smiling


معنی: خوشرو، خندان، متبسم

جمله های نمونه

1. what is she smiling about?
برای چه لبخند می زند؟

2. a lake, warm and smiling and margined by trees
دریاچه ی گرم و فرح انگیز و دارای ساحل پر درخت

3. to dissemble fear by smiling
با لبخند ترس خود را مخفی کردن

4. everywhere he looked, he saw smiling faces
به هرجا نگاه کرد چهره های خندان دید.

5. his mother was weeping and smiling at the same time
مادرش اشک می ریخت و در عین حال لبخند بر لب داشت

6. she has a funny little way of smiling
لبخند با نمکی دارد.

7. the door opened and my mother entered smiling
در باز شد و مادرم لبخند زنان وارد شد.

8. A man without a smiling face must not open a shop.
[ترجمه گوگل]مرد بدون چهره خندان نباید مغازه باز کند
[ترجمه ترگمان]مردی بدون چهره خندان نباید مغازه را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Never stop smiling, not e ven when you're sad,someone might fall in love with your smile.
[ترجمه گوگل]هرگز از لبخند زدن دست نکش، حتی وقتی غمگینی، ممکن است کسی عاشق لبخند تو شود
[ترجمه ترگمان]از لبخند زدن دست نزن، وقتی ناراحتی، یک نفر ممکن است با لبخند تو عاشق بشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Smiling is always easier than explaining what you are worried.
[ترجمه گوگل]لبخند زدن همیشه راحت تر از توضیح دادن چیزی است که نگران آن هستید
[ترجمه ترگمان]لبخند زدن همیشه راحت تر از توضیح چیزی است که نگران هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Smiling, not because happiness too long, is too long time forgot to sorrow.
[ترجمه گوگل]لبخند زدن، نه به این دلیل که شادی طولانی است، زمان زیادی است که غم و اندوه را فراموش کرده ایم
[ترجمه ترگمان]لبخند زنان، نه به خاطر خوشحالی، خیلی وقت است که غم و اندوه را فراموش کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His sharp wit had them all smiling.
[ترجمه گوگل]شوخ طبعی او باعث شده بود که همه آنها لبخند بزنند
[ترجمه ترگمان]شوخ طبعی تیز او همه را خندان ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sid was not his usual smiling self.
[ترجمه گوگل]سید خندان همیشگی او نبود
[ترجمه ترگمان]سید مثل همیشه لبخند بر لب نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Everytime you come to mind, I realize I'm smiling.
[ترجمه گوگل]هر وقت به ذهنت میرسه میفهمم دارم لبخند میزنم
[ترجمه ترگمان]وقتی به ذهنت خطور کرد متوجه می شوم که دارم لبخند می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They kept looking at each other and smiling.
[ترجمه گوگل]آنها مدام به یکدیگر نگاه می کردند و لبخند می زدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به هم نگاه می کردند و لبخند می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشرو (صفت)
affable, smiling, handsome, beautiful, cordial, genial, good-looking

خندان (صفت)
happy, smiling, merry, riant, laughing

متبسم (صفت)
smiling, riant

انگلیسی به انگلیسی

• grinning, wearing a smile; cheerful and bright

پیشنهاد کاربران

متبسم، در حال لبخند زدن
زیبا
خندان خوشحال شاد
لبخند زدن / اسم مصدر
laughing
خندان، متبسم ، خوش رو
merry خوش، مسرور

لبخند زدن

خندان، متبسم، خوشرو
laughingخندان
merry خوشحال

بپرس