summary

/ˈsəməri//ˈsʌməri/

معنی: خلاصه، ملخص، موجز، اختصاری، انجام شده بدون تاخیر، مختصر
معانی دیگر: کوته وار، چکیده، فشرده (رجوع شود به: concise)، بی درنگ، فوری، شتاب زده، عجولانه، (حقوق) سرسری، بدون اجرای تشریفات و مقررات (در برابر: plenary)، بی رویه، هر چیز خلاصه شده، کوته واره، جان کلام، باشتاب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: summaries
• : تعریف: a short and usu. comprehensive statement of what has been previously stated.
مترادف: abstract, aper�u, brief, pr�cis, r�sum�, synopsis
مشابه: outline, precis, review

- The paper ended with a concise summary of all of the writer's points.
[ترجمه شان] مقاله با چکیده موجز ی از دید گاه های نویسنده، به پایان رسید.
|
[ترجمه گوگل] مقاله با خلاصه ای مختصر از تمام نکات نویسنده به پایان رسید
[ترجمه ترگمان] مقاله با خلاصه ای دقیق از تمام نکات نویسنده به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I didn't have time to read the whole article so I read just the summary.
[ترجمه گوگل] من وقت نکردم کل مقاله را بخوانم بنابراین فقط خلاصه آن را خواندم
[ترجمه ترگمان] من وقت نداشتم که تمام مقاله را بخوانم، بنابراین فقط خلاصه آن را خواندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: summarily (adv.), summariness (n.)
(1) تعریف: brief; concise; condensed.
مترادف: brief, compact, concise, condensed, thumbnail
مشابه: abridged, compendious, compressed, short, sketchy, succinct, synoptic, terse

- The president issued a summary statement concerning the matter.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور در این خصوص بیانیه ای را صادر کرد
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور بیانیه ای مختصر در رابطه با این موضوع صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: done rapidly and without regard to customary practice, as in a law case.
مترادف: peremptory

- The ship captain was known and feared for his summary method of administering punishment.
[ترجمه گوگل] کاپیتان کشتی به دلیل روش خلاصه اش در اجرای مجازات شناخته شده بود و می ترسید
[ترجمه ترگمان] کاپیتان کشتی شناخته شده بود و از روش summary برای اجرای مجازات می ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. summary orders
دستورات فوری

2. summary trials and executions to intimidate the people
محاکمات و اعدام های بی رویه برای ارعاب مردم

3. a summary account of the long negotiations
شرح مختصری از مذاکرات طولانی

4. a summary of his thoughts
چکیده ی افکار او

5. a summary of the major news
خلاصه ی اهم اخبار

6. the summary way in which he was fired
روش عجولانه ی اخراج او

7. this summary is intended to supersede the necessity of a long and detailed account
منظور از این خلاصه این است که نیاز به یک شرح طولانی و پر جزئیات را برطرف کند.

8. a concise summary
خلاصه ی عاری از حشو و زوائد

9. a one-page summary of the report
خلاصه ی یک صفحه ای از گزارش

10. the sense of the decision was presented in a summary
لب آن مصوبه را به صورت خلاصه ارائه دادند.

11. In summary, this was a disappointing performance.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، این یک عملکرد ناامید کننده بود
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، این یک عملکرد ناامید کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What follows is a brief summary of the process.
[ترجمه گوگل]آنچه در ادامه می‌آید خلاصه‌ای از فرآیند است
[ترجمه ترگمان]آنچه در ادامه می آید خلاصه ای کوتاه از این فرآیند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He made a summary of what had been done.
[ترجمه گوگل]خلاصه ای از کارهای انجام شده را بیان کرد
[ترجمه ترگمان]خلاصه کاری را که انجام داده بود خلاصه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Can you give us a summary of what you are doing now?
[ترجمه گوگل]می‌توانید خلاصه‌ای از کارهایی که اکنون انجام می‌دهید به ما بدهید؟
[ترجمه ترگمان]می تونی خلاصه کاری رو که الان داری می کنی به ما بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The book ends with a brief summary.
[ترجمه گوگل]کتاب با خلاصه ای کوتاه به پایان می رسد
[ترجمه ترگمان]کتاب با خلاصه مختصری تمام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Now for a summary of tonight's main news stories.
[ترجمه گوگل]حال به خلاصه ای از اخبار اصلی امشب می پردازیم
[ترجمه ترگمان]حالا برای خلاصه ای از داستان های خبری اصلی امشب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He gave a neat summary of the financial situation.
[ترجمه گوگل]خلاصه ای دقیق از وضعیت مالی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او خلاصه ای از وضعیت مالی را ارائه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلاصه (اسم)
compendium, summary, short, abridgment, epitome, abstract, synopsis, substance, digest, compend, extract, adumbration, essence, review, condensation, upshot, sketch, gist, outline, resume, wrap-up

ملخص (اسم)
summary, sketch, gist

موجز (صفت)
concise, summary, short, terse, succinct, compendious, laconic, telegraphic

اختصاری (صفت)
summary

انجام شده بدون تاخیر (صفت)
summary

مختصر (صفت)
brief, abridged, concise, summary, short, little, terse, succinct, compendious, laconic, curt, synoptic, synoptical, telegraphic

تخصصی

[زمین شناسی] خلاصه
[صنعت] خلاصه، مجمل
[حقوق] فوری، اختصاری، بدون تشریفات، خلاصه، مختصر
[ریاضیات] خلاصه، مختصر
[آمار] خلاصه

انگلیسی به انگلیسی

• brief and comprehensive overview of the main points of a body of material, abstract, synopsis, recapitulation
concise, condensed; rapid, performed without delay, done in a quick and unceremonious manner
a summary is a short account of something giving the main points but not the details.
summary actions are done without delay when something else should have been done first or done instead.

پیشنهاد کاربران

شما حتی یک جمله سه کلمه ای را هم جواب نمیدهید ، هر کلمه ای را که تایپ میکنم جواب می دهید از کاربران بپرسید لطفا برنامه تان را ارتقاع دهید وگرنه بی فایده هست
Summary
خلاصه ، گزیده ، چکیده ، مختصر ،
گزیده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : summarize / sum
✅️ اسم ( noun ) : summary / summarization / sum
✅️ صفت ( adjective ) : summary
✅️ قید ( adverb ) : summarily
موجِز - مختصر - خلاصه - چکیده - جانِ کلام
synopsis=سینوپسِس=خلاصه، مُجمَل
summary=سامِری=خیلی خلاصه، جمع بندی، چکیده، گزیده
چکیده
خلاصه گویی میشه
جمع بندی
abstract
Outline
خلاصه ، خلاصه شده، مختصر

خلاصه
خلاصه وضعیت
خلاصه
مختصر
اختصاری
خلاصه ، کوتاه شده ، مختصر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس