smile

/ˈsmaɪl//smaɪl/

معنی: لبخند، تبسم، لبخند زدن، شکفتن، خندان بودن
معانی دیگر: تبسم کردن، شکرخند، استهزا کردن، مسخره کردن، لاغیدن، با نظر موافق نگریستن، تایید کردن، برکت دادن، روی خوش نشان دادن، فرحبخش بودن، شاد کردن یا بودن، خوشایند بودن، ظاهر فرحبخش، شادرویی، خوشرویی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: smiles, smiling, smiled
(1) تعریف: to have a facial expression in which the corners of the mouth turn up and the eyes brighten, usu. to express pleasure, happiness, or amusement, but sometimes to express derision.
مشابه: beam, grin, simper, smirk

- The child smiled brightly as she opened her present.
[ترجمه ۹۸] وقتی که بچه درحال باز کردن هدیه اش بود لبخندمی زد
|
[ترجمه Yeganeh] کودک در حال باز کردن هدیه لبخند زد
|
[ترجمه گوگل] کودک در حالی که هدیه خود را باز کرد، لبخند روشنی زد
[ترجمه ترگمان] بچه در حالی که هدیه خود را باز می کرد، با خوشحالی لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She smiled at him from across the room, and he blushed.
[ترجمه گوگل] از آن طرف اتاق به او لبخند زد و او سرخ شد
[ترجمه ترگمان] از آن سوی اتاق به او لبخند زد و سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The team captain smiled at the new boy and asked mockingly if he'd bought his shoes second-hand.
[ترجمه گوگل] کاپیتان تیم به پسر جدید لبخند زد و با تمسخر پرسید که آیا کفش هایش را دست دوم خریده است یا خیر
[ترجمه ترگمان] کاپیتان تیم به پسر جدید لبخند زد و از او پرسید که آیا کفش های او را دست دوم خریده یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to look upon or treat someone or something favorably (often fol. by on or upon).
متضاد: frown

- Her parents smiled upon her choice of husband.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش به انتخاب همسرش لبخند زدند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش به انتخاب شوهرش لبخند می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to express by means of a smile.
مترادف: grin
متضاد: frown, scowl
مشابه: simper, smirk

- He smiled his agreement.
[ترجمه گوگل] او به موافقت خود لبخند زد
[ترجمه ترگمان] او به توافق خود لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to change or influence through smiling.
مترادف: grin

- Somehow, she smiled the child's fear away.
[ترجمه ستایش❤🙂] به هر حال, او از ترس دختر لبخند زد
|
[ترجمه گوگل] یه جورایی لبخندی زد که ترس بچه رو از بین برد
[ترجمه ترگمان] به هر حال، او از ترس بچه لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: smiling (adj.), smilingly (adv.)
(1) تعریف: the act or an instance of smiling.

- He greeted her with a big smile.
[ترجمه مبینا رضایی] او با لبخند بزرگش او را تحسین کرد
|
[ترجمه روژان اکبری] او با لبخندبزرگی او را تحسین کرد
|
[ترجمه گوگل] با لبخند بزرگی به او سلام کرد
[ترجمه ترگمان] با لبخند بزرگی به او خوشامد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: positive regard; favor.
مترادف: blessing, favor

- Through these works he is seeking the smile of God.
[ترجمه گوگل] او از طریق این آثار به دنبال لبخند خداست
[ترجمه ترگمان] او از طریق این کارها به دنبال لبخند خداوند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. smile away
با لبخند دور کردن یا فایق آمدن،با لبخند ابراز داشتن

2. smile from ear to ear
لبخند بزرگی بر لب داشتن،گوش تا گوش لبخند بودن

3. a smile bickered across her face
لبخندی بر چهره اش ظاهر شد.

4. a smile flickered across her face
لبخندی بر صورتش نقش بست.

5. a smile makes every face more attractive
لبخند هر چهره ای را گیراتر می کند.

6. a smile marking happiness
لبخندی به نشانه ی خوشحالی

7. a smile of contentment
لبخند حاکی از رضایت

8. a smile of satisfaction
لبخندی حاکی از رضایت

9. a smile played across her lips
لبخندی بر لبانش نقش بست.

10. forced smile
لبخند زورکی

11. her smile belies her anger
لبخند او خشم وی را پنهان می کند.

12. her smile said everything
لبخند او از خیلی چیزها خبر می داد.

13. her smile turned into a loud laugh
لبخند او تبدیل به خنده ی بلند شد.

14. her smile was appealing
لبخند او گیرا بود.

15. her smile was sheer frost
لبخند او سردی محض بود.

16. her smile will always be alive in my mind's picture
لبخند او همیشه در تصورم باقی خواهد ماند.

17. his smile died
لبخند او ناپدید شد.

18. his smile was the gilding that hid his evil heart
لبخند او ظاهر فریبنده ای بود که باطن خبیث او را پنهان می کرد.

19. my smile took the edge off her anger
لبخند من از شدت خشم او کاست.

20. sherry's smile attracted manoochehr
لبخند شری منوچهر را مجذوب کرد.

21. the smile of the shining sea
شادرویی دریای درخشنده

22. the smile that was testimony of disbelief
لبخندی که نشان ناباوری بود

23. to smile at a remark
در جواب گفته ای لبخند زدن

24. a beaming smile
لبخند درخشان

25. a beatific smile
لبخندی حاکی از نیکبختی

26. a beautiful smile illuminated her face
لبخند زیبایی صورت او را منورکرد.

27. a befitting smile
لبخندی برازنده

28. a bewitching smile
لبخند مسحور کننده

29. a bland smile
لبخند خوشایند

30. a bright smile
لبخندی پر نشاط

31. a broad smile
لبخندی باز

32. a cold smile wrung his mouth
لبخند سردی دهان او را کج و معوج کرد.

33. a contrived smile
لبخند مصنوعی

34. a coquetish smile
لبخند لوندانه

35. a counterfeit smile
لبخند ساختگی

36. a disarming smile
لبخند مهرانگیز

37. a fresh smile
لبخندی پرطراوت

38. a friendly smile
لبخند دوستانه

39. a meaning smile
لبخندی پرمعنی

40. a natural smile
لبخند صادقانه

41. a perfunctory smile
لبخند زورکی

42. a philosophic smile
لبخندی فیلسوفانه

43. a phony smile
لبخند دروغین

44. a plastic smile
لبخندی دروغی

45. a pleasant smile
لبخند دلپذیر

46. a pretended smile
لبخند دروغی

47. a radiant smile
لبخند تابناک

48. a rapt smile
نگاه حاکی از شیدایی

49. a sardonic smile
لبخند تلخ و تمسخرآمیز

50. a saucy smile
لبخند با پررویی

51. a stiff smile
یک لبخند خشک

52. a sunny smile
یک لبخند شاد

53. a supercilious smile
لبخند تکبرآمیز

54. a taut smile
لبخند زورکی

55. a tender smile
لبخند مهرآمیز

56. a toothy smile
لبخند دندان نما

57. a triumphal smile
لبخند پیروزمندانه

58. a wan smile
لبخند بیمار گونه

59. a wooden smile
یک لبخند بی روح

60. an affable smile
لبخندی محبت آمیز

61. an aritificial smile
لبخند تصنعی (ساختگی)

62. an authentic smile
یک لبخند صادقانه (واقعی)

63. an endearing smile
لبخند دوست داشتنی

64. an inscrutable smile
لبخند مرموز

65. an inward smile
لبخند درونی

66. an unnatural smile
لبخند ساختگی

67. her seductive smile
لبخند دلفریب او

68. her unforgettable smile
لبخند فراموش نشدنی او

69. my baby's smile makes my day
لبخند کودکم روز مرا روشن می کند.

70. that sweet smile
آن لبخند شیرین

مترادف ها

لبخند (اسم)
smile

تبسم (اسم)
smile

لبخند زدن (فعل)
smile

شکفتن (فعل)
burst, open, flourish, dehisce, smile

خندان بودن (فعل)
smile, laugh

انگلیسی به انگلیسی

• facial expression in which the corners of the mouth turn up, grin (generally expressing pleasure or amusement); act of smiling; pleasant appearance
grin; treat kindly or favorably; cheerfully accept
when you smile, the corners of your mouth curve outwards and slightly upwards, for example because you are pleased or amused.
a smile is the expression that you have on your face when you smile.
if you smile something, you express or say it with a smile.
if something such as luck, fate, the weather, and so on smiles on or smiles upon you, you are very fortunate.

پیشنهاد کاربران

He was all smiles
گل از گلش شکفت
You are the reason for my smile and good mood and I don't like to see you sad
😊😊لبخندزدن
لبخند کم رنگ
لبخند
خندان
خندیدن
تا جایی که میدونم لبخند فیکه
Smile to himself
با خودش خندید یا لبخندی زد . جالبه وقتی به کسی لبخند میزنی باید از
Small at استفاده کنی و به کار بردن to اشتباهه.
Susan smiled at him and waved
ولی وقتی با خودت لبخند میزنی از
Smile to yourself استفاده میشه
Mark read the message and smiled to himself
: تبسم کردن، شکرخند، استهزا کردن، مسخره کردن، لاغیدن، با نظر موافق نگریستن، تایید کردن، برکت دادن، روی خوش نشان دادن، فرحبخش بودن، شاد کردن یا بودن، خوشایند بودن، ظاهر فرحبخش، شادرویی،
تَبَسُمیدَن.
Smile = لبخند، تبسم، لبخند زدن، شکفتن، خندان بودن
، شکرخند، استهزا کردن، مسخره کردن، لاغیدن، با نظر موافق نگریستن، تایید کردن
خیلی معنی داره !نه؟
اما بیشتر این کلمه به معنی لبخندیا لبخند زدن است مثلا :
...
[مشاهده متن کامل]

There is nothing better than smiling
هیچ چیز بهتر از لبخند زدن نیست 😌😊
Roseton is full of smiles and joy
روزتون سرشار از لبخند و شادی😉😅

Smile : when you're happy or friendly you will smile
✨Example : smile cause get positive energy
When you're happy or friendly you will smile
Head up, Smile and be your best self today
I will let go of my happiness
A smile on my face
I'm my luckiest girl
از خوشحالی در آغوشت خودمو رو رها میکنم
لبخندی به لبم
من خوشبخترین دخترم
بخند
فعل امری البته
لبخند /خوشرویی
لبخند
خنده
لبخندملیح
تبسم

لبخند
تبسم
خنده
لبخند😍
لبخند
لبخند ، خندیدن
خنده، لبخند. .
Smile:لبخند
To smile:لبخند زدن. . . تبسم کردن
خنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس