self sufficient

/ˈselfsəˈfɪʃənt//selfsəˈfɪʃnt/

خود بس، خودبسنده، مستغنی، بی نیاز از غیر، خوداستوار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: self-sufficiently (adv.), self-sufficiency (n.)
• : تعریف: dependent solely on oneself for the means of support or survival.
مشابه: independent

- Her children were self-sufficient at an early age.
[ترجمه گوگل] فرزندان او در سنین پایین خودکفا بودند
[ترجمه ترگمان] فرزندان او در سنین پایین خودکفا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] خودکفا

انگلیسی به انگلیسی

• independent, not dependent on others, providing for one's own needs
if a country, group, or person is self-sufficient, they are able to produce or make everything that they need.

پیشنهاد کاربران

خود کفا
خود مختار
مستقل
1 - خودکفا 2 - متکی به خود
خودکفا مثل
self sufficient Mostfa
مصطفی خودکفا
غنی
we become so selfsufficient that we will never need anyone.
خودبسنده
متکی بر خود
Adjective :
خودکفا
بی نیاز
مستقل از دیگران
بدون وابستگی
خودکفایی
خود بس، بی نیاز، خود بسنده، خودکفا
متکی به خود
خودگردان در ( سیاست )
خودمختارمستقل
مستقل
خودکفا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس