sophisticate

/səˈfɪstɪˌket//səˈfɪstɪkeɪt/

معنی: سفسطه کردن، خبره وپیشرفته کردن، رنگ واب فریبنده زدن به، از اصالت و سادگی انداختن
معانی دیگر: ناخالص کردن، قاتی دار کردن، ناسره کردن، ناناب کردن، رقیق کردن، پیچیده کردن، پیشرفته کردن، رجوع شود به: sophisticated، (متن را) دست بردن، مخدوش کردن، تفسیر غلط کردن، تحریف کردن، از حالت طبیعی یا اولیه ی خود انداختن، غیر اصیل کردن، مصنوعی کردن، قلابی کردن، ساختگی کردن، از سادگی یا کم تجربگی درآوردن، کار کشته کردن، فرهیخته کردن، پخته کردن، فریبنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is sophisticated.
متضاد: provincial
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sophisticates, sophisticating, sophisticated
(1) تعریف: to cause to become less naive or natural; make worldly-wise.

(2) تعریف: to make more complicated or inclusive; refine.

جمله های نمونه

1. to sophisticate the mechanism of a watch
ساختمان یک ساعت (مچی) را پیچیده کردن

2. Happy birthday to an attractive,intellectual,sophisticated and all round splendid person.
[ترجمه فرناز] ای شخص جذاب, روشنفکر, پیچیده و باشکوه تولدت مبارک.
|
[ترجمه گوگل]تولد یک فرد جذاب، روشنفکر، پیچیده و همه جانبه باشکوه مبارک
[ترجمه ترگمان]تولدت مبارک، جذاب، روشنفکر، و همه چیز با شکوهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Thoroughly understanding the world but not sophisticated is the maturest kindness.
[ترجمه گوگل]درک کامل جهان، اما نه پیچیده ترین، بالغ ترین مهربانی است
[ترجمه ترگمان]به طور کامل درک جهان را درک می کند، اما نه به شدت مهربانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They are cheating but are sophisticated enough to avoid detection.
[ترجمه گوگل]آنها تقلب می کنند اما به اندازه کافی پیچیده هستند تا از شناسایی جلوگیری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تقلب می کنند اما به اندازه کافی پیچیده هستند که از تشخیص اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Marketing techniques are becoming increasingly sophisticated.
[ترجمه گوگل]تکنیک های بازاریابی به طور فزاینده ای پیچیده می شوند
[ترجمه ترگمان]تکنیک های بازاریابی به طور فزاینده ای پیچیده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Clarissa's hair was swept up into a sophisticated style.
[ترجمه گوگل]موهای کلاریسا به مدلی پیچیده تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان]موهای کلاریسا به شکل پیچیده در امده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mark is a smart and sophisticated young man.
[ترجمه گوگل]مارک یک مرد جوان باهوش و پیچیده است
[ترجمه ترگمان]مارک یک جوان باهوش و زیرک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr. Smith is a sophisticated world traveler.
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت یک جهانگرد پیچیده است
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت یک مسافر پیشرفته جهانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was slim, svelte, and sophisticated.
[ترجمه گوگل]او لاغر، شیک و پیچیده بود
[ترجمه ترگمان]او لاغر، لاغر و sophisticated بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her behaviour was a peculiar mixture of the sophisticated and the childlike.
[ترجمه گوگل]رفتار او آمیزه ای عجیب از پیچیده و کودکانه بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش مخلوطی از پیچیده و کودکانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Honeybees use one of the most sophisticated communication systems of any insect.
[ترجمه گوگل]زنبورهای عسل از یکی از پیچیده ترین سیستم های ارتباطی در بین حشرات استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]Honeybees از یکی از پیچیده ترین سیستم های ارتباطی حشرات استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sophisticated avionics enable the helicopter to operate at night.
[ترجمه گوگل]اویونیک پیشرفته هلیکوپتر را قادر می سازد در شب کار کند
[ترجمه ترگمان]ارتباطات پیچیده ارتباطات هوایی، این هلیکوپتر را قادر می سازد تا در شب فعالیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Downshifters are being tempted to leave the sophisticated city and go simple.
[ترجمه گوگل]داون شیفترها وسوسه می شوند که شهر پیچیده را ترک کنند و ساده بروند
[ترجمه ترگمان]Downshifters وسوسه می شوند که شهر پیچیده را ترک کنند و ساده بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. British voters have become much more sophisticated.
[ترجمه گوگل]رأی دهندگان بریتانیایی بسیار پیچیده تر شده اند
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان بریتانیایی بسیار پیچیده تر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She wasn't the sophisticate that Jack had imagined her to be.
[ترجمه گوگل]او آن آدم پیچیده ای نبود که جک او را تصور می کرد
[ترجمه ترگمان]او همانی نبود که جک تصورش را کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سفسطه کردن (فعل)
chicane, sophisticate

خبره و پیشرفته کردن (فعل)
sophisticate

رنگ و آب فریبنده زدن به (فعل)
sophisticate

از اصالت و سادگی انداختن (فعل)
sophisticate

انگلیسی به انگلیسی

• worldly person, person of wide learning and experience
render worldly, make less innocent and naive; alter, pervert; make more complex
sophisticated, worldly-wise, experienced

پیشنهاد کاربران

این واژه هم اسم و هم فعل
به عنوان اسم یعنی: پیچیده
به عنوان فعل یعنی:پیشرفته کردن
پیچیده ( یا پیشرفته )
فریبنده
🟦 Sophisticate : فرد فرهیخته ( کسیکه تحصیل کرده و باسواد و مطلع هست نسبت به موضوعات مختلف مثل فرهنگ، ادبیات، هنر و بقیه موضوعات. تقریبا با روشن فکر هم معنیه ولی خب ممکنه بجای هم گاهی نشه استفاده کرد. پایین تر میگم برای روشن فکر چه کلماتی استفاده کنیم )
...
[مشاهده متن کامل]

🟦 Sophisticated : کلمه ای که بالا دیدید اسم هست. یعنی یک فرد. اما ed میدونید که گاهی اسم ها رو به صفت تبدیل میکنه و در اینجا sophisticated همان sophisticate هست اما به عنوان صفت استفاده میشه
دیکشنری برای sophisticate اینو میگه :
noun
[count] formal : a person who has a lot of knowledge about the world and about culture, art, literature, etc. : a sophisticated person
◀️ urban sophisticates
برای sophisticated اینو میگه :
adjective
[more sophisticated; most sophisticated]
1 a : having or showing a lot of experience and knowledge about the world and about culture, art, literature, etc.
◀️She was a sophisticated and well - traveled woman
◀️She has sophisticated tastes
b : attractive to fashionable or sophisticated people
◀️a swank and sophisticated restaurant
2 : highly developed and complex
◀️a sophisticated computer network
◀️sophisticated technologies
◀️Her knitting technique is more sophisticated than mine.
برای روشن فکر میتونید کلمات زیر رو استفاده کنید بسته به جاش میتونه یکی از دیگری مناسب تر باشه :
Open - minded
Intellectual
Liberal
Broad - minded
اینا کاملا مثل هم نیستن ولی خیلی شباهت دارن
ولی ویکیپدیا روشن فکری را intellectualism تعریف کرده. پس شاید intellectual گزینه مناسبی برای کلمه روشنفکر باشه

فرهیخته، روشنفکر
they were pretty sophisticated.
در کتاب summit به معنی سفسطه کردن یا برداشت اشتباه اومده
وارد، بَلَد، حرفه ای
* فراموش نکنید که یک اسم است نه فعل
خبره وپیشرفته کردن

بپرس