seashore

/ˈsiːˌʃɔːr//ˈsiːʃɔː/

معنی: ساحل دریا
معانی دیگر: کرانه، دریا کنار، ساحل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: land that borders on the ocean.
مشابه: coast

جمله های نمونه

1. the recession of the seashore
عقب نشینی ساحل دریا

2. she sells seashells by the seashore
او در کنار دریا گوش ماهی می فروشد.

3. he removed his family to the seashore
او خانواده ی خود را به کنار دریا برد.

4. They redeployed the troops along the seashore.
[ترجمه گوگل]آنها نیروها را در امتداد ساحل دریا مستقر کردند
[ترجمه ترگمان]ان ها سربازان را در کنار ساحل کنار ساحل قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The seashore is fouled up with oil from the wrecked ship.
[ترجمه گوگل]ساحل دریا با نفت کشتی شکسته آلوده شده است
[ترجمه ترگمان]ساحل دریا با روغن کشتی له شده آلوده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As we walked along the seashore we saw several different sorts of seaweed and lots of tiny crabs.
[ترجمه گوگل]همانطور که در کنار ساحل راه می رفتیم، انواع مختلف جلبک دریایی و تعداد زیادی خرچنگ کوچک را دیدیم
[ترجمه ترگمان]همچنان که در کنار ساحل قدم می زدیم چند نوع جلبک مختلف و پر از خرچنگ کوچک را دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I found her on the seashore,dreaming away as usual.
[ترجمه گوگل]او را در ساحل دریا یافتم که طبق معمول در حال رویاپردازی بود
[ترجمه ترگمان]او را در ساحل دریا پیدا کردم، مثل همیشه در خواب بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The seashore hotel charged the travelers $20 for a room for the night during the summer holiday.
[ترجمه گوگل]هتل ساحلی برای یک شب اقامت در تعطیلات تابستانی 20 دلار از مسافران دریافت می کرد
[ترجمه ترگمان]هتل ساحل دریا برای مسافران شبی ۲۰ دلار کرایه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Having arrived at seashore, she looks better and her feelings begin to head for herself.
[ترجمه گوگل]پس از رسیدن به ساحل، او بهتر به نظر می رسد و احساساتش به سمت خودش می رود
[ترجمه ترگمان]با رسیدن به ساحل دریا، بهتر به نظر می رسد و احساساتش برای خودش شروع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He liked to look for shells on the seashore.
[ترجمه گوگل]او دوست داشت در ساحل دریا به دنبال صدف بگردد
[ترجمه ترگمان]دوست داشت دنبال صدف روی ساحل دریا بگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Access to the seashore created a passion for collecting seaweeds and shells.
[ترجمه گوگل]دسترسی به ساحل شور و شوق جمع آوری جلبک و صدف را ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]دسترسی به ساحل دریا شور و اشتیاق برای جمع آوری پوست و صدف به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They walked towards the seashore and sat on the rocks, beside a pool with anemones in it.
[ترجمه گوگل]آنها به سمت ساحل راه افتادند و روی صخره ها، کنار حوضی با شقایق ها نشستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طرف ساحل دریا رفتند و بر روی صخره ها کنار برکه ای کنار برکه ای کنار استخر نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She doodled along the seashore.
[ترجمه گوگل]او در کنار ساحل ابله زد
[ترجمه ترگمان]روی ساحل دریا کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sea washed the seashore.
[ترجمه گوگل]دریا ساحل دریا را شست
[ترجمه ترگمان]دریا ساحل را شست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What can you find at a seashore?
[ترجمه گوگل]در ساحل دریا چه چیزی می توانید پیدا کنید؟
[ترجمه ترگمان]تو ساحل دریا چی میتونی پیدا کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساحل دریا (اسم)
seacoast, seashore

انگلیسی به انگلیسی

• seacoast, area of land at the edge of the sea
the seashore is the part of a coast where the land slopes down into the sea.

پیشنهاد کاربران

seashore: ساحل دریا
Beach
seashore ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: دریالبه
تعریف: خشکی کنار دریا|||متـ . ساحل 1
کنار دریا. ساحل دریا. لب دریا. seacoast
لب دریا، ساحل دریا
کنار دریا
یعنی ستاره ی دریایی
کناره ی دریا

ساحل دریا
SEASHORE یعنی ساحل دریا

دریا ، ساحل 🏄‍♀️🏄‍♂️🏊‍♂️🏊‍♀️🤽‍♀️🤽‍♂️
وورلخندرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس