self contained

/ˈselfkənˈteɪnd//selfkənˈteɪnd/

خوددار، تودار، محتاط، (ماشین آلات) کامل، بی نیاز به دستگاه های کمکی، با حوصله، جامع، برون بی نیاز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: self-containedly (adv.), self-containedness (n.)
(1) تعریف: having within oneself or within itself all of the qualities, characteristics, or elements that are necessary to survive or function successfully.

(2) تعریف: keeping one's thoughts and emotions to oneself; reserved; quiet.

(3) تعریف: having or showing self-control.

تخصصی

[ریاضیات] همه چیز سر خود، خود شمول، بی نیاز

انگلیسی به انگلیسی

• something that is self-contained is complete and separate and does not need help or resources from outside.
a self-contained flat has all its own facilities including a kitchen and bathroom.

پیشنهاد کاربران

معمولا وقتی چیزی یه آپشنی رو که معمولا جدا ارائه میشه همراه خودش داره میگن Self - contained
معادل فارسی براش نمیتونم پیدا کنم ولی شاید بشه گفت خود - شامل شده
کامل ، خودکفاء ، جامع
آدم تودار
آدم محجوب و کم حرف
کسی که افکار و احساسات خود را ابراز نمی کند.
خود مختار
خودشمول
[در بریتانیا] ( آپارتمان، خانه ) مستقل؛
( شخص ) مستقل؛ خودکفا؛تودار؛ خوددار
( دستگاه ) کامل
خودگنجیده
خودبنیاد
خودبسنده، مستقل
قسمتی از یک خانه ی بزرگ که سرویس بهداشتی و آشپزخانه جداگانه دارد
خودکفا
خودگردان
خودکفا، مستقل

درونگرا
مستقل
مجزا
عاملی با محتوای داخلی و مستقل
مستقل
خانه مبله خانه مستقل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس