switched

جمله های نمونه

1. they switched chairs
آنها صندلی های خود را تاخت زدند.

2. they switched off the heaters as an economy measure
برای صرفه جویی بخاری ها را خاموش کردند.

3. have you switched the ignition on?
کلید احتراق را چرخاندی (روشن کردی)؟

4. the cow switched its tail
گاو دم خود را شلاق وار تکان داد.

5. lately his attention has been switched to old carpets
اخیرا توجه او به فرش های قدیمی معطوف شده است.

6. now my mother's interest had switched to my health
در آن هنگام علاقه ی مادرم معطوف شده بود به سلامتی من.

7. the traffic lights in the square constantly switched from red to amber, then green
چراغ های راهنمایی میدان مرتبا از قرمز به زرد و سپس به سبز تبدیل می شدند.

پیشنهاد کاربران

تغییر داده شده - تغییریافته - عوض شده
Imagine if the roles were switched, the guy would be sweating
تغیر یافته
switched ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: سوداده
تعریف: ویژگی مدار یا شبکه و مانند آن که مجهز به سوده باشد
دوراهی ، کلید، سوزن ، شلاق زدن ترکه یا عصای نرم
عوض کردن

بپرس