع از زور کوتاه بیاییم
[ترجمه ترگمان]اگر بخواهیم معتبر باقی بمانیم، نباید از استفاده قانونی از زور کاسته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If the GDP continues to shrink, the country will be in a recession.
[ترجمه گوگل]اگر تولید ناخالص داخلی به کاهش ادامه دهد، کشور در رکود قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]اگر تولید ناخالص داخلی همچنان کوچک شود، این کشور در حالت رکود اقتصادی قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Washing wool in hot water will shrink it.
[ترجمه گوگل]شستن پشم در آب داغ باعث چروک شدن آن می شود
[ترجمه ترگمان]شستن پشم در آب داغ آن را کوچک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We want to expand the business, not shrink it.
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم تجارت را گسترش دهیم، نه کوچک کردن آن
[ترجمه ترگمان]ما می خوایم تجارت رو گسترش بدیم نه روانشناس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They did not shrink from doing what was right.
[ترجمه Mrjn] آنها از انجام کاری که صحیح بود، شانه خالی نکردند
|
[ترجمه گوگل]آنها از انجام آنچه درست بود کوتاهی نکردند
[ترجمه ترگمان]از انجام کاری که حق با آن ها بود اکراه نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We must not shrink from our responsibilities.
[ترجمه گوگل]ما نباید از زیر بار مسئولیت خود کوتاه بیاییم
[ترجمه ترگمان] ما نباید از responsibilities جدا بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She sees her shrink once a week.
[ترجمه گوگل]او هفته ای یک بار کوچک شدن خود را می بیند
[ترجمه ترگمان]هفته ای یک بار روانشناس او را می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When she was younger she would shrink from me whenever I spoke to her.
[ترجمه گوگل]وقتی جوانتر بود هر وقت با او صحبت می کردم از من دوری می کرد
[ترجمه ترگمان]هر وقت که من با او حرف می زدم او از من بزرگ تر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His anger was enough to make the others shrink away from him.
[ترجمه گوگل]عصبانیت او به اندازه ای بود که دیگران را از او دور کند
[ترجمه ترگمان]خشمش به حدی بود که دیگران را از او دور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Will this soap shrink woolen clothes?
[ترجمه گوگل]آیا این صابون لباس های پشمی را کوچک می کند؟
[ترجمه ترگمان]این صابون woolen رو می سازه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پزشک دیوانگان (اسم)
shrink

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

جمع شدن (فعل)
shrink, assemble, aggregate, muster, gather, constringe, flock, backlog, snuggle, retract, congregate, beehive, group, twitch, drift, herd, gang up, nucleate, twitch grass

منقبض کردن (فعل)
shrink, contract, condense, compress, jam, constrict

چروک شدن (فعل)
shrink, constringe, shrivel, crease, pucker, tousle

منقبض شدن (فعل)
shrink, contract, get constricted

خزیدن (فعل)
shrink, ramp, couch, grovel, worm, snail, slither, crawl, creep, lie up, slime, snake

فشردن (فعل)
shrink, crush, wad, tighten, twitch, push, press, squeeze, wring

چروک کردن (فعل)
shrink, ruff, ruffle, pucker

شانه خالی کردن از (فعل)
shrink, shirk

کوچک شدن (فعل)
shrink

اب رفتن (فعل)
shrink

تخصصی

[نساجی] جمع شدگی - انقباض - جمع شدن - چروک شدن - آب رفتن پارچه

انگلیسی به انگلیسی

• psychiatrist (slang); instance of contracting, instance of becoming smaller; flinching, recoiling
contract, become smaller, shrivel; flinch, recoil; decrease, diminish; make smaller, cause to shrink
when cloth shrinks, or if you shrink it, it becomes smaller as a result of being wet.
if something shrinks, or if you shrink it, it becomes smaller.
if you shrink away from something, you move away because you are frightened or horrified by it.
if you shrink from doing something, you are reluctant to do it because you find it unpleasant.
a shrink is a psychiatrist; an informal use.
see also shrank, shrunk.

پیشنهاد کاربران

shirk: معنی شانه خالی کردن میده
اینجاshrink داریم
کاهش دادن
سرباز زدن ، دوری کردن
وقتی در نقش اسم هست، برای هر دو شغلِ psychiatrist و psychologist ( روان پزشک و روانشناس ) استفاده می شود.
پس اگر در نقش اسم بود هم می تواند به معنای روانشناس باشد هم روان پزشک
پا پس کشیدن، شانه خالی کردن
synonym of draw back , recoil
روان شناس
کَتَسیدَن.
کم حجم شدن
آب رفتن , کوچک شدن , کم شدن ؛ فرار کردن ( از کسی یا چیزی )
# My shirt shrank in the wash
# People shrink as they get older
# The company's profits have shrunk
# We must not shrink from our responsibilities
...
[مشاهده متن کامل]

# The shy person shrinks from social encounters
# The child shrank behind the sofa as his father shouted at him

پلاسیده شدن ( در مورد میوه )
کاهش یافتن
رواندرمانگر
پزشک دیوانگان
[psychiatrist=]
!God, I need to see a shink, dating a smile bag
کوچک کردن - آب شدن - تحلیل رفتن - کوچک شدن - جمع کردن
How to shrink enlarged prostate
کوچک کردن، منقبض کردن.
برای یادسپاری بهتر می توان از شیوه هایی جدید بهره برد یکی از آنها استفاده از کلمات فارسی است که از تلفظ کلمه خارجی در ذهن تداعی و یا شکل می گیرد مانند اینجا که فرد به یاد شیرینی می افتد در این هنگام برقراری رابطه بین این کلمه و معنی خارجی ان بصورت زیبا و دلنشین همراه با طنز و شوخی مفید خواهد بود در اینجا بطور مثال می توان گفت که ایرانی ها اگر شیرینی بخورند شکم بزرگ می کنند و باعث انبساط آنها خواهد شد اما برعکس خارجی ها با خوردن شیرینی شکم کوچک می کنند و باعث فشردگی و انقباض شکم آنها خواهد شد.
...
[مشاهده متن کامل]

Shrinking in width
کوچک شدن در عرض
Shrink Shrank shrunk
ش* ( رینک رَنک رانک )

اکراه داشتن
After five games, she was still ahead by a point in the chess tournament, but her lead was shrinking
shrink
این واژه ی ایرانی - اروپایی همریشه است با :
پارسی : چُروک =tchoruk , choruk
آلمانی : Schrumpf
کوچک شدن در سایز لباس
یا
همان آب رفتن
Some times it means: become smaller in size.
Viewing porn shrinks the brain
تماشا کردن پورن مغز را کوچک میکند.
https://www. nhs. uk/news/neurology/watching - porn - associated - with - male - brain - shrinkage/
کوچک کردن
Noun - countable - informal :
روانپزشک ( به حالت شوخی و طنز استفاده می شود. )
کوچک شدن

کم رنگ شدن

اب رفتن لباس
روانپزشک
تحلیل رفتن
1. جمع شدن
2. کوچک کردن یا شدن
3. عقب کشیدن، دور شدن
اسم:
روانپزشک

تنگ شدن ( برای روزنه )
اب رفتن لباس
روانپزشک ( غیر رسمی )
منقبض شدن
Become smaller in size.
عامیانه : آب رفتن
چروک شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس