scent

/ˈsent//sent/

معنی: عطر، رایحه، بو، خوشبویی، ادراک، رد پا، پی، بو کشیدن، عطر زدن
معانی دیگر: بو (به ویژه بوی خوش)، بو کردن، بوییدن، استشمام کردن (به ویژه در مورد سگ شکاری)، (به ویژه سگ - از راه بویایی) شکار کردن، ردیابی کردن، رد بوی شکار را گرفتن، دریافتن، بو بردن، پی بردن، بودار کردن، معطر کردن، شم، استعداد فهم و دریافت، حس شامه، بویایی، عطر (perfume هم می گویند)، بوی شکار (که به کمک آن سگ شکار را ردیابی می کند)، رد شکار، ردیابی شکار، پی گیری، (در کشف هر چیز) کلید، نشانه، سراه، سررشته

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a characteristic odor, esp. a pleasant one.
مترادف: fragrance, perfume, smell
مشابه: aroma

- We could smell the scent of roses in the air.
[ترجمه A.A] ما میتوانیم بوی گلهای سرخ را در هوا استشمام کنیم
|
[ترجمه گوگل] بوی گل رز را در هوا استشمام می کردیم
[ترجمه ترگمان] می توانستیم بوی گل رز را در هوا استشمام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the distinctive, traceable odor given off by a person or animal.
مترادف: odor, trail

- The hounds lost the scent of the fugitive.
[ترجمه A.A] سگهای شکاری رد پای فراری را گم کردند
|
[ترجمه شان] سگ های شکاری، رد پای فراری را از دست دادند ( گم کردند ) .
|
[ترجمه گوگل] سگ های شکاری بوی فراری را از دست دادند
[ترجمه ترگمان] سگ ها بوی فراری را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a liquid that imparts a pleasant smell; perfume.
مترادف: cologne, perfume
مشابه: essence

- What is that lovely scent you're wearing?
[ترجمه A.A] آن عطر خوشبو که دارین میزنین چیه؟
|
[ترجمه شان] اون عطر دلپذیر ( دوست داشتنی ) که به خودت می زنی چیه؟
|
[ترجمه گوگل] اون عطر دوست داشتنی چیه؟
[ترجمه ترگمان] این عطر دوست داشتنی که پوشیده بودی چی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the sense of smell.
مترادف: olfaction, smell

- Hunting dogs have a keen scent.
[ترجمه ابوالفضل] سگ های شکاری حس شامه قوی دارند
|
[ترجمه شان] سگ ها ی شکاری، حس شامه تیزی دارند.
|
[ترجمه گوگل] سگ های شکاری عطر و بویی تند دارند
[ترجمه ترگمان] شکار سگ ها بوی تندی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scents, scenting, scented
(1) تعریف: to detect the presence or nearness of (someone or something) by or as if by using the sense of smell.
مترادف: smell
مشابه: detect, sniff, trace, track, trail, wind

- The elephants scented danger at the watering hole.
[ترجمه مترجم معنا] فیل ها، خطر را در گودال آب، بو کشیده اند ( خطر را بو کشیدن، یعنی خطر را احساس کردند )
|
[ترجمه گوگل] فیل ها خطر را در چاله آب معطر کردند
[ترجمه ترگمان] فیل در چاه آب احساس خطر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The boy scented trouble and went straight up to his room.
[ترجمه گوگل] پسر دردسر را معطر کرد و مستقیم به اتاقش رفت
[ترجمه ترگمان] پسر خود را به دردسر انداخت و مستقیم به اتاق خود رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give a pleasant odor to.
مترادف: aromatize, perfume
مشابه: embalm, incense

- Lilacs scented the air in the church.
[ترجمه گوگل] یاس بنفش هوای کلیسا را ​​معطر می کرد
[ترجمه ترگمان] هوای کلیسا بوی هوا را معطر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of a hound or other animal, to hunt by following the prey's odor.
مشابه: hunt, smell, track

جمله های نمونه

1. a scent for politics
شم سیاسی

2. the scent of apple blossoms
بوی شکوفه های سیب

3. to scent a plot
به توطئه پی بردن

4. to scent danger
احساس خطر کردن

5. a false scent
(در ردپا گیری شکار یا فراریان) بوی فریب انگیز

6. a hot scent
بوی تند

7. a keen scent
بوی تند

8. on the scent of something (or somebody)
در شرف پی بردن به چیزی،نزدیک به چیزی

9. the police are on the scent of the thief
پلیس ها دارند دزد را گیر می آورند.

10. the air is permeated by the scent of tobacco
بوی توتون در هوا پخش شده است.

11. put (or throw) somebody off the scent
(به ویژه با دادن اطلاعات غلط) گمراه کردن،موجب پی گم کردن شدن

12. The hounds followed the stag's scent.
[ترجمه گوگل]سگ های شکاری عطر گوزن را دنبال کردند
[ترجمه ترگمان]سگ ها بوی گوزن را دنبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But it's you ,your scent, it's like a drug to me. You're like my personal brand of heroin.
[ترجمه گوگل]اما این تو هستی، بوی تو، برای من مثل یک دارو است شما مثل هروئین برند شخصی من هستید
[ترجمه ترگمان]اما این تو هستی، عطر تو، مثل یک دارو برای من است تو مثل مارک personal هروئین هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The scent of flowers acts as a magnet to bees.
[ترجمه گوگل]عطر گل ها مانند آهنربا برای زنبورها عمل می کند
[ترجمه ترگمان]بوی گل ها به عنوان آهن ربا به زنبورها عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The air was filled with the scent of roses.
[ترجمه گوگل]هوا پر شده بود از عطر گل رز
[ترجمه ترگمان]هوا پر از بوی گل رز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The scent of climbing roses wafts through the window.
[ترجمه گوگل]عطر رزهای کوهنوردی از پنجره می پیچد
[ترجمه ترگمان]عطر گل های سرخ که از پنجره به هوا شناور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A gentle breeze wafted the scent of roses in through the open window.
[ترجمه گوگل]نسیم ملایمی عطر گل رز را از پنجره باز می پیچید
[ترجمه ترگمان]نسیم خنکی عطر گل های رز را از پنجره باز بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عطر (اسم)
aroma, perfume, fragrance, scent, odor, attar, redolence, essential oil

رایحه (اسم)
breath, aroma, scent, odor, smell, aura

بو (اسم)
savor, aroma, scent, odor, smell, redolence, whiff

خوشبویی (اسم)
aroma, scent, balm, flavour, flavor

ادراک (اسم)
understanding, impression, notion, perception, realization, conception, uptake, scent, cognition, headpiece, savvy, cognizance, conceptualization, hindsight, mother wit, sentience

رد پا (اسم)
trace, run, runway, scent, track, footstep, footprint, footmark, spoor, wake

پی (اسم)
scent, foundation, substratum, tendon, nerve, footstep, fundament, sinew

بو کشیدن (فعل)
scent, nose, snuffle, sniff, snook

عطر زدن (فعل)
perfume, scent, use perfume

انگلیسی به انگلیسی

• smell, odor, aroma; sense of smell; perfume, cologne; inkling, hint; trace, track
smell; follow a trail of odor; perfume, fill with an odor; sense, perceive
a scent is a pleasant smell.
scent is a liquid that women put on their skin in order to smell nice.
an animal's scent is the smell that it gives off.
when an animal scents something, it becomes aware of it by smelling it.
if you scent something, you feel that it is going to happen or that it is possibly the case; a literary use.

پیشنهاد کاربران

عطر و بوی خوش
۱. بوی طبیعی دلپذیر
۲. بویی که توسط حیوان ایجاد می شود و به عنوان سیگنالی برای حیوانات دیگر عمل می کند
۳. عطر
۴. خوشبو کننده
۵. حس ششم ( در زمینه مثبت و اتفاقات خوب بیشتر کاربرد داره )
:Synonym
perfume
✅عطر
?Do you like perfumes
Yes, I do. I’m definitely a perfume junkie. I have different fragrances for different occasions. I also have favourite scents for each and every season
شمیم، نکهت
تلفظ : سِنت
بو - شَم - رایحه - عطر
بو ۲ جور بکار میره :
۱. میگن بوی خوب میتونه باعث جذب دیگران به سمت خود بشه و بوی بد برعکس
که همون بوی بدن و عطر و موجدات و گیاهان و هر چیز دیگه ای میتونه باشه
یا میگن
۲. بوی چی میاد ؟ خیانت
بو بردم که کاسه ای زیر نیم کاسه هست
Police dogs picked up the scent of the two men from clothes they had left behind
سگهای پلیس با بوکشیدن و از لباسایی که به جا مانده بود، رد دو آدم رو زدند /دنبال کردند
بو ، عطر ، رایحه ی خوش، بو کشیدن ( سگ )

بپرس