smart

/ˈsmɑːrt//smɑːt/

معنی: فعال، زیرک، زرنگ، چالاک، با هوش، شیک، ناتو، جلوه گر، تیر کشیدن، سوزش کردن
معانی دیگر: (درد) تیرکشیدن، درد کردن، درد کشیدن (یا تحمل کردن)، درد آوردن، سوزش داشتن، (از پشیمانی یا آزردگی و غیره) خودخوری کردن، به خود پیچیدن، جز زدن، رنج دادن یا بردن، تیر کشی، (خودمانی) زرنگی، زیرکی، هوش، تند، پرحرارت، پراشتیاق، زبل، خوش لباس، خوش نما، مد روز، تر و تمیز، تمیز و مرتب، (عامیانه) گستاخ، حاضر جواب، مرد رند، (محلی) زیاد، شدید، فراوان، با زیرکی، با ذکاوت، هوشمندانه، زیرکانه، دردناک، (کامپیوتر) هوشمند، تیر کشیدن ازدرد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: smarter, smartest
(1) تعریف: quick-witted; intelligent.
مترادف: apt, bright, clever, intelligent, quick-witted, sharp, sharp-witted
متضاد: dull, dumb, stupid
مشابه: alert, brainy, brilliant, ingenious, knowing, sagacious, sage, sapient, wise

(2) تعریف: sharp in business or other dealings; shrewd.
مترادف: astute, canny, cunning, sharp, shrewd
متضاد: naive
مشابه: artful, crafty, foxy, savvy, subtle

(3) تعریف: attractive or fashionable, esp. in dress; chic.
مترادف: chic, fashionable, modish, snappy, stylish, swank
متضاد: dowdy, unfashionable
مشابه: attractive, classy, dapper, elegant, jaunty, natty, nifty, rakish, soign�, spruce, swell

- a smart outfit
[ترجمه cat noir] یه لباس شیک بپوشی
|
[ترجمه الهام] لباس رسمی
|
[ترجمه گوگل] یک لباس هوشمند
[ترجمه ترگمان] یه لباس شیک بپوشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: impertinent or disrespectful.
مترادف: disrespectful, impertinent, impudent, rude
متضاد: polite, respectful
مشابه: sassy, wise

- smart talk
[ترجمه گوگل] صحبت هوشمندانه
[ترجمه ترگمان] با عقل جور در میان …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: energetic or quick.
مترادف: brisk, lively
متضاد: slow
مشابه: energetic, vigorous

- We set off at a smart pace.
[ترجمه Kim] درد کشیدن، درد داشتن
|
[ترجمه گوگل] با سرعتی هوشمندانه به راه افتادیم
[ترجمه ترگمان] به سرعت شروع به حرکت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: smarts, smarting, smarted
(1) تعریف: to cause or feel sharp but not serious pain.
مترادف: hurt, sting
مشابه: ache, burn

- That paper cut smarts!
[ترجمه گوگل] آن کاغذ برش هوشمندان!
[ترجمه ترگمان] ! اون کاغذ smarts بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His eyes smarted in the harsh wind.
[ترجمه حامد] چشمانش در باد سوزش گرفته بود
|
[ترجمه گوگل] چشمانش در باد شدید باهوش شد
[ترجمه ترگمان] چشمانش برق تندی می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to suffer mental discomfort.
مترادف: hurt, sting
مشابه: wince

- He still smarted from her rejection.
[ترجمه گوگل] او هنوز از طرد شدن او هوشیار بود
[ترجمه ترگمان] هنوز از رد شدن او می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: smartingly (adv.), smartly (adv.), smartness (n.)
(1) تعریف: a sharp, stinging pain.
مترادف: pang, sting, twinge
مشابه: bite

(2) تعریف: intense mental discomfort.
مترادف: pang, twinge

(3) تعریف: (pl.; informal) intelligence.
مترادف: brains, intelligence

جمله های نمونه

1. smart politics
سیاست هوشمندانه

2. smart off
(امریکا - خودمانی) گستاخی کردن،حاضر جوابی کردن،مرد رندی کردن

3. a smart car
یک اتومبیل شیک

4. a smart move
عملی زیرکانه

5. a smart slap
سیلی درد آور

6. a right smart rain
یک باران درست و حسابی

7. a slight smart in abbas' left eye
درد خفیفی در چشم چپ عباس

8. don't be smart with me!
مرد رندی را بگذار کنار!

9. he is smart but his brother is a bit slow
او باهوش است ولی برادرش کمی کند ذهن است.

10. as he is smart and hard-working, he is going to make it big
چون باهوش و پرکار است کارش خواهد گرفت.

11. he was wearing smart clothes
لباس شیکی پوشیده بود.

12. this liniment will smart a bit
این مرهم قدری سوزش خواهد داشت.

13. to play it smart
با زرنگی عمل کردن

14. walking at a smart pace
با گام های تند راه رفتن

15. this hat is a smart number
این کلاه چیز شیکی است.

16. You are such a talented and smart member of our team and we are truly grateful of having you. Though, you decide to walk an extra mile we are always here to support you. We just wish you more success on your new endeavor. Thank you because the way you motivate us is something remarkable.
[ترجمه گوگل]شما یک عضو با استعداد و باهوش از تیم ما هستید و ما واقعاً از داشتن شما سپاسگزاریم با این حال، شما تصمیم می گیرید یک مایل بیشتر پیاده روی کنید، ما همیشه اینجا هستیم تا از شما حمایت کنیم ما فقط برای شما آرزوی موفقیت بیشتر در تلاش جدید خود را داریم از شما متشکرم زیرا روشی که به ما انگیزه می دهید چیز قابل توجهی است
[ترجمه ترگمان]شما یک عضو با استعداد و باهوش تیم ما هستید و ما واقعا از داشتن شما متشکریم اگر چه، شما تصمیم می گیرید که یک مایل بیشتر راه بروید، ما همیشه اینجا هستیم تا از شما حمایت کنیم ما فقط آرزوی موفقیت شما را در تلاش جدید خود آرزو می کنیم متشکرم چون روشی که به ما انگیزه می دهید چیز قابل توجهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. If your girlfriend is smart, beautiful, and gentle, then please, love her in my place for the time being.
[ترجمه گوگل]اگر دوست دختر شما باهوش، زیبا و ملایم است، لطفاً فعلاً او را به جای من دوست داشته باشید
[ترجمه ترگمان]اگر دوست دختر شما باهوش، زیبا و مهربان باشد، لطفا او را برای مدتی در جای من دوست داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A smart reproof is better than smooth deceit.
[ترجمه گوگل]سرزنش هوشمندانه بهتر از فریب هموار است
[ترجمه ترگمان] یه توبیخ هوشمندانه بهتر از فریب دادنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He is street smart and is not afraid of this neighborhood.
[ترجمه گوگل]او باهوش خیابانی است و از این محله نمی ترسد
[ترجمه ترگمان]او باهوش است و از این محله نمی ترسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Guy looks very smart in his new suit, doesn't he?
[ترجمه گوگل]پسر در کت و شلوار جدیدش بسیار باهوش به نظر می رسد، اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]این یارو خیلی باهوشه، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. If he's stupid enough to walk away, be smart enough to let him go.
[ترجمه گوگل]اگر او آنقدر احمق است که می تواند راه برود، آنقدر باهوش باش که او را رها کنی
[ترجمه ترگمان]اگه انقدر احمق باشه که بتونه راه بره، اونقدر باهوش باشه که بذاره اون بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Mark is a smart and sophisticated young man.
[ترجمه نفس] مارک یک ادم باهوش و زیرک است
|
[ترجمه گوگل]مارک یک مرد جوان باهوش و پیچیده است
[ترجمه ترگمان]مارک یک جوان باهوش و زیرک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The sentry gave a smart salute and waved us on.
[ترجمه گوگل]نگهبان سلام هوشمندانه ای داد و به ما دست تکان داد
[ترجمه ترگمان]نگهبان سلام نظامی داد و ما را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. I have to be smart for work.
[ترجمه گوگل]من باید برای کار باهوش باشم
[ترجمه ترگمان] من باید برای کار باهوش باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فعال (صفت)
smart, acting, active, energetic, strenuous, cracking, peppy, snappy, spirited, go-ahead, hot-shot, pushful, spiriting

زیرک (صفت)
brilliant, clever, sharp, nifty, parlous, smart, acute, keen, alert, shrewd, nimble, cunning, adroit, agile, versatile, insinuating, astute, designing, sagacious, subtile, subtle, knowledgeable, gash, perspicacious, canny, wily, resourceful, elusive

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

چالاک (صفت)
nifty, handy, smart, nimble, dexterous, adroit, deft, dextrous, mercurial, peppy, brisk, spry, nippy, pawky, sprightly, natty, frisky, prompt, lissom, lissome, lithesome

با هوش (صفت)
apprehensive, bright, clever, understanding, smart, keen, shrewd, spry, intelligent, ingenious, spiffy, knowing, sagacious, knowledgeable, precocious, swish

شیک (صفت)
smart, suave, scrumptious, snappy, trig, swell, swagger, chic, stylish, fashionable, finicky, dapper, dinky, finical, modish

ناتو (صفت)
smart, sly

جلوه گر (صفت)
smart

تیر کشیدن (فعل)
ache, pain, hurt, prickle, twinge, smart

سوزش کردن (فعل)
prickle, smart, burn, inflame

تخصصی

[کامپیوتر] هوشمند
[برق و الکترونیک] هوشمند

انگلیسی به انگلیسی

• sharp stinging pain
cause a sharp stinging pain; hurt, feel a sharp stinging pain; feel distress or humiliation
intelligent; clever; impertinent; shrewd; energetic, lively; fashionable, stylish
a smart person is pleasantly neat and clean in appearance.
smart also means clever; used in american english.
a smart place or event is connected with wealthy and fashionable people.
a smart movement or action is sharp and quick; a literary use.
if a part of your body or a wound smarts, you feel a sharp stinging pain in it.
if you are smarting from criticism or unkind remarks, you are feeling upset about it.

پیشنهاد کاربران

( شخص ) فرز، تیز، تیز و بز
برای لباس: امروزی، خوش دوخت،
( لباس، کفش ) شیک
S. M. A. R. T = Self - Monitoring Analysis and Reporting Technology
مصطلح در تکنولوژی حافظه سخت افزار رایانه وبرای اصلاح خرابی ( بدسکتور ) ونظارت بر عملکرد هارد مانند طول عمر ودمای فعلی وچند بار روشن شد وچندبار خطا کرد وچقدر قابل اطمئنان از کیفیت باقی از عمرش نشان میده وبرای مهندسان نظارتی از واجبات checklist ووظیفه پشتبانی هست.
...
[مشاهده متن کامل]


لَیسَکَ = لیسَ لکَ من الأمرِ شئ = لیسَ لکَ هذا الأمر.
لیش = لِأیّ شئ هذا؟
اختصار جمله وبه یک کلمه تبدیل میشه از امکانات زبان عربی از ازل بود وهست وشبیه این موارد اختصاری در زبان مصری باستانی هم مشهوده ودر مصطلحات علمی امروز به کار میبرند
واین امکان میده به زبان برای تشکیل بی نهایت ( infinety ) وبی محدودیت از کلمات جدید.
مشابه این اختصارات:
قصاص
فقط
مریم
سرمد
سلیمان
نیل
کربلاء
نجف
. . .

هوشمند ( در خصوص وسایل الکترونیک که مبتنی بر آخرین دستاورد های تحقیق و توسعه کدگذاری، دیجیتالی ) باشد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : smarten / smart
✅️ اسم ( noun ) : smartness / smarts
✅️ صفت ( adjective ) : smart / smartish
✅️ قید ( adverb ) : smartly
آدم خوشمزه. مزه ریز
( لباس و کفش ) رسمی
متضاد: Casual
♡♡زیرک ، باهوش♧♤ ، هوشمند♡♡
شما کارمند بسیار سخت کوشی هستید.
کار شما قابل تحسین هست.
تمام تلاشم پیدا کردن راهی است برای دادن مرخصی به شما
امیدوارم موقعیت شعبه را درک کنید
:Smart means
وقتی می خواهیم برا فرد یا شخصی استفاده کنیم یعنی زرنگ زیرک باهوش
برای مثال:
Parote is smarter than fish
حالا اگر بخواهیم برای وسایل و اشیا به کار ببریم معنی هوشمند را میدهد مثل ساعت هوشمند: smart watch
یا تلویزیون هوشمند: smart tv
Like smart phone
V همشمندسازی
زبر وزرنگ
برخورد هوشمندانه
1. clever
2. not stupid
Smart : دانشی که از طریق تجربه و دانش بدست میاد. یعنی باهوش ذاتی نیست. در مورد اشیا هم یعنی هوشمند.
Intelligent : هوش ذاتی هست. و با تست IQ میشه متوجه اش شد.
باهوش، هوشمند
مهارت - فن
smart
اِسمارت واژه ای ایرانی - اروپایی است :
smart : s - mart
s = پیشوند است و در پارسی به شکل ها زیر به کار میرود :
زُ : در زُدودَن یا زُداییدن
شُ : در شُماردن
سِ: در سِگالیدن
آز : در آزمودن
...
[مشاهده متن کامل]

خَ: در خَبَر که درست آن : خَبُردن : خَ - بُردن ( به سوی بیرون بُردن )
اِخ : در اِخراج که درست آن : اِخرَواندن یا اِخرَویدن < اِخرَواک < اِخراک< اِخراج ( به سوی بیرون رَواندن )
مینه ها ی s : کامل ، تمام ، همه ( همام )
و به سوی بیرون و خارج
mart = ستاک و ریشه : مار یا مارد در :
آمار در آماردن و شُمار در شُماردن است.
مار و مارد و ماردن به مینه هِساب ( حساب کردن و ریازِش ( عملیات ریاضی ) است .
روی هم رفته : شُمارد یا سُمارد یا سِمارد
کاربُرد : کَسی که " سِ " = خوب و کامل و آزگار بتواند مارَد = هِساب کُند ، باهوش و زیرک است.
پیش نهاد ها :
اَز آن جایی که واژه ای هند و اروپایی یا آریایی است :
سِمارد ، شِمارد ، زِمارد
سُمارد ، شُمارد ، زُمارد
اِسمارد ، اِشمارد ، اِزمارد
آسمارد ، آشمارد ، آزمارد

زرنگ دانا

زیرک، زرنگ ، باهوش
هوشمند
I need a smartphone which allows me to check my email and use facebook 👩🏻‍💻👩🏻‍💻
من یک گوشی هوشمند نیاز دارم که بتوانم با آن ایمیل هایم را چک کنم و از فیس بوک اصتفاده کنم
زرنگ ، فعال، چالاک
زیرک\باهوش
معانی مختلف داره؛
باهوش/زیرک
شیک/شیکپوش
. . . 😎
هوش قوی
smart =باهوش
on smart = احمق
رادیو و گستاخ

هوشمند man of sense
. he is a reactionary in the literal sense of the word
او یک مرتجع تمام و کمال است.
او واژگانی در معنای ادبی کلمه است
او یک رضایت کامل و کمال است.
شیک پوش ، باهوش بودن
این کلمه در دیکشنری به دو معنا تقسیم شده که یکیش زرنگ و باهوشه و دیگری هم تر و تمیز و مرتب هستش.
زیرک، باهوش
هوشمند
هوشمند _ زیرک
درمورد صفات انسانی شیک یا باهوش ودر مورد
موارد دیگر درد داشتن نیز معنی می دهد.
شیک، باهوش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس