sporty

/ˈspɔːrti//ˈspɔːti/

معنی: ورزشی، جلف، ورزشکارانه
معانی دیگر: (به ویژه جامه) چشمگیر، اسپرتی، پرجلوه، (انگلیس) ورزش دوست، اهل ورزش، (عامیانه)، رجوع شود به: sporting، جوانمردانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sportier, sportiest
مشتقات: sportily (adv.), sportiness (n.)
(1) تعریف: jaunty or flashy; showy.
مشابه: jaunty

- sporty trousers
[ترجمه گوگل] شلوار اسپرت
[ترجمه ترگمان] شلوار شیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a sporty car
[ترجمه گوگل] یک ماشین اسپرت
[ترجمه ترگمان] یک اتومبیل جلف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: carefree in attitude or manner.

(3) تعریف: relating to or characteristic of sporting, athletics, or leisure.

- sporty shoes
[ترجمه گوگل] کفش اسپرت
[ترجمه ترگمان] کفش های ورزشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a sporty vacation
[ترجمه گوگل] یک تعطیلات ورزشی
[ترجمه ترگمان] یک تعطیلات خوش و جلف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sporty new trousers
شلوار نو جلف

2. he is not a very sporty person
او زیاد اهل ورزش نیست.

3. He's partial to sporty women with blue eyes.
[ترجمه گوگل]او نسبت به زنان اسپرت با چشمان آبی بی تفاوت است
[ترجمه ترگمان]او به زنان sporty با چشمان آبی علاقه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The new model is slightly more sporty.
[ترجمه گوگل]مدل جدید کمی اسپرت تر است
[ترجمه ترگمان]مدل جدید کمی more است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Jo's not really the sporty type.
[ترجمه گوگل]جو واقعاً تیپ اسپرت نیست
[ترجمه ترگمان]جو از نوع sporty نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Guy wasn't really the sporty type.
[ترجمه گوگل]پسر واقعاً تیپ اسپورت نبود
[ترجمه ترگمان] این یارو واقعا مدل sporty نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm not very sporty.
[ترجمه گوگل]من زیاد ورزشکار نیستم
[ترجمه ترگمان]من خیلی جلف نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The mystery pal held Sporty Spice's hand in a show of support as they left London's Kabaret club.
[ترجمه گوگل]رفیق مرموز هنگام خروج از باشگاه کاباره لندن، دست اسپورتی اسپایس را به نشانه حمایت در دست گرفت
[ترجمه ترگمان]در زمانی که کلوپ Kabaret لندن را ترک کردند، این دوست مرموز دست در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cindy's loose hair and sporty tank top are used to suggest a late twentieth-century femininity which is supposedly more liberated.
[ترجمه گوگل]موهای گشاد و تاپ اسپرت سیندی برای نشان دادن زنانگی اواخر قرن بیستم استفاده می شود که ظاهراً آزادتر است
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن یک نوع زنانه در اواخر قرن بیستم که ظاهرا آزاد شده، از موهای آزاد و tank sporty به بالا استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And the sporty model, with its bigger tires, felt better in highway twists and turns than its richer sibling.
[ترجمه گوگل]و مدل اسپرت، با لاستیک های بزرگتر، در پیچ و خم های بزرگراه نسبت به برادر ثروتمندتر خود احساس بهتری داشت
[ترجمه ترگمان]و مدل sporty، با لاستیک های بزرگ تر، در پیچ و خم های بزرگراه بهتر از خواهر richer خود احساس بهتری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yeah, one of those sporty cars that looks like a sports car and drives like a sedan.
[ترجمه گوگل]آره، یکی از آن خودروهای اسپرتی که شبیه خودروهای اسپورت است و مانند خودروهای سدان رانندگی می کند
[ترجمه ترگمان]بله، یکی از آن ماشین های sporty که شبیه یک ماشین ورزشی بنظر می رسد و مثل یک ماشین رانندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And the sporty victim herself was all smiles, too.
[ترجمه گوگل]و قربانی ورزشکار خودش هم لبخند می زد
[ترجمه ترگمان]و خود قربانی sporty هم لبخند می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The car has a sporty feel to it.
[ترجمه گوگل]این خودرو حس اسپرتی دارد
[ترجمه ترگمان]این اتومبیل احساس sporty به آن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Honda says it tried to make its two-door sporty car more practical.
[ترجمه گوگل]هوندا می‌گوید تلاش کرده تا خودروی اسپرت دو در خود را کاربردی‌تر کند
[ترجمه ترگمان]هوندا می گوید که تلاش می کند تا ماشین sporty دو در را عملی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورزشی (صفت)
agonistic, athletic, sporty, sportive

جلف (صفت)
sporty, foppish, rank, gaudy, jaunty, racy, tawdry

ورزشکارانه (صفت)
sporty

انگلیسی به انگلیسی

• loud, showy, flashy (of clothing); sporting; suitable for sport
if a small car is sporty, it is fast; an informal word.
a sporty person likes playing sports; an informal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sport
✅️ اسم ( noun ) : sport
✅️ صفت ( adjective ) : sporting / sportive / sporty
✅️ قید ( adverb ) : sportingly / sportively / sportily
اهل ورزش ، دوست دار ورزش
Liking sport and good at it.
یک نوع استایل است که افراد لباس های ورزشی و برند مانند نایک یا آدیداس می پوشند.
جوان پسند
ورزشی، لباس اسپرت
پر جنب و جوش
خودرو ) کامپکت سریع، نقلی با شتاب سریع،
جامه و لباس ) تیپ غیررسمی ولی جذاب و شیک، تیپ اسپرت!

بپرس