score

/ˈskɔːr//skɔː/

معنی: حساب، نشان، مارک، امتیاز، نمره، چوب خط، نمره امتحان، حساب امتیازات، امتیاز گرفتن، بحساب آوردن، پوان اورد ن، با چوب خط حساب کردن، علامت گذاردن، ثبت کردن، تحقیر کردن، پرداختن، حساب کردن
معانی دیگر: خراش، خراشیدگی، خط، خط افتادگی، بدهی، بدهکاری، دلخوری، خرده حساب، خصومت، دلیل، علت، واسطه، (مسابقه و غیره) امتیاز، پوئن، پوئن به دست آوردن، گل زدن، امتیاز آوردن، (امتحان و غیره) نمره، نمره گرفتن یا دادن، دسته ی بیست تایی، بیست، (جمع) چندین، فراوان، انبوه (از هر چیز)، کثیر، بسیار، متعدد، زیاد، سخت انتقاد کردن، مورد نکوهش قرار دادن، تشر زدن، نایل شدن، بردن، دست یافتن، خط انداختن، خراشاندن، خراشیدگی ایجاد کردن، (چوبخط) دندانه، دندانه گذاشتن، (عامیانه) کار موفقیت آمیز، شیرین کاری، (عامیانه) دزدی (به ویژه مواد مخدر)، دزدیدن، بلند کردن، (رقص و باله) دستور حرکت های رقصگران، (موسیقی) پارتیتور، (برای سهولت در بریدن یا تا کردن کاغذ) سوراخ سوراخ کردن، نیم برکردن، (با: out) حذف کردن، باطل کردن، خط بطلان کشیدن، محاسبه کردن، جمع بستن، (آشپزی) گوشت را ساطوری کردن، (برای نرم شدن) چاقو چاقو کردن، (مسابقه) حساب امتیاز طرفین را نگهداشتن، منشی مسابقه شدن، (خودمانی) گاییدن، سپوختن، همخوابگی کردن، بحساب اوردن، در مسابقه پوان اوردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: settle a score, pay off a score
(1) تعریف: the record of the total points earned in a competition or test.
مترادف: grade, tally
مشابه: mark

- The top score on the exam was ninety-three.
[ترجمه Edhts] بهترین نمره ى آزمون نود و سه بود.
|
[ترجمه somy] بالاترین نمره در امتحان 93 بود.
|
[ترجمه مهدی یار] بالاترین نمره ی امتحان ۹۳ بود
|
[ترجمه HANA] بیشترین نمره در امتحان نود و سه بود.
|
[ترجمه صدرا] بالاترین نمره در آزمون 93 بود
|
[ترجمه S] ۹۳ بالاترین نمره در امتحان بود
|
[ترجمه گوگل] نمره برتر آزمون نود و سه بود
[ترجمه ترگمان] امتیاز بالایی در امتحان نود و سه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the record of the points scored by each side in a competition either at its end or at a point during the event.

- The final score was 20 to 14.
[ترجمه A] نمره های امتحان نهایی بین ۱۴تا۲۰ بود.
|
[ترجمه نیایش] نمره امتحان نهایی بین ۱۴تا ۲۰بود
|
[ترجمه گوگل] امتیاز نهایی 20 بر 14 بود
[ترجمه ترگمان] امتیاز نهایی ۲۰ تا ۱۴ سال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The score was 3 to 1 after the eighth inning.
[ترجمه گوگل] نتیجه 3 بر 1 بعد از اینینگ هشتم بود
[ترجمه ترگمان] این امتیاز برابر با ۳ تا ۱ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the printed or written form of a musical composition.
مترادف: music

- A score for a musical shows all the parts that are played or sung.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] پارتیتور تمام بخش هایی که نواخته یا خوانده می شوند نشان می دهد.
|
[ترجمه گوگل] پارتیتور برای یک موزیکال تمام قسمت هایی که پخش یا خوانده می شود را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] یک امتیاز برای یک موسیقی، تمام قطعاتی که نواخته می شود یا خوانده می شود را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The conductor never seemed to look at the score, but only at the orchestra.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] به نظر می رسد رهبر ارکستر هیچ گاه به پارتیتور نگاه نمی کند بله به ارکستر نگاه می کند.
|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید رهبر ارکستر هرگز به موسیقی نگاه نمی کرد، بلکه فقط به ارکستر نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان] رهبر ارکستر به نظر نمی رسید که به نتیجه برسد، اما فقط در ارکستر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a scratch or notch, as in a piece of wood, or such a mark used for counting.
مترادف: notch, scotch, scratch

- Look at the scores on this branch; do you think they mean anything?
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] به زخمه های روی این شاخه نگاه کنید؛ فکر می کنید معنایی دارد؟
|
[ترجمه گوگل] به نمرات این شاخه نگاه کنید آیا فکر می کنید آنها معنایی دارند؟
[ترجمه ترگمان] به این شاخه نگاه کنید فکر می کنید معنی خاصی دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a set or group of twenty.

- A score of musicians made up the band.
[ترجمه rajabi] یک گروه از موسیقدانان یک تشکل ایجاد کردند
|
[ترجمه گوگل] تعدادی از نوازندگان گروه را تشکیل می دادند
[ترجمه ترگمان] گروهی از نوازندگان ارکستر را تشکیل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: in sports, the making of a goal, run, basket, or the like.
مشابه: goal, tally

- The forward had a score on that play.
[ترجمه گوگل] مهاجم در آن بازی یک امتیاز داشت
[ترجمه ترگمان] قدم پیش روی این نمایش تاثیر گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: (slang) a seduction.

(8) تعریف: (slang) a successful robbery, or its proceeds.
مترادف: haul, loot

(9) تعریف: (slang) the obtaining of illegal drugs.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scores, scoring, scored
(1) تعریف: to make a scratch, notch, or other mark on.
مترادف: mark, notch, scotch, scratch
مشابه: carve, chip, cut, gouge, groove, incise, line, nick, scarify, slash, streak, striate, stripe

- Score the meat before you salt it.
[ترجمه گوگل] گوشت را قبل از نمک زدن به آن نمره دهید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه نمک بخوره، گوشت ها رو بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to tally the points of (a contest).
مترادف: tally
مشابه: add up, calculate, count, notch, record, register, total

- One of the parents volunteered to score the game.
[ترجمه گوگل] یکی از والدین داوطلب شد تا بازی را به ثمر برساند
[ترجمه ترگمان] یکی از والدینش داوطلب بازی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to evaluate (a test or the like).
مشابه: evaluate, grade, judge, mark, rank, rate

- We asked the teacher if he had scored our exams yet.
[ترجمه گوگل] از معلم پرسیدیم که آیا هنوز امتحانات ما را نمره داده است؟
[ترجمه ترگمان] ما از معلم پرسیدیم که آیا امتحانات ما را به ثمر رسانده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to make (a point or points) in a contest.
مشابه: accumulate, achieve, amass, attain, earn, get, make, tally

- Omar scored one goal in the match.
[ترجمه گوگل] عمر در این مسابقه یک گل به ثمر رساند
[ترجمه ترگمان] عمر در مسابقه یک گل به ثمر رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In baseball, you have to score more runs than the other team to win.
[ترجمه گوگل] در بیس بال، شما باید دوش های بیشتری نسبت به تیم دیگر کسب کنید تا برنده شوید
[ترجمه ترگمان] در بیسبال، شما باید امتیازات بیشتری از تیم دیگر کسب کنید تا برنده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to win (a victory).
مترادف: notch
مشابه: achieve, attain, capture, earn, gain, register, seize, take, win

- Our team finally scored a big win over our rival.
[ترجمه گوگل] تیم ما در نهایت یک برد بزرگ مقابل رقیبمان به دست آورد
[ترجمه ترگمان] تیم ما در نهایت یک پیروزی بزرگ را بر رقیب خود به ثمر رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to strongly criticize.
مترادف: berate, excoriate, rate, upbraid
مشابه: arraign, castigate, chastise, criticize, rebuke, reprimand, scold

- The artist was scored by the critics, who deemed his work vulgar and distasteful.
[ترجمه گوگل] این هنرمند توسط منتقدان گلزنی شد و آنها کار او را مبتذل و ناپسند ارزیابی کردند
[ترجمه ترگمان] این هنرمند توسط منتقدان که کارش را مبتذل و ناخوشایند می دانست، به ثمر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to arrange or compose the parts of (a musical composition).
مترادف: arrange, orchestrate
مشابه: compose, transcribe, write

- Who scored the music for the film?
[ترجمه گوگل] چه کسی موسیقی این فیلم را به ثمر رساند؟
[ترجمه ترگمان] چه کسی برای فیلم موسیقی را به ثمر رساند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: scorer (n.)
(1) تعریف: to make a point or points in a contest.

- She scored twice in last night's game.
[ترجمه گوگل] او در بازی دیشب دو گل زد
[ترجمه ترگمان] او دو بار در بازی دیشب گل زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to succeed in a particular effort.
مترادف: make the grade
مشابه: hit the jackpot, prevail, rank, rate, succeed, take the cake

- He tries hard to bring in new clients to the business, but he rarely scores.
[ترجمه گوگل] او سخت تلاش می کند تا مشتریان جدیدی را به تجارت بیاورد، اما به ندرت امتیاز کسب می کند
[ترجمه ترگمان] او سعی می کند مشتری های جدید را به کسب وکار بیاورد، اما او به ندرت امتیاز می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (slang) to seduce someone.

- He went to the bar hoping to score.
[ترجمه گوگل] او به امید گلزنی به سمت میله رفت
[ترجمه ترگمان] رفته به بار و امیدوار بود که امتیاز بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (slang) to succeed in a robbery.
مشابه: rob

- The gang scored again last night and got away with thousands of dollars in merchandise.
[ترجمه گوگل] این باند دیشب دوباره گل زد و با هزاران دلار کالا فرار کرد
[ترجمه ترگمان] گروه دیشب دوباره گل زدند و با هزاران دلار کالا فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (slang) to obtain illegal drugs.
مشابه: buy

- There are a lot of drugs in this neighborhood, so it's easy to score.
[ترجمه گوگل] در این محله مواد مخدر زیادی وجود دارد، بنابراین گلزنی آسان است
[ترجمه ترگمان] تو این محله مواد خیلی زیادی هست واسه همین خیلی راحت میشه امتیاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the score is seven up
امتیاز مسابقه هفت به هفت است.

2. the score was two to one but then david equalized
امتیاز (طرفین) دو به یک بود تا اینکه دیوید آن را مساوی کرد.

3. three score and ten years ago
هفتاد سال پیش (سه بیست سال بعلاوه ی ده)

4. to score a goal
گل زدن

5. to score a victory
به پیروزی دست یافتن

6. to score a written examination
به امتحان کتبی نمره دادن

7. on the score of fatigue
به دلیل خستگی

8. on the score of poverty
به واسطه ی فقر

9. the grid score
تعداد امتیاز هر تیم در فوتبال آمریکایی

10. know the score
از وضعیت باخبر بودن،از جریان مطلع بودن

11. on that score
از آن لحاظ،از آن نظر

12. more than a score of cities
بیش از بیست شهر

13. to square the score of a game
امتیازهای دو طرف مسابقه را برابر کردن

14. peel cucumbers and then score them with a fork
خیارها را پوست بکن و سپس با چنگال آنها را خراش بده.

15. she had the highest score in our class
او در کلاس ما از همه بیشتر نمره آورد.

16. they drank on my score
آنها به حساب من مشروب خوردند.

17. we won by a score of 5 to 3
ما با امتیاز 5 بر 3 برنده شدیم.

18. our team romped with a score of 96 to 45
تیم ما با امتیاز 96 به 45 به سهولت برنده شد.

19. he suddenly went and left others to pay the score
ناگهان رفت و پرداخت حساب را به دیگران واگذاشت.

20. yesterday they beat our team, and today we evened the score by beating them
آنها دیروز تیم ما را شکست دادند و امروز با شکست دادن آنها امتیاز را مساوی کردیم.

21. Score twice before you cut once.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه یک بار برش دهید دو بار امتیاز بگیرید
[ترجمه ترگمان]یه امتیاز دو برابر قبل از این که تو یه بار برش داشتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. We won the game with a score of 5 to zero.
[ترجمه گوگل]بازی را با نتیجه 5 بر صفر بردیم
[ترجمه ترگمان]ما با امتیاز ۵ به صفر در این بازی برنده شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. She bragged endlessly about her high score.
[ترجمه گوگل]او در مورد نمره بالای خود بی نهایت لاف می زد
[ترجمه ترگمان]او به طور دائم در مورد امتیازات بالا خودش لاف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The music students are learning how to score tunes for various combinations.
[ترجمه کیاوش انوری] هنرجویانِ موسیقی مشغولِ یادگیریِ ثبتِ آهنگ ها برای تغییر در ترکیب بندی[=آهنگسازی] هستند.
|
[ترجمه گوگل]هنرجویان موسیقی در حال یادگیری نحوه زدن آهنگ برای ترکیب های مختلف هستند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان موسیقی یاد می گیرند که چطور آهنگ های مختلفی برای ترکیبات مختلف کسب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The score was close in the final match.
[ترجمه گوگل]نتیجه در دیدار فینال نزدیک بود
[ترجمه ترگمان]این امتیاز در مسابقه نهایی نزدیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The score calls for a contralto.
[ترجمه گوگل]امتیاز به یک کنترالتو نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]این امتیاز به صدای بم زنگ می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Famine plagued a score of nations.
[ترجمه گوگل]قحطی تعداد زیادی از کشورها را گرفتار کرد
[ترجمه ترگمان]قحطی بسیاری از کشورها را گرفتار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I walked a score of miles.
[ترجمه گوگل]چند کیلومتر راه رفتم
[ترجمه ترگمان]چند مایل راه رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He bet $2 000 on the final score of the game.
[ترجمه گوگل]او 2000 دلار روی امتیاز نهایی بازی شرط بندی کرد
[ترجمه ترگمان]او دو هزار دلار بابت امتیاز نهایی بازی شرط بندی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Men by the score sat around him.
[ترجمه گوگل]مردان امتیاز دور او نشستند
[ترجمه ترگمان]مردان کنار او نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساب (اسم)
account, arithmetic, calculation, counting, tally, score, tab, tale

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

مارک (اسم)
score, mark, brand, stripe

امتیاز (اسم)
score, plus, grant, precedence, privilege, precedency, distinction, charter, concession, prominence, fee, franchising, enfranchisement, pas, prerogative

نمره (اسم)
score, number, mark, grade, numeral

چوب خط (اسم)
tally, score, mark, notch, tick

نمره امتحان (اسم)
score

حساب امتیازات (اسم)
score

امتیاز گرفتن (فعل)
score

به حساب آوردن (فعل)
score

پوان اورد ن (فعل)
score

با چوب خط حساب کردن (فعل)
tally, score

علامت گذاردن (فعل)
score, mark, denote

ثبت کردن (فعل)
incorporate, score, put, note, record, enter, inscribe, scroll, register, docket

تحقیر کردن (فعل)
humiliate, score, call down, despise, cheapen, vilipend

پرداختن (فعل)
score, pay, begin, shell out, reimburse, pay off, give money, buff, polish, burnish, disburse, set to, spend money

حساب کردن (فعل)
account, score, calculate, count, compute, numerate, figure, sum, cipher

تخصصی

[سینما] آهنگ (موسیقی فیلم ) - موسیقی فیلم - موسیقی متن
[فوتبال] امتیاز
[ریاضیات] برد، حدود، وسعت، دامنه، حوزه، دامنه ی فعالیت، میدان عمل، محدوده ی، میدان، قلمر، حوزه، هدف، منظور، طرح نهایی، حوصله، اندازه، نمره، حساب کردن، به حساب آوردن، امتیاز اوردن، ثبت کردن، حساب، امتیاز، خش، شیار، شکاف، خط انداختن
[آمار] 1. امتیاز 2. نمره

انگلیسی به انگلیسی

• record of points in a game; act of earning a point; group of twenty items; debt, account, bill; sheet music showing the music for all parts and instruments at once; notch, stroke, cut; grade on a test; achievement; grudge
gain, obtain; earn a point (in a game, etc.); record points, tally; grade a test; cut, make a notch
if someone scores in a game, they get a goal, run, or point.
if someone scores a particular number of goals, runs, or points, that is the total they get in a game.
the score in a game is the number of goals, runs, or points obtained by the teams or players.
if you score a success, victory, or hit, you are successful in what you are doing.
if you score over someone or score a point, you gain an advantage over them or defeat them in some way.
scores of things or people means a large number of them.
if something sharp scores a surface, it cuts a line into it; a formal use.
the score of a piece of music is the written version of it.
on this score or on that score means in relation to the thing already mentioned.

پیشنهاد کاربران

امتیاز، نمره، اهداف
مثال: He scored the winning goal in the final minute of the game.
او در آخرین دقیقه بازی گل بردآورد کرد.
در عجب ام که چرا کسی اشاره نکرده. score به معنای عدد 20 هم هست:
Scores of civilians were killed or wounded. ( بیست ها ( ! ) غیرنظامی مجروح یا کشته شدند. )
score [اسم]
موسیقی متن
Example 1: Clint Mansell won the award for best original score.
کلینت منسل� برنده جایزه بهترین موسیقی متن شد�
Example 2: The score for the movie was composed by John Williams.
موسیقی متن فیلم توسط �جان ویلیامز� نوشته شده است
Music of a film
Music for a film
پارتیتور، عبارت است از صفحه نت نویسی شده ای که نت همه بخش های موسیقی سازی و آوازیِ یک ارکستر سمفونیک، ارکستر مجلسی یا هم نوازان دیگر بر روی آن ثبت شده باشد.
معانی غیر رسمی:
خریدن یا بدست آوردن یه سری مواد غیرمجاز مثل مواد مخدر
پارتنر برای یک شب رابطه پیدا کردن
تو بحث و دعواها کسی رو مسخره کردن
توی کاری موفق شدن
گل زدن در فوتبال
?What score do you have یعنی چی
1 -
slang
To get illegal drugs
عامیانه
تهیه کردن مواد مخدر غیر قانونی
She tried to score some dope in a nightclub
They went to the party to score some drugs
He managed to score some cocaine from a new dealer
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
slang
to have sex with someone that you have usually just met
عامیانه
با کسی که معمولاً به تازگی ملاقات کرده اید رابطه جنسی داشتن.
He went out to the bar hoping to score with a hot girl
After a few drinks, they ended up scoring in his car behind the club
I can't believe he scored with his boss's daughter at the company party
She was hoping to score with the handsome stranger she met at the beach

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/score
گل زدن به دروازه در بازی فوتبال
همچنین معانی زیر:
1. a group or set of twenty
1. یک گروه یا مجموعه بیست نفره
2. a mark or notch, esp one made in keeping a tally
2. علامت یا بریدگی، مخصوصاً علامتی که در حفظ شمارش ایجاد شده است
...
[مشاهده متن کامل]

3. a grievance
3. شکایت
4. informal
the victim of a theft or swindle
4. غیر رسمی
قربانی دزدی یا کلاهبرداری
5. mainly US and Canadian
to criticize harshly; berate
5. عمدتا ایالات متحده و کانادا
انتقاد شدید؛ سرزنش کردن
6. a grievance or wrong one seeks to settle or get even for
6. شکایت یا اشتباهی که کسی به دنبال حل و فصل کردن یا حتی گرفتن آن است
7. anything offered as a reason or motive
7. هر چیزی که به عنوان دلیل یا انگیزه ارائه می شود
8. a number indicative of quality, usually based on an arbitrary scale in which 100 means perfection in certain specified characteristics
8. عددی که نشان دهنده کیفیت است، معمولاً بر اساس مقیاس دلخواه که در آن 100 به معنای کمال در ویژگی های خاص مشخص است.
9. Slang
the act of getting or stealing, as drugs
9. زبان عامیانه
عمل به دست آوردن یا دزدی، به عنوان مواد مخدر
10. US, Baseball
to bring ( a runner ) home as by getting a hit
10. ایالات متحده، بیسبال
آوردن ( دونده ) به خانه با ضربه زدن
11. Cookery
to cut ridges or lines into ( meat, fish, etc. ) with shallow slashes, usually in a diamond pattern, before cooking
11. آشپزی
برای بریدن رج یا خطوط ( گوشت، ماهی و غیره ) با بریده های کم عمق، معمولاً به شکل الماس، قبل از پختن
12. Slang
to have sexual intercourse
12. زبان عامیانه
داشتن رابطه جنسی
13. to elicit and accept a bribe
13. رشوه گرفتن و گرفتن رشوه

منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/score
سهم،
He's the one who wouldn't give over his score
1 ) نمره ، امتیاز
2 ) امتیاز آوردن ، نمره گرفتن
رابطه جنسی داشتن
گل زدن
مواد مخدر استفاده کردن
شیار - بریدگی هم معنی می دهد.
کالوکیشن
Score a goal
گل زدن
He scored two goals
ملاک
معیار
گل زدن، امتیاز گرفتن
اصلا به درد نمیخوره
Here's the score. . .
نقشه از این قراره. . .
score ( موسیقی )
واژه مصوب: نُت‏نوشت
تعریف: صورت نوشته‏شدۀ نُت های یک اثر، به‏ویژه برای هم نوازی، که در آن نغمات هم زمان در تمام بخش های صدایی زیر هم نوشته می شوند
این کلمه معانی فراوانی دارد ولی به طور ویژه در تئاتر می شود:
هدف بازیگری، هدف اجرا، نمره بازیگری، نتایج اجرا، ثمره تئاتر
موسیقی متن - موسیقی فیلم
[بصورت جمع]
شمار ، شماران ، گروه ، دسته ، تعداد
امتیاز . . نمره . . برا مدرسه
نتیجه یا نمره
Best score
بهترین موسیقی ( جشنواره های سینمایی )
طبق توضیحات کانون زبان reach4
the number of points
معنا های فارسی: نتیجه/ثمره/امتیاز
امتیاز، نتیجه، ملاک

امتیاز دهنده
داده ی آماری
امتیاز نتیجه نمره
به معنی نتیجه هم هست
دسته ، گروه، جماعت، جمعیت
امتیاز دادن ، نمره دادن
The number of point
توضیح کلمه به انگلیسی
نمره . نتیجه . امتیاز . . .
توضیح کلمه به فارسی
امتیاز 💯نتیجه💯نمره💯اما بیشتر به معنای امتیاز هست
The number of points - نمره
چندین . . .
for a score of years
برای چندین سال
گل زدن
Real Madrid scored a goal
نمره و یا نتیجه
( عامیانه ) خرید مواد مخدر
تعریف:the number of points
The number of points you get on a test, quiz, or game
he studies hard and his test scores are much better than before
در علم آمار=>عدد یا اعداد در یک جامعه آماری
میزان - امتیاز - نمره
دسته ی بیست تایی
نمره از درس یا چیز دیگر
The number of points
نتایج ( بازی های ورزشی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس