salesperson

/ˈseɪlzˌpərsən//ˈseɪlzpɜːsən/

معنی: فروشنده، بایع
معانی دیگر: متصدی فروش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: salespeople
• : تعریف: a person who sells goods or services as an occupation, esp. in a store or throughout a specific geographic territory.
مشابه: agent, clerk, salesman

جمله های نمونه

1. The salesperson gave him a bottle of ink.
[ترجمه ناشناس] فروشنده یک شیشه جوهر به او ( مرد ) داد
|
[ترجمه گوگل]فروشنده یک بطری جوهر به او داد
[ترجمه ترگمان]فروشنده یک شیشه مرکب به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A good salesperson has to be aggressive in today's competitive market.
[ترجمه سجاد خدامی] یک فروشنده خوشحال شده است. . . . .
|
[ترجمه گوگل]یک فروشنده خوب باید در بازار رقابتی امروز تهاجمی باشد
[ترجمه ترگمان]یک فروشنده خوب باید در بازار رقابتی امروز پرخاشگر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Customers are tired of the stereotypical, fast-talking salesperson.
[ترجمه گوگل]مشتریان از فروشنده کلیشه ای و تند صحبت خسته شده اند
[ترجمه ترگمان]مشتریان از یک فروشنده کلیشه ای و کلیشه ای خسته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We need to hire a top-flight salesperson.
[ترجمه گوگل]ما نیاز به استخدام یک فروشنده درجه یک داریم
[ترجمه ترگمان]ما باید یک فروشنده ارشد پرواز را استخدام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The salesperson greeted me with a warm hello.
[ترجمه گوگل]فروشنده با سلامی گرم از من استقبال کرد
[ترجمه ترگمان]فروشنده با سلام گرمی به من خوش آمد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If a salesperson does not quickly hit pay dirt with a customer they will usually move straight on to someone else.
[ترجمه گوگل]اگر فروشنده به سرعت با مشتری برخورد نکند، معمولا مستقیماً سراغ شخص دیگری می رود
[ترجمه ترگمان]اگر یک فروشنده به سرعت به کثیفی با مشتری برخورد نکند، معمولا مستقیما به سراغ شخص دیگری می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is unusual for a car salesperson not to reduce the advertised price of a car to a cash purchaser.
[ترجمه گوگل]این غیرعادی است که یک فروشنده خودرو قیمت آگهی شده خودرو را به خریدار نقدی کاهش ندهد
[ترجمه ترگمان]برای یک فروشنده خودرو غیر معمول است که قیمت تبلیغ یک اتومبیل را به یک خریدار نقدی کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The skilful salesperson will ask for a concession in return - perhaps a less onerous delivery schedule.
[ترجمه گوگل]فروشنده ماهر در ازای آن امتیاز می خواهد - شاید یک برنامه تحویل کم هزینه تر
[ترجمه ترگمان]فروشنده ماهر درخواست یک امتیاز در بازگشت را خواهد کرد - شاید یک برنامه تحویل دشوار کم تر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Boyd will be a senior salesperson at First Boston, Buhannic said.
[ترجمه گوگل]بوهانیک گفت که بوید یک فروشنده ارشد در First Boston خواهد بود
[ترجمه ترگمان]Buhannic می گوید که بوید در ابتدا یک فروشنده ارشد خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A salesperson is usually hovering there, to exchange a garment or help with a zipper.
[ترجمه گوگل]معمولاً یک فروشنده برای تعویض لباس یا کمک به زیپ در آنجا معلق است
[ترجمه ترگمان]یک فروشنده معمولا در آنجا پرسه می زند تا یک لباس عوض کند یا با یک زیپ به شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Once the sale is agreed, the salesperson should follow two rules.
[ترجمه گوگل]پس از توافق با فروش، فروشنده باید از دو قانون پیروی کند
[ترجمه ترگمان]زمانی که فروش مورد توافق قرار می گیرد، فروشنده باید دو قانون را دنبال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A computer salesperson may carry out a survey of customer requirements prior to suggesting an appropriate computer system.
[ترجمه گوگل]یک فروشنده کامپیوتر ممکن است قبل از پیشنهاد یک سیستم کامپیوتری مناسب، بررسی نیازهای مشتری را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]یک فروشنده کامپیوتری می تواند قبل از پیشنهاد یک سیستم کامپیوتری مناسب، بررسی نیازهای مشتری را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A car salesperson has many models ranging from small economy cars to super luxury top-of-the-range models.
[ترجمه گوگل]یک فروشنده خودرو مدل های زیادی دارد، از خودروهای اقتصادی کوچک گرفته تا مدل های فوق العاده لوکس و درجه یک
[ترجمه ترگمان]یک فروشنده خودرو مدل های زیادی دارد که از ماشین های کوچک اقتصادی گرفته تا مدل های بسیار لوکس لوکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In this situation the salesperson should question the nature of the objection in order to clarify the specific problem at hand.
[ترجمه گوگل]در این شرایط، فروشنده باید ماهیت اعتراض را زیر سوال ببرد تا مشکل خاص مورد نظر را روشن کند
[ترجمه ترگمان]در این وضعیت، فروشنده باید از ماهیت اعتراضی به منظور روشن کردن مساله خاص در دست سوال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The ability of a salesperson to turn the objection into a trial close is dependent upon perfect timing and considerable judgment.
[ترجمه گوگل]توانایی یک فروشنده برای تبدیل اعتراض به پایان آزمایشی به زمان بندی کامل و قضاوت قابل توجه بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]توانایی یک فروشنده برای تبدیل ایراد به یک آزمون نزدیک به زمان بندی کامل و قضاوت قابل توجه بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروشنده (اسم)
vendor, monger, candy man, seller, salesman, salesperson, pusher, marketeer, marketer, shop assistant, shopman

بایع (اسم)
vendor, vender, salesperson

انگلیسی به انگلیسی

• person employed to sell goods or services, salesclerk
a salesperson is a person whose job is to sell things, either in a shop or directly to customers.

پیشنهاد کاربران

فروشنده
Salespeople
فروشنده ها
مثال:
We just want you to provide some training for the salespeople.
ما فقط می خواهیم شما برخی آموزش ها را برای فروشنده ها فراهم بکنید.
salesperson ( n ) ( seɪlzˌpərsn ) ( pl. salespeople ) =a person whose job is to sell goods, for example, in a store
salesperson
vendor: دست فروش
salesperson: فروشنده
shopkeeper
Somone whose job is selling things.
کارشناس فروش
فروشنده

نیروی فروش
در علم حقوق به معنی بایع
فروشنده
مغازه دار
فروشنده
a person who sells goods or services as an occupation, esp. in a store or throughout a specific geographic territory
کارگر هتل یا جای دیگر
A person who sells some thing
فروشنده - کارگرمغازه
دست فروش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس