sanctity

/ˈsæŋktəti//ˈsæŋktɪti/

معنی: تقدس، پرهیز کاری، حرمت
معانی دیگر: سپنتایی، مقدسی، علو مقام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or state of being holy or sacred; sacredness.
مترادف: holiness, sacredness
مشابه: blessedness, venerableness

- the sanctity of human life
[ترجمه گوگل] قداست زندگی انسان
[ترجمه ترگمان] تقدس حیات بشری،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: saintliness or holiness.
مترادف: grace, holiness, saintliness
مشابه: goodness, piety, purity, virtuousness

جمله های نمونه

1. I believe in the sanctity of human life.
[ترجمه گوگل]من به قداست زندگی انسان اعتقاد دارم
[ترجمه ترگمان]من به حرمت زندگی انسان ها اعتقاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Abydos was a place of sanctity for the ancient Egyptians.
[ترجمه گوگل]ابیدوس محل تقدس مصریان باستان بود
[ترجمه ترگمان](Abydos)جای تقدس برای مصریان باستان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She gives us a living example of sanctity.
[ترجمه گوگل]او نمونه ای زنده از تقدس را به ما می دهد
[ترجمه ترگمان]او یک نمونه زنده از sanctity به ما می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I believe firmly in the sanctity of human life-all human life.
[ترجمه گوگل]من قاطعانه به قداست زندگی انسان - تمام زندگی انسانی - اعتقاد دارم
[ترجمه ترگمان]من به تقدس زندگی انسان ها اعتقاد دارم - تمام زندگی انسان ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I will not violate the sanctity of that union!
[ترجمه گوگل]من حرمت آن اتحادیه را زیر پا نمی گذارم!
[ترجمه ترگمان]من به حرمت این اتحادیه تجاوز نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sanctity of traditional ownership and lineage are hoisted like clannish flags.
[ترجمه گوگل]قداست مالکیت سنتی و نسب مانند پرچم های طایفه ای برافراشته می شود
[ترجمه ترگمان]تقدس مالکیت سنتی و دودمان مانند clannish پرچم برافراشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This man who believed in the sanctity of life, its life, not hers.
[ترجمه گوگل]این مردی که به قداست زندگی اعتقاد داشت نه زندگی او
[ترجمه ترگمان]این مرد که به حرمت زندگی و زندگی خود ایمان داشت، زندگی او نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Monolithic notions of sanctity reveal a startling reliance on hierarchical thinking.
[ترجمه گوگل]مفاهیم یکپارچه تقدس، تکیه شگفت انگیزی بر تفکر سلسله مراتبی را آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]مفاهیم تقدس حاکی از اعتماد فزاینده به تفکر سلسله مراتبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They re-affirmed the sanctity of the family, and the rights of parents and children in the home.
[ترجمه گوگل]آنها بار دیگر بر قداست خانواده و حقوق والدین و فرزندان در خانه تأکید کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بر تقدس خانواده و حقوق والدین و کودکان در خانه تاکید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The hearth, which stands for the sanctity of the home, is an apt object to confess her sad fate to.
[ترجمه گوگل]اجاقی که مخفف قداست خانه است، شیئی مناسب برای اعتراف به سرنوشت غم انگیز اوست
[ترجمه ترگمان]این شومینه، که به خاطر حرمت خانه است، برای اعتراف به سرنوشت غم انگیز او هدف مناسبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. People talk about the great sanctity of the sovereignty of Parliament.
[ترجمه گوگل]مردم از قداست بزرگ حاکمیت مجلس صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم درباره تقدس عظیم حاکمیت پارلمان صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The argument based on the sanctity of life is essentially a matter of religious dogma.
[ترجمه گوگل]بحث مبنی بر حرمت زندگی اساساً یک امر جزمی دینی است
[ترجمه ترگمان]بحث بر پایه تقدس حیات اساسا موضوع تعصب مذهبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sanctity of marriage should not be transgressed, and adulterers stand the risk of being stoned . . . and viceversa.
[ترجمه گوگل]از حرمت ازدواج نباید تجاوز کرد و زناکاران در معرض خطر سنگسار هستند و بالعکس
[ترجمه ترگمان]حرمت ازدواج نباید مورد تجاوز قرار گیرد، و زناکار خطر سنگسار کردن و viceversa را تحمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Numerous miracles were proof of his sanctity.
[ترجمه گوگل]معجزات متعددی دلیل بر قداست او بود
[ترجمه ترگمان]معجزات بزرگ نشانه تقدس او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقدس (اسم)
holiness, sainthood, sanctity, sanctimony, venerability

پرهیزکاری (اسم)
virtue, holiness, sanctity

حرمت (اسم)
respect, reverence, sanctity, revere

انگلیسی به انگلیسی

• holiness, saintliness; holy item, something sacred
if you talk about the sanctity of something, you mean that it is important and should be respected.

پیشنهاد کاربران

تقدس
collocation با sanctity of human life/marriage
برابرهای فارسی: پاکی، سپندینگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sanctify
✅️ اسم ( noun ) : sanctity / sanctification / sanctuary
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
قداست
۱ - تقدس
۲ - جایگاه یا درجه رفیع، والا
تأیید کردن، وجهه قانونی دادن، درست جلوه دادن ( فرهنگ هزاره )

بپرس