slog

/sˈlɑːɡ//slɒɡ/

معنی: تقلا، سیلی، خرحمالی، ضربت سخت، کوشش سخت، ضربت سخت زدن، تقلا کردن، خرحمالی کردن، پرتاب کردن
معانی دیگر: رجوع شود به: slug، (با سختی یا تلاش زیاد) راه رفتن، راه باز کردن، (با تلاش و زحمت) کار کردن، جان کندن، زحمت کشیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slogs, slogging, slogged
(1) تعریف: to walk steadily and with a heavy gait; plod.
مشابه: plod, tramp, trek, trudge

- She slogged through the mud.
[ترجمه Edris nozari] او در میان گل و لای تقلا میکرد
|
[ترجمه گوگل] او در میان گل و لای لخته شد
[ترجمه ترگمان] از میان گل بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to work hard for long periods; toil.
مشابه: moil, plod, travail

- They're still slogging away at their jobs.
[ترجمه گوگل] آن‌ها هنوز هم مشغول کارشان هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها هنوز در کارشان مشغول کارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: slogger (n.)
(1) تعریف: to impel with heavy blows.

- He slogged the mule team up the mountainside.
[ترجمه گوگل] او تیم قاطر را به دامنه کوه برد
[ترجمه ترگمان] از بالای کوه عبور کرد و از بالای کوه عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to strike with great force.

- The boxer slogged his opponent mercilessly.
[ترجمه گوگل] بوکسور حریف خود را بی رحمانه شلاق زد
[ترجمه ترگمان] مشت زن با بی رحمی حریف خود را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The teacher made us slog through long lists of vocabulary.
[ترجمه فاچیما] معلم ما رو مجبور کرد روی لیست های طولانی لغات کار کنیم .
|
[ترجمه گوگل]معلم ما را وادار کرد فهرست‌های بلند واژگانی را از بین ببریم
[ترجمه ترگمان]معلم ما را در لیست بلند واژگان قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Marking the exam papers was quite a slog.
[ترجمه گوگل]علامت‌گذاری برگه‌های امتحانی بسیار مشکل بود
[ترجمه ترگمان]علامت گذاری اوراق امتحانی برای او بسیار دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It'll be a slog, but I know we can do it.
[ترجمه گوگل]این یک مشکل خواهد بود، اما من می دانم که ما می توانیم آن را انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]خیلی سخت خواهد بود، اما می دانم که می توانیم این کار را بکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The two teams will slog it out for second place.
[ترجمه گوگل]دو تیم برای کسب مقام دوم حذف خواهند شد
[ترجمه ترگمان]این دو تیم در رده دوم قرار خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He started to slog his way up the hill.
[ترجمه گوگل]شروع کرد به بالا رفتن از تپه
[ترجمه ترگمان]سربالایی راه خود را تا بالای تپه آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's a long hard slog up the mountain.
[ترجمه گوگل]این یک کنده سخت طولانی از کوه است
[ترجمه ترگمان]خیلی سخت است که از کوه بالا برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You just have to sit down and slog through long lists of new vocabulary.
[ترجمه گوگل]شما فقط باید بنشینید و لیست های طولانی واژگان جدید را مرور کنید
[ترجمه ترگمان]شما فقط باید بنشینید و از طریق فهرست های طولانی از واژگان جدید slog کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And that was a real slog from Kumar.
[ترجمه گوگل]و این یک شعار واقعی از کومار بود
[ترجمه ترگمان]و این یک slog واقعی از کومار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Writing the book took ten months of hard slog.
[ترجمه گوگل]نگارش این کتاب ده ماه کار سختی را به خود اختصاص داد
[ترجمه ترگمان]نوشتن کتاب ده ماه طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a long slog to the top of the mountain.
[ترجمه گوگل]تا قله ی کوه لگد بلندی بود
[ترجمه ترگمان]خیلی دراز بود تا بالای کوه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He started to slog his way through the undergrowth.
[ترجمه گوگل]او شروع به کندن راه خود از میان درختان زیر درخت کرد
[ترجمه ترگمان]راه خود را در میان بوته های به هم تنیده زیر درختان پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This season has been a hard slog.
[ترجمه گوگل]این فصل فصل سختی بود
[ترجمه ترگمان]این فصل یک slog سخت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The exams were a real hard slog but I'm glad I did them.
[ترجمه گوگل]امتحانات واقعاً سخت بود اما خوشحالم که آنها را انجام دادم
[ترجمه ترگمان]امتحانات خیلی سخت بود اما خوشحالم که این کار را کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Then came Edinburgh and the long hard slog of a medical degree and the various hospital training jobs that followed.
[ترجمه گوگل]سپس ادینبورگ و سختی طولانی مدرک پزشکی و مشاغل مختلف آموزشی بیمارستانی که پس از آن به وجود آمد، آمد
[ترجمه ترگمان]پس از آن ادینبورگ و the طولانی پزشکی و کاره ای آموزشی بیمارستان مختلف که به دنبال آن بودند، آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

سیلی (اسم)
skelp, slog, box on the ear, slap in the face, cuff, buffet, spat on the face

خرحمالی (اسم)
grind, slog, moil, fag, corvee, drudgery, elbow grease, plod, punisher, taskwork, hackwork, spadework

ضربت سخت (اسم)
swipe, slog, whack, swat

کوشش سخت (اسم)
slog

ضربت سخت زدن (فعل)
slog, whack

تقلا کردن (فعل)
labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to

خرحمالی کردن (فعل)
slog, moil, fag, plod, drudge

پرتاب کردن (فعل)
pelt, slog, project, sling, lunge, thrust, pitch, shove, throw, hurl, shoot, skeet, jaculate

انگلیسی به انگلیسی

• forceful hit, hard blow; hard laborious work; long exhausting walk
hit hard; progress slowly and ploddingly; work persistently, toil
if you slog at something, you work hard and steadily at it; an informal word. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...the hard slog of trying to get views changed.
if you slog somewhere, you make a long and tiring journey there; an informal word. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...his long slog home.

پیشنهاد کاربران

جانکاه
خرحَمالیدن.
کار طاقت فرسا
Toil
کار سخت و خسته کننده. مسافرت پیاده و طولانی
After a day slogging away at work, I need to relax

بپرس