sales

/ˈseɪlz//seɪlz/

معنی: حراجی، فروش، جنس فروشی
معانی دیگر: فروشی، برای فروش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: pl. of sale.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, involved in, or related to selling.

- a sales report
[ترجمه گوگل] گزارش فروش
[ترجمه ترگمان] یک گزارش فروش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sales agent
عامل فروش

2. sales book
دفتر فروش

3. sales department
بخش فروش

4. sales chart
نمودار (میزان) فروش

5. a sales spurt
زیاد شدن ناگهانی فروش

6. all sales are final
اجناس فروخته شده پس گرفته نمی شود.

7. clothing sales were sluggish
فروش پوشاک کساد بود.

8. high-pressure sales techniques
روش های فروشندگی توام با اصرار و ابرام

9. institutional sales
فروش های موسساتی (سازمانی)

10. our sales dipped in may
در ماه مه فروش ما کم شد.

11. our sales have peaked
میزان فروش ما به حد اعلی رسیده است.

12. our sales have slumped badly
فروش ما بدجوری افت کرده است.

13. plus sales
فروش بیش از معمول

14. poor sales
فروش کم

15. repeated sales perk up our income
حراج های مکرر میزان فروش را بالا می برد.

16. slow sales
فروش کم

17. the sales force in our company
ماموران فروش در شرکت ما

18. the company's sales have shrunken
فروش شرکت کاهش یافته است.

19. estimating the company's sales in the future by extrapolating from the sales of the last five years
تخمین فروش های آینده ی شرکت از راه ملاک قرار دادن فروش های پنج سال گذشته

20. to approach a sales prospect cold turkey
بلامقدمه به خریدار احتمالی نزدیک شدن

21. a banner year in sales
سال برجسته از نظر فروش

22. a dull period for sales
دوران کسادی فروش

23. the book enjoyed good sales
کتاب فروش خوبی داشت.

24. good advertising leads to good sales
تبلیغات خوب موجب فروش خوب می شود.

25. to route orders through the sales department
سفارشات را از طریق اداره ی فروش به جریان انداختن

26. production delays lost us several months' sales
تاخیر در تولید،فروش چندین ماه مارا دچار وقفه کرد.

27. commercial advertising is a device for stimulating sales
تبلیغ بازرگانی وسیله ای است برای افزایش فروش.

28. a rise in production costs could dampen our sales
بالا رفتن هزینه ی تولید ممکن است فروش ما را کساد کند.

29. our dilemma was whether to lower prices or to accept fewer sales
معضل ما این بود که اگر قیمت ها را کم نمی کردیم فروش ما کم می شد.

30. The sales campaign was a total disaster.
[ترجمه گوگل]کمپین فروش یک فاجعه کامل بود
[ترجمه ترگمان]کمپین فروش یک فاجعه کامل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حراجی (اسم)
auctioneer, sales

فروش (اسم)
sale, sales

جنس فروشی (اسم)
sales

تخصصی

[حسابداری] فروش

انگلیسی به انگلیسی

• marketing, activities associated with selling a product or service

پیشنهاد کاربران

on sale: حراج
in sales: فروشنده
ویزیتور
vending
selling
داد و ستد
معامله
میزان فروش
فروش ها

بپرس