seasoning

/ˈsiːzn̩ɪŋ//ˈsiːzn̩ɪŋ/

معنی: چاشنی، ادویه زنی، داروزنی بچوب
معانی دیگر: ادویه، سس، آچار، فلفل زردچوبه، دیگ افزار، توابل، بوی افزارها، قاتق، مطبوع کننده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: that which is added to food to improve the flavor, such as salt, an herb, or spice.

(2) تعریف: the action or an instance of adding such a substance.

جمله های نمونه

1. this salad needs seasoning
این سالاد نیاز به چاشنی دارد.

2. Salt is the most common seasoning.
[ترجمه شان] نمک، متداول ترین چاشنی غذا است.
|
[ترجمه گوگل]نمک رایج ترین چاشنی است
[ترجمه ترگمان]نمک بیشتر ادویه رایج هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Add the seasoning and bring the sauce to the boil .
[ترجمه گوگل]چاشنی را اضافه کنید و سس را به جوش بیاورید
[ترجمه ترگمان]چاشنی را اضافه کنید و سس را بجوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Taste the soup and adjust the seasoning, adding more salt or pepper as desired.
[ترجمه شان] سوپ را مزه کنید، وسپس به عنوان چاشنی ، آن مقدار نمک و فلفل که دوست دارید، بیفزایید.
|
[ترجمه گوگل]سوپ را بچشید و چاشنی آن را تنظیم کنید و به دلخواه نمک یا فلفل بیشتری اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]سوپ را مزه کنید و ادویه را تنظیم کنید و نمک یا فلفل بیشتری به آن اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Stir in the lemon rind and seasoning.
[ترجمه گوگل]پوست لیمو و چاشنی را هم بزنید
[ترجمه ترگمان]پوست لیمو و چاشنی را بریزید و به هم بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Add salt to correct the seasoning.
[ترجمه گوگل]برای اصلاح چاشنی نمک اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]نمک را اضافه کنید تا ادویه را اصلاح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The seasoning really brings out the flavour of the meat.
[ترجمه گوگل]چاشنی واقعاً طعم گوشت را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]چاشنی واقعا مزه گوشت را بیرون می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I believe in seasoning food before putting it on the table.
[ترجمه گوگل]من به چاشنی دادن غذا قبل از گذاشتن روی میز اعتقاد دارم
[ترجمه ترگمان]قبل از گذاشتن روی میز، به غذای چاشنی اعتقاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now beat the egg yolks with a fork, seasoning well with salt and pepper.
[ترجمه گوگل]حالا زرده ها را با چنگال بزنید و نمک و فلفل را خوب مزه دار کنید
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، زرده تخم مرغ را با یک چنگال، چاشنی و فلفل و فلفل را مورد ضرب و شتم قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Taste sauce for seasoning and correct if necessary.
[ترجمه گوگل]سس را برای چاشنی بچشید و در صورت لزوم تصحیح کنید
[ترجمه ترگمان]سس طعم برای چاشنی و درست در صورت لزوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stir in the seasoning, mustard powder and eggs. 8 Spoon the sauce over the moussaka and sprinkle over the cheese.
[ترجمه گوگل]ادویه، پودر خردل و تخم مرغ را هم بزنید 8 سس را با قاشق روی موساکا بریزید و روی پنیر بپاشید
[ترجمه ترگمان]چاشنی، پودر خردل و تخم مرغ به هم بزنید ۸ قاشق سوپ را روی moussaka بریزید و روی پنیر پاشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Return to pan with seasoning and a little chopped mint, if you like.
[ترجمه گوگل]در صورت تمایل با چاشنی و کمی نعنا خرد شده به تابه برگردانید
[ترجمه ترگمان]اگر میل داشته باشید، با آن چاشنی بزنید و یک خرده آدامس نعنایی هم با آن مخلوط کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Check the seasoning. Place the turkey mixture in an ovenproof dish, cover with the sweetcorn and pour over the sauce.
[ترجمه گوگل]چاشنی را بررسی کنید مخلوط بوقلمون را در ظرف مخصوص فر قرار دهید و روی آن را با ذرت شیرین بپوشانید و روی سس بریزید
[ترجمه ترگمان]چاشنی را بررسی کنید مخلوط بوقلمون را در ظرف ovenproof قرار دهید، با the بپوشانید و سس را روی سس بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Check the seasoning. Cut the chicken into thin strips, add to the sauce and cook for 1 minute.
[ترجمه گوگل]چاشنی را بررسی کنید مرغ را به صورت نوارهای نازک برش دهید و به سس اضافه کنید و 1 دقیقه تفت دهید
[ترجمه ترگمان]چاشنی را بررسی کنید مرغ را به تکه های نازک ببرید، به سس اضافه کنید و برای یک دقیقه بپزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چاشنی (اسم)
primer, relish, flavor, embellishment, dressing, sauce, condiment, stuffing, seasoning, detonator, flavoring, garniture, salmagundi

ادویه زنی (اسم)
seasoning

داروزنی بچوب (اسم)
seasoning

انگلیسی به انگلیسی

• spice, substance added to food to improve flavor; act of adding spices or condiments
seasoning is salt, pepper, or spices that are added to food.

پیشنهاد کاربران

چاشنی - ادویه
seasoning ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: چاشنیزنی
تعریف: عمل افزودن چاشنی یا چاشنی مخلوط به غذا
noun
: a substance ( such as salt, pepper, a spice, or an herb ) that is used to add flavor to food
[count]
My favorite seasonings are black pepper and oregano.
[noncount]
Add some seasoning to the marinade.
The soup needs more seasoning.
چاشنی - ادویه
spicy
add some seasoning to this porridge it tastes shit

چاشنی
خشک کردن

بپرس