sag

/ˈsæɡ//sæɡ/

معنی: خم شدن، از وسط خم شدن، شکم دادن، اویزان شدن، صعیف شدن
معانی دیگر: گود افتادن، کیس کردن، فرورفتگی پیدا کردن، شل شدن، سست شدن، نشست کردن، تنزل کردن (به ویژه قیمت یا علاقه)، افت کردن، (کشتی) با باد حرکت کردن، شکم دادگی، سستی، فرو نشستن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sags, sagging, sagged
(1) تعریف: to sink, hang, or bend downward in the middle.
مترادف: bend, bow, dip, droop, sink, slump
متضاد: tauten
مشابه: descend, drop, slouch

- The shelf sags because of the heavy books on it.
[ترجمه امیر] قفسه به دلیل حمل کتاب های سنگین کج شده بود.
|
[ترجمه فاطمه عبدی] قفسه به خاطر کتاب های سنگین رویش، شکم می دهد.
|
[ترجمه گوگل] قفسه به دلیل کتاب های سنگین روی آن آویزان می شود
[ترجمه ترگمان] The به خاطر کتاب های سنگین روی آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to hang loosely or unevenly; droop.
مترادف: bag, droop, flag
متضاد: belly
مشابه: dip, flop, hang, slump

- The curtains are sagging.
[ترجمه گوگل] پرده ها آویزان هستند
[ترجمه ترگمان] پرده ها داره فرو میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to weaken or decline under stress, a load, or the like.
مترادف: droop, flag, wilt
مشابه: decline, decrease, diminish, fail, slump, tire, weaken, weary

- His arms sagged under the heavy load.
[ترجمه گوگل] دستانش زیر بار سنگین آویزان شدند
[ترجمه ترگمان] بازوانش زیر بار سنگین خم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her courage sagged at the thought of the long struggle.
[ترجمه گوگل] شجاعت او با فکر مبارزه طولانی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] شجاعت او از فکر مبارزه طولانی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to sag.
مترادف: bend, droop, hang
متضاد: tauten
مشابه: deflate, dip, swag, weaken
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process, or an instance, of sagging.
مترادف: curvature, droop

(2) تعریف: the degree to which a thing sags.
مترادف: curvature

(3) تعریف: a place where sagging occurs; sagging part of something.

(4) تعریف: a moderate or temporary decrease in price or value.
مترادف: decline, decrease, drop, slump

جمله های نمونه

1. sag to leeward
در مسیر باد حرکت کردن

2. the sudden sag in prices
افت ناگهانی قیمت ها

3. there is too much sag in this bed
شکم دادگی این تختخواب زیاد است.

4. The shirt's cuffs won't sag and lose their shape after washing.
[ترجمه ali] سر آستین های پیراهن پس از شستن شل و وارفته نمی شوند.
|
[ترجمه گوگل]سرآستین های پیراهن پس از شستن آویزان نمی شوند و حالت خود را از دست نمی دهند
[ترجمه ترگمان]سر آستین های پیراهنش فرو نمی افتد و شکل خود را بعد از شستن هم از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The tent began to sag as the canvas became wet.
[ترجمه گوگل]با خیس شدن بوم، چادر شروع به افتادن کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی بوم خیس شد، چادر در حال فرو رفتن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The shelf was beginning to sag beneath the weight of the books upon it.
[ترجمه ali] قفسه زیر بار کتابها شکم کرد.
|
[ترجمه گوگل]قفسه از وزن کتاب‌های روی آن کم کم داشت فرو می‌رفت
[ترجمه ترگمان]قفسه در زیر وزن کتاب ها شروع به فرو رفتن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tent began to sag under the weight of the rain.
[ترجمه گوگل]چادر زیر سنگینی باران شروع به افتادن کرد
[ترجمه ترگمان]چادر شروع به فرو رفتن زیر وزن باران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Your skin starts to sag as you get older.
[ترجمه گوگل]پوست شما با افزایش سن شروع به افتادگی می کند
[ترجمه ترگمان]وقتی بزرگ تر شدی پوستت کنده میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is heavily built, but beginning to sag.
[ترجمه گوگل]او به شدت ساخته شده است، اما شروع به افتادن کرده است
[ترجمه ترگمان]او به شدت ساخته شده است، اما شروع به شل شدن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the early seventies, Sag Harbor was still a peaceful village.
[ترجمه گوگل]در اوایل دهه هفتاد، ساگ هاربر هنوز یک روستای آرام بود
[ترجمه ترگمان]در اوایل دهه هفتاد، Sag Harbor هنوز یک روستای صلح آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I don't think a lady would sag.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم یک خانم شل شود
[ترجمه ترگمان]من فکر نمی کنم که یک خانم از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We need to do something about the sag.
[ترجمه گوگل]ما باید کاری برای رفع ریزش انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]باید یه کاری در مورد the انجام بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His whole body seemed to sag with relief.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید تمام بدنش از آسودگی افتاده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تمام بدنش احساس آرامش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We felt the whole room sag and sway.
[ترجمه گوگل]ما احساس کردیم که کل اتاق آویزان و تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]ما احساس کردیم که تمام اتاق به هم ریخته و آویزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The scarves sag, the whistles wheeze, one last outsize banana droops.
[ترجمه گوگل]روسری‌ها آویزان می‌شوند، سوت‌ها خس خس می‌کنند، آخرین موز بزرگ‌تر آویزان می‌شود
[ترجمه ترگمان]The sag، the خس خس کنان، آخرین موز banana موز را به صدا در می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خم شدن (فعل)
decline, bow, lean, bend, be inclined, stoop, sag, recline, leant, buckle, wilt

از وسط خم شدن (فعل)
sag

شکم دادن (فعل)
sag

اویزان شدن (فعل)
sag

صعیف شدن (فعل)
sag

تخصصی

[عمران و معماری] شکم دادن - افت - خیز - گودافتادگی - شکم - کاوی - گودی - خمیدگی
[برق و الکترونیک] شکم دادن، خم کردن - aelf-sligned gate technology-فناوری گیت خود تنظیم فرایند فلزی سازی گیت روی پولک، در تولید MESFET های گالیم آرسنید ( GaAs ) پیش از انجام یون نشانی، به این ترتیب از قرار گرفتن صحیح گیت روی ناحیه واکنشی با آلایش یکنواخت اطمینان حاصل می شود . - تسلیم شرایط زیر ولتاژ بودن خط نیروی جریان - متناوب که بیش از 1برروی 60 ثانیه طول بکشد . تسلیم طولانی منجر به سوختن می شود.
[زمین شناسی] شکم دادن-افت، خیز- گودافتادگی- شکم- کاوی- گودی- خمیدگی
[ریاضیات] خمیدگی، نوک بلندی، خمش، تاب برداشتن، شکم برداشتن

انگلیسی به انگلیسی

• droop, sink, decline; depression, drooping part; temporary decline, brief drop
sink, droop, slump; become loose, slacken
when something sags, it hangs down loosely or sinks downwards in the middle.

پیشنهاد کاربران

درزبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�زکzek� به معنی شکم است. این واژه کهن واردزبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�سگsag� به معنی شکم دادن وافتادگی، شکم دادگی، گود افتادن و. . . درزبان انگلیسی
...
[مشاهده متن کامل]
به کارمیرود. دراینجاتبدیل حرف�ز� به حرف�س�و حرف�کاف� به�گاف�را داریم که در زبانهای ایرانی وآریایی رایج است. نکته قابل توجه اینجاست که در لری واژه کهن �زک� به معنی شکم وعضوی از بدن است امادر زبان انگلیسی دچار تغییر هسته معنایی شده وبه شکم دادگی و. . . دگرگون شده است. لازم به ذکر است که صفت �زکوzeku و زکنzeken� هردو به معنی شکمو درلری است. لطفا بگنجانیداین واژگان ناب واصیل را در فرهنگ زبانهای ایران وآریایی. . .

افتادگی و شکم دادن رو به پایین مثلاً یک میله در اثر وزن
MEANING:
- to drop down to a lower level in the middle
- sink, subside, or bulge downwards under weight or pressure or through lack of strength
💠 Rim dial indicator bar sag
- افتادگی
( مثل افتادگی و چروک شدن پوست پس از کم کردن چربی بدن )
( سر ) روی سینه افتادن
sag ( مهندسی مواد و متالورژی )
واژه مصوب: ریشه 3
تعریف: زائده ای پرمانند در ضخامت های متفاوت با سطوح خشن و نامنظم که عموماً از گوشه های زیرین قطعه با زوایای باز امتداد یافته است
شُلاویزیدَن. شلاویز شدن.
پایین آمدن، کاهش یافتن
فلش یا همان شکم ایجاد شده بین دو دکل
1. صحیح و سالم
2. سمت راست
نامیزان
کمبود
بصورت معمول خیز ب سمت پایین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس