screen

/ˈskriːn//skriːn/

معنی: خمار، پرده سینما، صفحه تلویزیون، تور سیمی، تخته حفاظ، پنجره توری دار، سپر، پرده، سرند، غربال، دیوار، الک کردن، روی پرده افکندن، تور سیمی نصب کردن
معانی دیگر: دیواره، دیوار متحرک، پاراوان، تجیر، حفاظ، (مجازی) سپر، حایل، جدا کردن، دیواره بندی کردن، حفظ کردن، پناه دادن، سپر شدن، سرند کردن، بیختن، غربال کردن، صافی کردن، مصاحبه و برگزیدن، (طبق استعداد یا صلاحیت و غیره) انتخاب کردن، (از نقطه نظر ویژه ای) آزمایش کردن، (فیلم یا اسلاید پروژکتور و غیره) بر پرده افکندن، روی پرده ظاهر کردن، (سینما) پرده، (مجازی) سینما، فیلمبرداری، صنعت سینما، (به ویژه بر در و پنجره) توری، پشه گیر، پشه بند، پرویزن، (تلویزیون و کامپیوتر و غیره) صفحه، نمودگر، (ارتش) آرایش پوششی (با کشتی یا لشکریان و غیره)، پوشش، سپر پدافندی، (فیزیک) حفاظ، پاساد، (روانکاوی) استتار، نهانگری، توری دار کردن، تور سیمی زدن (به)، تور سیمی نصب کردن به در وپنجره، روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a closely woven wire mesh used to filter liquid or grains or to keep insects from entering through windows.
مشابه: filter

(2) تعریف: an upright movable shield to provide privacy or divide a room.
مترادف: partition

(3) تعریف: anything that shields, hides, or protects.
مترادف: camouflage, cover, curtain, mask, protection, shield

(4) تعریف: a large white surface onto which a film, photographic slides, or the like can be projected.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: screens, screening, screened
مشتقات: screenlike (adj.), screener (n.)
(1) تعریف: to hide (something) from view.
مترادف: hide, mask, shield, shroud
مشابه: camouflage, cloak, cloud, conceal, cover, curtain, disguise, mantle, protect, shade, shelter, veil

(2) تعریف: to sift or separate out.
مشابه: bolt, cull, evaluate, filter, sift, sort, winnow

- Will you screen my phone calls?
[ترجمه Mary] تماس هایمنو رو پیغام گیر میزاری؟
|
[ترجمه آوا عزیزی] آیا می خواهی تلفن من را غربال کنی ؟
|
[ترجمه گوگل] آیا تماس های تلفنی من را غربال می کنید؟
[ترجمه ترگمان] به تلفن هام جواب میدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to provide with a wire screen.
مشابه: curtain, lattice, trellis

(4) تعریف: to project (a film) on a screen.
مشابه: present, preview, project, show

جمله های نمونه

1. a screen editor
ویراستار پرده

2. a screen of several trees
حفاظی مشتمل بر چندین درخت

3. to screen job applicants
متقاضیان شغل را بررسی و گزینش کردن.

4. a 50-mesh screen
توری دارای 50 روزن (در هر اینچ)

5. a low screen separated his bed from that of the other patient
دیواره ی کوتاهی بستر او را از بستر بیمار دیگر جدا می کرد.

6. a smoke screen
دیواری از دود

7. these trees will screen us against the wind
این درختان ما را از باد حفظ خواهند کرد.

8. moisture in the air screen out some of the sun's heat
رطوبت هوا مقداری از حرارت خورشید را می گیرد.

9. the image jumps on the screen
تصویر روی پرده تکان می خورد.

10. he projected the film on the screen
فیلم را روی پرده انداخت.

11. the projection of the picture on the screen
انداختن تصویر روی پرده

12. there is too much brutality on the screen
خشونت بسیاری بر پرده ی سینما ظاهر می شود.

13. I sat gazing at the blank screen, trying to think of something to write.
[ترجمه گوگل]نشستم و به صفحه خالی خیره شدم و سعی کردم به چیزی فکر کنم که بنویسم
[ترجمه ترگمان]به صفحه مانیتور خیره شدم، سعی کردم به چیزی برای نوشتن فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. On screen Garbo had this great charisma so that you couldn't take your eyes off her.
[ترجمه گوگل]گاربو روی پرده این کاریزما عالی داشت به طوری که نمی توانستی چشم از او بردار
[ترجمه ترگمان]در صفحه screen، این charisma بسیار charisma بود که تو نمی توانی چشم از او دور کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The picture on this screen is a good artistic work.
[ترجمه گوگل]تصویر روی این صفحه یک اثر هنری خوب است
[ترجمه ترگمان]تصویر روی این صفحه کار هنری خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Our television has a 19-inch screen.
[ترجمه گوگل]تلویزیون ما یک صفحه نمایش 19 اینچی دارد
[ترجمه ترگمان]تلویزیون ما یک صفحه ۱۹ اینچی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They were staring at the television screen.
[ترجمه گوگل]به صفحه تلویزیون خیره شده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به صفحه تلویزیون خیره شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The sitting room was spaced by a screen.
[ترجمه گوگل]اتاق نشیمن با یک صفحه نمایش فاصله داشت
[ترجمه ترگمان]اتاق نشیمن کنار یک توری قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He poked a hole in a paper screen.
[ترجمه گوگل]روی صفحه کاغذی سوراخ کرد
[ترجمه ترگمان]او یک سوراخ در صفحه کاغذی فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Can you do a printout of this screen for me ?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید یک پرینت از این صفحه برای من انجام دهید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی یه کپی از این صفحه رو برام انجام بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The movie helped boost her screen career.
[ترجمه گوگل]این فیلم به پیشرفت حرفه ای او در سینما کمک کرد
[ترجمه ترگمان]این فیلم به ارتقا شغلی او کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The screen can display simple graphics as well as text.
[ترجمه گوگل]صفحه نمایش می تواند گرافیک ساده و همچنین متن را نمایش دهد
[ترجمه ترگمان]صفحه نمایش می تواند گرافیک ساده و همچنین متن را نمایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. We hastily improvised a screen out of an old blanket.
[ترجمه گوگل]ما با عجله یک صفحه نمایش از یک پتوی قدیمی بداهه ساختیم
[ترجمه ترگمان]ما با عجله یک پرده از یک پتوی کهنه تهیه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خمار (اسم)
veil, screen, toile, hangover, vintner, wine merchant

پرده سینما (اسم)
screen, silver screen

صفحه تلویزیون (اسم)
screen

تور سیمی (اسم)
screen

تخته حفاظ (اسم)
screen

پنجره توری دار (اسم)
screen

سپر (اسم)
buckler, aegis, shield, bumper, fender, buffer, shock absorber, screen, targe, escutcheon, scutcheon

پرده (اسم)
blind, veil, screen, curtain, membrane, pall, tympan, tympanum, patagium, window shade

سرند (اسم)
brattle, chaffer, screen, bolt, riddle, bolter, harp

غربال (اسم)
chaffer, screen, riddle, bolter, sieve, harp, cribble, ethmoid bone

دیوار (اسم)
enclosure, bulwark, fence, wall, bulkhead, screen, curtain

الک کردن (فعل)
garble, bunt, screen, sieve, sift

روی پرده افکندن (فعل)
screen

تور سیمی نصب کردن (فعل)
screen

تخصصی

[سینما] اکران / صافی / فیلتر / نمایش فیلم - پرده - پرده سینما - پرده نمایش - صفحه
[عمران و معماری] الک - صافی - صفحه مشبک - سرند - آشغالگیر - توری - تیغه - جداره - صفحه - نقاب - غربال - الک کردن - جداکردن
[کامپیوتر] صفحه - صفحه نمایش 1. نمایش یک کامپیوتر یک مانیتور 2. صفحه ای از اطلاعات . 3. پردازش تصویر خاکستری برای چاپ از طریق شکستن سایه ای گوناگون خاکستری به نقاط بسیار کوچک . نگاه کنید به halftone .
[برق و الکترونیک] صفحه نمایش 1.سطحی که تصویر تلویزیون، رادار، پرتوX یا اسیلوسکوپ پرتو- کاتدی روی آن برای مشاهده ساخته می شود. صفحه نمایش می تواند صفحه فلوئورسان بالایه ی فسفری باشد که انرژی باریکه الکترونی را به نور مرئی تبدیل می کند یا صفحه شفاف یانیمه شفاف باشد که تصویر اپتیکی روی آن تابیده می شود. همچنین می تواند صفحه نمایش بلور مایع باشد. 2. Scrocn grid . - پرده، صفحه ( نمایش )
[زمین شناسی] غربال، جدا کردن ،سد کردن ،ایجاد سد،پاسیوری کردن ،اشغالگیر،تیغه ،جدار،پرده چتر،پرده پوشش ،پوشش تجسسی دریایی پوشاندن ،دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه ،شبکه پوششی استتار کردن ،صفحه تلویزیون ،دیوار،تخته حفاظ،پنجره توری دار،الک کردن ،غربال کردن ،تور سیمی نصب کردن(به در وپنجره)،روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن ،روی پرده افکندن
[نساجی] شابلون - سرند - غربال - الک - توری - صفحه تلویزیون - پرده سینما - عایق - پرده - استوانه آبکش - سینی زیر استوانه اره ای کارد - سینی سیلندر ماشین کارد
[ریاضیات] الک کردن، غربال کردن، سرند کردن، سرند، صافی فلزی، صافی
[معدن] سرند (دانه بندی)
[نفت] توری
[پلیمر] الک
[آب و خاک] صفحه، توری،سرند الک، غربال

انگلیسی به انگلیسی

• part of a television or computer monitor where the picture is displayed; surface onto which films are projected; partition, divider; mesh for covering the openings of windows and doors; sieve, strainer; shelter, defense; camouflage, cover
cover with a curtain; filter, sift; hide, conceal; separate, divide; protect, shield; project a film, show a movie
a screen is the flat, vertical surface of a television or computer or in the cinema on which pictures or words are shown.
the films that are shown in cinemas are sometimes referred to as the screen or the big screen.
when a film or a television programme is screened, it is shown in the cinema or broadcast on television.
to screen people for a disease means to examine them to make sure that they do not have it.
when a country or an organization screens people, they investigate them to make sure that they can enter the country or join the organization and that they are not likely to be dangerous or disloyal.
if someone screens luggage, they check it to make sure it does not contain a weapon or bomb.
if you screen someone, you stand in front of them or place something in front of them, in order to prevent them from being seen or hurt.
a screen is also a vertical panel that is used to separate different parts of a room or to stop people from seeing something behind it.
if you screen off part of a room, you make it into a separate area, using a screen.

پیشنهاد کاربران

صفحه نمایش / صفحه
مثال: She stared at the screen, waiting for the movie to start.
او به صفحه نمایش خیره شد، در انتظار شروع فیلم.
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�سرنseran, سرنگserang�نوعی الک وغربال است که تور سیمی به آن نصب شده وخاک یا ماسه نرم را از آشغال ونخاله جدامیکند. ای واژه کهن وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . )
...
[مشاهده متن کامل]
شده وبه صورت�اسکرینscreen� به معنی غربال کردن، سرند، تور سیمی، پنجره توری دار و. . . به کار میرود. در اینجا تبدیل: تبدیل سین به کاف راداریم وهمچنین اضافه کردن �اس s�, یعنی �سرن، سرنگ�>� اسکرین کscreen�. یک مثال از اضافه کردن �اسs�: مثلا در لری�انوسanus�> تبدیل به �اسنوزsnooze� به معنی چرت وخواب کوتاه نیمروزی شده است وهمچنین توجه به تبدیلها که قبلا اشاره کردیم در توضیح کامل واژه �snooze�. واژه�سرند�بااین واژگان کهن همریشه اند. لازم به ذکر است که یک کلمه درانگلیسی ممکن است معانی مختلف وبیشماری داشته باشد وما دنبال واژگان مشترک، هم معنی وهمریشه هستیم.

screen 4 ( n ) =sth that prevents sb from seeing or being aware of sth, or that protects sth sb, e. g. We planted a screen of tall trees
screen
screen 2 ( n ) =a wire or plastic net that is held in a frame and fastened on a window, or a door, to let in air but keep out insects, e. g. Do you have screens on your windows.
screen
screen 3 ( n ) =a vertical piece of furniture or equipment that is used to divide a room or to keep one area hidden or separate, e. g. The nurse put a screen around the bed.
screen
screen 1 ( n ) ( skrin ) =the flat surface at the front of a television or computer, on which you see pictures or information, e. g. a computer screen.
screen
آزمایش
venous pco2 may be a sensitive screen for hypercarbia
تماس را روی پیغامگیر فرستادن
به معنای چک کردن و کنترل کردن هم هست
screen ( مهندسی محیط زیست و انرژی ) ==واژه بیگانه: screen 1واژه مصوب: آشغال گیرتعریف: افزاره ای برای جداسازی جامدات از جریان آب یا فاضلاب==screen ( رایانه و فنّاوری اطلاعات ) ==واژه بیگانه: screen 2واژه مصوب: پرده 2تعریف: [رایانه و فنّاوری اطلاعات] رویۀ صفحۀ نمایش که متن و تصاویر را نمایان می‏سازد|||[علوم نظامی] هرنوع مادۀ طبیعی یا مصنوعی که برای حسگرهای مراقبتی دشمن ایجاد تیرگی کند و بین این حسگرها و تجهیزات مورد نظر قرار گیرد==screen ( علوم نظامی ) ==واژه بیگانه: screen 2واژه مصوب: پرده 2تعریف: [رایانه و فنّاوری اطلاعات] رویۀ صفحۀ نمایش که متن و تصاویر را نمایان می‏سازد|||[علوم نظامی] هرنوع مادۀ طبیعی یا مصنوعی که برای حسگرهای مراقبتی دشمن ایجاد تیرگی کند و بین این حسگرها و تجهیزات مورد نظر قرار گیرد==screen ( سینما و تلویزیون ) ==واژه بیگانه: screen 3واژه مصوب: پردۀ سینماتعریف: صفحۀ سفید و بزرگی برای نمایش فیلم|||متـ . پرده 4==screen ( ورزش ) ==واژه بیگانه: screen 5, shield 1, block 4, pick 1واژه مصوب: حائل 2تعریف: در بسکتبال، حرکتی که در آن بازیکن مهاجم بین هم تیمی و مدافع حریف قرار می گیرد تا موقعیتی را برای آزاد شدن هم تیمی دارای توپ یا بدون توپ خود فراهم کند==screen ( حمل‏ونقل هوایی ) ==واژه بیگانه: screen 6واژه مصوب: مانع فرضیتعریف: دیواری فرضی به ارتفاع حدود ده متر در انتهای باند پرواز که هواپیماها در هنگام برخاست باید از روی آن عبور کنند تا در ارتفاع امن قرار گیرند==screen ( زمین شناسی )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مصوب: سرند
تعریف: ابزاری متشکل از یک قاب و صفحة فلزی مشبک یا سیم های فلزی یا پارچة درهم تنیدة مشبک با منافذ منظم برای جدا کردن مواد برحسب اندازة ذرات تشکیل دهنده یا عبور دادن ذرات ریزتر و نگهداشتن ذرات درشت تر

معاینه کردن
چک کردن
بررسی کردن
پنهانگر، پوشاننده ( روانشناسی )
سینما، فیلم، فیلمبرداری

To check on or investigate ( someone ) , typically to ascertain whether they are suitable for or can be trusted in a particular situation or job
To check
To check up on
To investigate
A glass surface of a television or computer where the picture or information appears
در مورد تماس های تلفنی: چک کردن ( بمنظور ارزیابی آن تماس جهت تصمیم به پاسخ دادن و یا چگونگی پاسخ دادن به آن تماس )
نمایش دادن
( در والیبال ) مسدود کردن دید دریافت کننده ، یک حرکت خطا که در آن بازیکنان تیم سرویس زننده ، دید دریافت کننده های حریف ، نسبت به سرویس زننده را مسدود می کنند.
غربال کردن
The flat surface that a movie is projected onto
تفتیش کردن ( در فرودگاه، بندر و. . . . )
قایم کردن ( با پشت کسی یا چیزی قرار گرفتن )
صفحه ی نمایش - پرده ی سینما
صفحه نمایش
the glass surface of a television or computer where the picture or information appears
سرند ( برق )
تشخیص دادن ( پزشکی )
پرده تلویزیون
تست های غربالگری
صفحه نمایش

معنی صفحه ی نمایش

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس