slimy

/sˈlaɪmi//ˈslaɪmi/

معنی: لیز، لزج، لجن مال، لجن الوده
معانی دیگر: زننده، تنفرانگیز، متنفر کننده، لجن گرفته، گلابه دار، لیزایه، لیزابه پوش، لزج و سرد، لیز و سرد، سرد و چسبناک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: slimier, slimiest
مشتقات: slimily (adv.), sliminess (n.)
(1) تعریف: consisting of or like slime.

(2) تعریف: covered with or having much slime.

(3) تعریف: morally bad or disgusting.

- a slimy character
[ترجمه گوگل] یک شخصیت لزج
[ترجمه ترگمان] یک شخصیت لاغر و چسبناک …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he is a slimy individual
او آدم نفرت انگیزی است.

2. The seaweed felt cold and slimy.
[ترجمه گوگل]جلبک دریایی سرد و لزج شد
[ترجمه ترگمان]جلبک دریایی سرد و لزج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His feet slipped in the slimy mud.
[ترجمه Fatemeh] پاهایش در گل لزج می لغزید.
|
[ترجمه گوگل]پاهایش در گل لزج می لغزید
[ترجمه ترگمان]پاهایش در گل چسبناک فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The steps were slimy with moss.
[ترجمه گوگل]پله ها با خزه لزج بود
[ترجمه ترگمان]پله ها با خزه آغشته شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was the very worst sort of slimy salesman.
[ترجمه گوگل]او بدترین نوع فروشنده لزج بود
[ترجمه ترگمان]او بدترین فروشنده دوره گرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The walls were all slimy and green.
[ترجمه گوگل]دیوارها همه لزج و سبز بودند
[ترجمه ترگمان]دیوارها همه لزج و سبز بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Although snakes look slimy their skin is actually dry to the touch.
[ترجمه گوگل]اگر چه مارها لزج به نظر می رسند، پوست آن ها در لمس خشک است
[ترجمه ترگمان]اگر چه ماره ای لزج به نظر می رسند اما پوست آن ها در حقیقت خشک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The walls were black, cold and slimy.
[ترجمه گوگل]دیوارها سیاه، سرد و لزج بودند
[ترجمه ترگمان]دیوارها سیاه، سرد و لزج بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Just like Bob Monkhouse, Steg is slimy but highly entertaining!
[ترجمه گوگل]درست مانند باب مانک هاوس، استگ لزج اما بسیار سرگرم کننده است!
[ترجمه ترگمان]درست مثل باب Monkhouse، Steg خیلی slimy ولی خیلی سرگرم کننده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mustard though, a horrible yellow slimy mustard, you could eat with anything.
[ترجمه گوگل]با این حال خردل، یک خردل لزج زرد وحشتناک، شما می توانید با هر چیزی بخورید
[ترجمه ترگمان]با این وجود، خردل تند زرد رنگ، شما می توانید با هر چیزی غذا بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I have reached for slimy sea anemones that slipped out of my hand like soap.
[ترجمه گوگل]به شقایق های لزج دریایی رسیده ام که مثل صابون از دستم لیز می خوردند
[ترجمه ترگمان]به شقایق های دریایی لزج برخورد کردم که مثل صابون از دستم بیرون سرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The slimy floor of shifting sediment is useless to young oysters in search of a hard sea bed for a lifetime's home.
[ترجمه گوگل]کف لزج رسوبات متحرک برای صدف های جوانی که در جستجوی بستر سخت دریا برای خانه ای برای یک عمر هستند بی فایده است
[ترجمه ترگمان]کف لجن of در جستجوی صدف جوان در جستجوی یک رختخواب سخت برای یک زندگی در خانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The walls are black and slimy with lichen and pigeon shit.
[ترجمه گوگل]دیوارها سیاه و لزج با گلسنگ و کبوتر است
[ترجمه ترگمان]دیوارها سیاه و آغشته به گل سنگ و فضله کبوتر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I felt that serpents and other slimy creatures 53 were creeping around me.
[ترجمه گوگل]احساس کردم مارها و دیگر موجودات لزج 53 در اطراف من می خزند
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که این افعی و سایر موجودات لزج دیگر در اطرافم در حال خزیدن بودن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لیز (صفت)
slick, glib, lubricious, slippery, slippy, slithery, saponaceous, slimy

لزج (صفت)
sticky, slab, slimy

لجن مال (صفت)
slimy

لجن الوده (صفت)
slimy, sludgy

تخصصی

[مهندسی گاز] لجن مال، لزج، لیز

انگلیسی به انگلیسی

• covered with slime; resembling slime, liquid and slippery like slime, viscous; vile, offensive, disgusting, repulsive
a slimy thing is covered in slime.
if you describe someone as slimy, you mean that they act in a pleasant and friendly way, but are insincere; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

مردابی!
لزج
slime همون چیز ژله ای هست که باهاش بازی میکنی
slimy میشه لیز
لیز - بزاق آلود - چسبناک - لزج
خود slime همون ژله هایی هستن که میزاری رو میز با دستات فشارشون میدی و میچلونیشون
لجن الود . لزج . چندش
لیز و لزج
چندش آور، تنفر انگیز
چندش

بپرس