stumble

/ˈstəmbl̩//ˈstʌmbl̩/

معنی: لغزش، اتفاقا بر خوردنبه، تلو تلو خوردن، لکنت داشتن، لغزیدن، سکندری خوردن
معانی دیگر: چوخیدن، شکر فیدن، (پای کسی به چیزی) گیر کردن، اشکوخیدن، (در اثر پیری یا بیماری و غیره) تلوتلو خوران رفتن، لنگان لنگان رفتن، افتان و خیزان رفتن، به طور خطاآمیز حرف زدن یا عمل کردن، خطاکردن، تپق زدن، گیر کردن، دچار گناه یا ضلالت شدن، گمراه شدن، به ورطه ی فساد افتادن، (اتفاقا) برخوردن به، پی بردن، پشت پا زدن، سکندری زدن، به تلوتلو خوردن در آوردن، گیج کردن، هاج و واج کردن، سردر گم کردن، تلوتلو، لکنت، سهو کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: stumbles, stumbling, stumbled
(1) تعریف: to trip or lose one's balance in walking or running.
مترادف: trip
مشابه: fall, flounder, halt, lurch, stagger, topple

- She would have won the race if she hadn't stumbled.
[ترجمه فرشته] اگر سر نخورده بود مسابقه را می برد
|
[ترجمه Mhl] اگر نمی لغزید، مسابقه را میبرد
|
[ترجمه گوگل] اگر تلو تلو خوردن نمی کرد در مسابقه پیروز می شد
[ترجمه ترگمان] اگر سکندری نخورده بود، مسابقه را برنده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Don't leave your skates on the floor where somebody can stumble over them.
[ترجمه فرشته] اسکیت هات رو روی زمین رها نکن که کسی روش سر بخوره
|
[ترجمه حسین میراسلامی] اسکیت هات رو روی زمین جایی نگذار که کسی روش سر بخوره
|
[ترجمه گوگل] اسکیت‌هایتان را روی زمین جایی که کسی می‌تواند روی آن‌ها بیفتد، رها نکنید
[ترجمه ترگمان] اسکیت هات رو روی زمین نذار که یه نفر بتونه از روی اونا عبور کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to falter or proceed clumsily in speech or action.
مترادف: blunder, falter, trip
متضاد: breeze
مشابه: halt, hesitate, lurch, reel, stagger, totter

- Nervousness made him stumble over his lines.
[ترجمه Mhl] اضطراب باعث شد او در حرف هایش تپق بزند
|
[ترجمه گوگل] عصبی بودن باعث شد از روی خطوطش تلو تلو بخورد
[ترجمه ترگمان] عصبانیت باعث شد که او سکندری خوران از روی خطوط او رد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to blunder or err.
مترادف: blunder, err, slip
مشابه: bungle, fault, flub, goof, mistake, muff, trip

- If this boy stumbles, the other child will win the spelling bee.
[ترجمه علی کوثری] اگر این پسر تپق بزند دیگر بچه هادر هجی کردن کلمه زنبور برنده خواهند شد
|
[ترجمه گوگل] اگر این پسر لغزش کند، فرزند دیگر برنده املا می شود
[ترجمه ترگمان] اگر این پسر سکندری بخورد، کودک دیگر زنبور تلفظ را به دست خواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to discover, reach, or come across accidentally or unexpectedly (usu. fol. by across, on, or upon).
مترادف: come across, happen on, run across
مشابه: bump into, chance, happen, hit on, strike

- I stumbled across this old photograph the other day when I was cleaning out my drawer.
[ترجمه گوگل] روز دیگر وقتی داشتم کشو را تمیز می کردم، به طور تصادفی با این عکس قدیمی روبرو شدم
[ترجمه ترگمان] آن روز وقتی داشتم کشوی میزم را تمیز می کردم به آن عکس قدیمی برخوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: stumblingly (adv.)
(1) تعریف: an act or instance of stumbling.
مترادف: falter
مشابه: misstep, stagger, trip

- That stumble cost him the race.
[ترجمه گوگل] این زمین خوردن به قیمت مسابقه تمام شد
[ترجمه ترگمان] این سکندری خوران به قیمت مسابقه تمام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an error or blunder.
مترادف: blunder, flub, mistake, trip

- The senator's embarrassing stumble was widely reported in the newspapers.
[ترجمه گوگل] این اتفاق شرم آور سناتور بازتاب گسترده ای در روزنامه ها داشت
[ترجمه ترگمان] برخورد شرم آور سناتور به طور گسترده ای در روزنامه ها گزارش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to stumble across some new evidence
اتفاقا به مدارک تازه ای برخوردن

2. to stumble through a speech
نطقی را تپق زنان ارائه دادن

3. those who stumble shall be damned
آنانکه گمراه می شوند جهنمی خواهند شد.

4. A stumble may prevent a fall. Thomas Fuller
[ترجمه گوگل]یک زمین خوردن ممکن است از سقوط جلوگیری کند توماس فولر
[ترجمه ترگمان]یک سکندری می تواند از افتادن جلوگیری کند توماس فولر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sudden weakness in her legs made her stumble.
[ترجمه گوگل]ضعف ناگهانی پاهایش باعث لغزش او شد
[ترجمه ترگمان]ضعف ناگهانی پاهایش باعث شد که پایش لیز بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Be carefull! Don't stumble over these stones.
[ترجمه گوگل]مراقب باش! سر این سنگ ها نیفتید
[ترجمه ترگمان]مواظب خودت باش! سکندری خوران روی این سنگ ها سکندری نخور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They stumble across a ghost town inhabited by a rascally gold prospector.
[ترجمه گوگل]آنها به طور تصادفی با یک شهر ارواح روبرو می شوند که در آن یک جوینده شرور طلا زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]سکندری خوردند و سکندری خوران از شهری که یک جوینده طلا در آن سکونت داشتند عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I hope I don't stumble over any of the long words.
[ترجمه گوگل]امیدوارم به هیچ یک از کلمات طولانی دست نزنم
[ترجمه ترگمان]امیدوارم به خاطر این کلمات طولانی سکندری نخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But he grabbed her making her stumble and fall into his embrace.
[ترجمه گوگل]اما او او را گرفت و باعث شد که در آغوش او بیفتد و لغزنده شود
[ترجمه ترگمان]اما او او را گرفت و سکندری خورد و در اغوشش فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He parodied my groping stumble across the stage to the podium and gathered up the skirt to reveal hairy legs and bloomers.
[ترجمه گوگل]او تلو تلو خوردن من را در سراسر صحنه به روی سکو تقلید کرد و دامن را جمع کرد تا پاهای مودار و شکوفه‌هایش را آشکار کند
[ترجمه ترگمان]او کورمال کورمال کورمال کورمال کورمال کورمال از روی صحنه به طرف جایگاه رفت و برای نشان دادن پاهای پرمو و شلوار گشاد، دامنش را جمع کرد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They sleep during the day, so if you stumble across one and startle it awake, they can be dangerous.
[ترجمه گوگل]آنها در طول روز می خوابند، بنابراین اگر به یکی از آنها برخورد کنید و او را بیدار کنید، می توانند خطرناک باشند
[ترجمه ترگمان]آن ها در طول روز می خوابند، بنابراین اگر با یک نفر برخورد کنید و آن را بیدار نگاه دارید، آن ها می توانند خطرناک باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was something odd about her too-a slight stumble in her walk, a lopsided look to her face.
[ترجمه گوگل]چیز عجیبی هم در او وجود داشت - یک لغزش خفیف در راه رفتنش، یک نگاه کج به صورتش
[ترجمه ترگمان]چیزی غیر عادی در او وجود داشت - کمی تلو تلو خوردن در راه رفتنش، یک نگاه کج و معوج به صورتش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They are afraid, they stumble and feel weak-how do you move about when chains were your programmed destiny?
[ترجمه گوگل]آنها می‌ترسند، تلو تلو می‌خورند و احساس ضعف می‌کنند - وقتی زنجیره‌ها سرنوشت برنامه‌ریزی شده شما بود، چگونه حرکت می‌کنید؟
[ترجمه ترگمان]آن ها می ترسند، سکندری می خورند و احساس ضعف می کنند - در مورد زمانی که زنجیر سرنوشت برنامه ریزی شده شما بودند، حرکت می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Men occasionally stumble over the truth, but most of them pick themselves up and hurry off as if nothing ever happened. Winston Churchill
[ترجمه گوگل]مردان گهگاه بر سر حقیقت می افتند، اما بیشتر آنها خود را جمع می کنند و با عجله می روند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است وینستون چرچیل
[ترجمه ترگمان]مردان گاهی سکندری خوران روی حقیقت می افتند، اما بیشتر آن ها خودشان را جمع و جور می کنند انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و ین ستون چرچیل …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We might stumble on the way and wonder whether it is worth all the effort.
[ترجمه گوگل]ممکن است در این راه دچار لغزش شویم و از خود بپرسیم که آیا ارزش این همه تلاش را دارد؟
[ترجمه ترگمان]ممکن است سکندری خوران به راه خود ادامه دهیم و به این فکر کنیم که آیا ارزش تمام تلاش را دارد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لغزش (اسم)
slip, error, slide, offense, lapse, flounder, gaffe, trip, stumble, slippage, peccadillo

اتفاقا بر خوردنبه (اسم)
stumble

تلو تلو خوردن (فعل)
swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter

لکنت داشتن (فعل)
stumble, fribble, stutter

لغزیدن (فعل)
slip, slide, skid, tumble, stumble

سکندری خوردن (فعل)
trip, stumble

انگلیسی به انگلیسی

• act of tripping, act of loosing one's balance; mistake, error
trip, stagger (while walking); falter, blunder (while speaking); err, make a mistake; discover, come across unexpectedly
if you stumble, you nearly fall while walking or running.
if you stumble while speaking, you make a mistake, and have to pause and say it again.
if you stumble across something or stumble on it, you discover it unexpectedly.

پیشنهاد کاربران

لغزیدن، پا به جایی گیر کردن و افتادن
سکندری خوردن، سهو کردن، تلوتلو خوردن، لکنت داشتن، اتفاقا برخوردن
اشتباه کردن
تلو تلو خوردن ، سقوط کردن
( غفلت کارانه، بی دقتی ) سقوط کردن، افتادن. به زمین خوردن. به درستی حرکت نکردن.
Experts blame COVID lockdowns for China's economic stumbled in the 2nd quarter.
July 26, 2022
به دلیل اینکه اقتصاد چین در سه ماهة دوم سال ( آوریل، مه، ژوئن ) سقوط کرد کارشناسان قرنطینه های ناشی از کووید را مقصر می دانند.
...
[مشاهده متن کامل]

۱۴۰۱ ، ۱۷ تیر.

● تلو خوردن، از دست دادن تعادل ( هنگام راه رفتن )
● تته پته کردن ( هنگام صحبت یا سخنرانی )
■ اگر با حرف اضافه across یا upon بیاد معنی " برخوردن به چیزی ( اتفاقی ) " میده
همچنین:
Stumbling out of bars
تلو تلو خوردن موقع بیرون اومدن از بار ( بر اثر زیاده روی در خوردن مشروب )
برخوردن به
He stumbled and fell down
لغزید و سقوط کرد رو زمین
تپق _ تپق زدن
پیدا کردن ناگهانی یک چیز
- اصابت ( انگشتِ ) پا به مانع ( مثل گوشه میز )
- پیچ خوردن پا هنگام راه رفتن
- زمین خوردن در نتیجه ی پیچ خوردن ( مچِ ) پا
- تپق زدن یا درنگ کردن هنگام صحبت کردن یا خواندن یک متن
to find or discover something by chance and unexpectedly SYN come across
برخوردن به

اگر با حرف اضافه on یا upon یا across بیاد، معنی تصادفا پیدا کردن یاتصادفا ملاقات کردن یا برخورد اتفاقی میده. هم معنی با come across هستش.
Workmen stumbled upon a corpse while digging foundations .
کارگران موقع پی کنی، به یه جنازه برخورد کردند ( یه جنازه پیدا کردند ) .

Rattle, روند سینوسی داشتن
عدم تعادل ، حالت نا آرامی ، ریپ زدن موتور ماشین.
Stumble over sthیعنی به چیزی گیر دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس