simplification

/ˌsɪmpləfɪˈkeɪʃn̩//ˌsɪmplɪfɪˈkeɪʃn̩/

معنی: تسهیل، ساده سازی
معانی دیگر: ساده گردانی، مختصر سازی

جمله های نمونه

1. Like any such diagram, it is a simplification.
[ترجمه گوگل]مانند هر نمودار دیگری، ساده‌سازی است
[ترجمه ترگمان]مانند هر نمودار، این یک ساده سازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These figures are a simplification. The real situation is much more complicated than this.
[ترجمه گوگل]این ارقام ساده‌سازی هستند وضعیت واقعی بسیار پیچیده تر از این است
[ترجمه ترگمان]این ارقام ساده سازی هستند وضعیت واقعی خیلی پیچیده تر از وضعیت فعلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Everyone favours the simplification of court procedures.
[ترجمه گوگل]همه طرفدار ساده‌سازی رویه‌های دادگاه هستند
[ترجمه ترگمان]همه از ساده سازی روش های دادگاهی بهره می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What she said was a useful simplification of the theory.
[ترجمه گوگل]آنچه او گفت ساده سازی مفیدی از نظریه بود
[ترجمه ترگمان]چیزی که او گفت ساده سازی مفید نظریه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Complaints have led to simplification of the rules.
[ترجمه گوگل]شکایات منجر به ساده‌سازی قوانین شده است
[ترجمه ترگمان]شکایت ها، منجر به ساده سازی این قوانین شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Multi-employer bargaining makes for simplification of effort in that separate contracts do not have to be negotiated with each individual employer.
[ترجمه گوگل]چانه‌زنی چند کارفرمایی باعث ساده‌تر شدن تلاش می‌شود، زیرا قراردادهای جداگانه لازم نیست با هر کارفرمای جداگانه مذاکره شود
[ترجمه ترگمان]چانه زدن چند کارفرما برای ساده سازی تلاش در آن قراردادهای جداگانه، نیازی به مذاکره با هر کارفرمای خصوصی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In one sense it is a simplification, but also it is a clarification which is intended to provide understanding and prediction.
[ترجمه گوگل]از یک جهت ساده‌سازی است، اما در عین حال توضیحی است که هدف آن ارائه درک و پیش‌بینی است
[ترجمه ترگمان]این یک ساده سازی است، اما همچنین یک شفاف سازی است که به منظور فراهم کردن درک و پیش بینی در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Above all, war inspires the simplification of normal complexities into the heroism of folklore.
[ترجمه گوگل]مهم‌تر از همه، جنگ الهام‌بخش ساده‌سازی پیچیدگی‌های عادی در قهرمانی فولکلور است
[ترجمه ترگمان]مهم تر از همه، جنگ، ساده سازی پیچیدگی های طبیعی را به قهرمانی فولکلور می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Is simplification as a pedagogic strategy inconsistent with the principles of a communicative approach to language teaching?
[ترجمه گوگل]آیا ساده‌سازی به‌عنوان یک استراتژی آموزشی با اصول یک رویکرد ارتباطی در آموزش زبان سازگار نیست؟
[ترجمه ترگمان]آیا ساده سازی به عنوان یک استراتژی pedagogic با اصول یک رویکرد ارتباطی برای آموزش زبان متناقض است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Adams soon realized that a simplification of the Evershed plan was not only necessary but also feasible.
[ترجمه گوگل]آدامز به زودی متوجه شد که ساده سازی طرح اورشد نه تنها ضروری است بلکه امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]آدامز به زودی دریافت که ساده سازی طرح Evershed نه تنها ضروری است بلکه عملی نیز می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For now, at least, the cause of tax simplification seems to have been captured by the far right.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، حداقل، به نظر می رسد که علت ساده سازی مالیات توسط راست افراطی گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]اکنون به نظر می رسد که به نظر می رسد که دلیل ساده سازی مالیات در سمت راست ثبت شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is a simplification to banish all but the principal actors from the international stage.
[ترجمه گوگل]اخراج همه بازیگران اصلی به جز بازیگران اصلی از صحنه بین المللی ساده سازی است
[ترجمه ترگمان]این یک ساده سازی برای حذف همه بازیگران اصلی از صحنه بین المللی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What they get from infomercials is simplification in administration, collection and sales.
[ترجمه گوگل]چیزی که آنها از تبلیغات اطلاعاتی دریافت می کنند، ساده سازی در مدیریت، جمع آوری و فروش است
[ترجمه ترگمان]چیزی که از infomercials دریافت می کنند ساده سازی در مدیریت، جمع آوری و فروش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This simplification is achieved through the aggregation of attainment target assessments into profile components, and into results on each subject.
[ترجمه گوگل]این ساده‌سازی از طریق تجمیع ارزیابی‌های هدف دستیابی در مؤلفه‌های نمایه و نتایج در مورد هر موضوع به دست می‌آید
[ترجمه ترگمان]این ساده سازی از طریق تجمیع ارزیابی های هدف دستیابی به مولفه های پروفایل و در نتیجه در هر سوژه به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسهیل (اسم)
predigestion, simplification

ساده سازی (اسم)
reduction, simplification

تخصصی

[برق و الکترونیک] ساده سازی
[زمین شناسی] اختصار، ساده سازی - یکی از روشهای جنرالیزه کردن کارتوگرافیک که با تعیین ویژگیهای مهم دادهها، حذف جزییات غیر مهم و نگهداری ویژگیهای مهم سروکار دارد.
[ریاضیات] ساده کردن، ساده سازی، مختصر سازی، ساده گردانی

انگلیسی به انگلیسی

• act of making less complex; act of making plainer; act of making easier
a simplification is the thing that you produce when you make something simpler.
simplification is also the act of making something simpler.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : simplify
✅️ اسم ( noun ) : simplification / simplicity
✅️ صفت ( adjective ) : simple / simplistic
✅️ قید ( adverb ) : simply / simplistically
ساده سازی
مختصر سازی
مترادف با reduction, elimination, clear
زدودن، حذف، کاهش
ترازنامه
ساده بودن
ساده کار کردن
ساده سازی

بپرس