sensor

/ˈsensər//ˈsensə/

معنی: حساس، حسی، ضبط کننده، عضو حسی
معانی دیگر: (دستگاه های پزشکی و علمی) دریافتگر، سوهشگر، حسگر، گیرنده یا دریافت کننده خاطرات حسی

جمله های نمونه

1. The security device has a heat sensor which detects the presence of people and animals.
[ترجمه گوگل]دستگاه امنیتی دارای سنسور حرارتی است که حضور افراد و حیوانات را تشخیص می دهد
[ترجمه ترگمان]دستگاه امنیتی یک حسگر گرمایی دارد که حضور مردم و حیوانات را تشخیص می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The gauge relies upon a sensor in the tank to relay the fuel level.
[ترجمه گوگل]گیج برای رله کردن سطح سوخت به یک سنسور در باک متکی است
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری برای رله سطح سوخت به یک سنسور در مخزن تکیه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A sensor channels the light signal along an optical fibre.
[ترجمه گوگل]یک سنسور سیگنال نور را در امتداد فیبر نوری کانال می کند
[ترجمه ترگمان]یک سنسور، سیگنال نور را در امتداد یک فیبر نوری هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is detected with a special sensor in the exhaust manifold.
[ترجمه گوگل]این با یک سنسور ویژه در منیفولد اگزوز تشخیص داده می شود
[ترجمه ترگمان]این مساله با یک سنسور خاص در منیفولد اگزوز ردیابی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You can get separate sensors to wire up to an existing exterior light or you can buy security lights with a built-in sensor.
[ترجمه گوگل]می‌توانید حسگرهای جداگانه‌ای برای سیم‌کشی به یک چراغ خارجی موجود دریافت کنید یا می‌توانید چراغ‌های امنیتی را با سنسور داخلی خریداری کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از سنسورهای جداگانه استفاده کنید تا به یک نور خارجی موجود وصل شوید و یا می توانید با یک سنسور توکار نور را بخرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Any movement detected by the sensor is signalled to the electronic switching circuit which automatically turns on the lights.
[ترجمه گوگل]هر حرکتی که توسط سنسور تشخیص داده شود به مدار سوئیچینگ الکترونیکی سیگنال داده می شود که به طور خودکار چراغ ها را روشن می کند
[ترجمه ترگمان]هر حرکتی که توسط سنسور تشخیص داده می شود به مدار سوئیچینگ الکترونیکی که به طور خودکار چراغ ها را روشن می کند، اشاره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The digital makeup of the sensor means it is sturdy and fast, yet simple and cheap to produce.
[ترجمه گوگل]آرایش دیجیتالی سنسور به این معنی است که محکم و سریع است، اما تولید آن ساده و ارزان است
[ترجمه ترگمان]آرایش دیجیتال حسگر به این معنی است که آن محکم و سریع است، با این حال ساده و ارزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The device is based around a humidity sensor.
[ترجمه گوگل]این دستگاه حول یک سنسور رطوبت است
[ترجمه ترگمان]دستگاه در اطراف یک حسگر رطوبت قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Perhaps the guy has a heat sensor where his tonsure should be.
[ترجمه گوگل]شاید آن مرد یک سنسور گرما در جایی که تنورش باید باشد داشته باشد
[ترجمه ترگمان]شاید این فرد یک حسگر گرمایی داشته باشد که قسمت بالای سرش باید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The sensor uses an infrared beam to "read" a vehicle's exhaust emissions as it drives past.
[ترجمه گوگل]این سنسور از یک پرتو مادون قرمز برای "خواندن" گازهای خروجی اگزوز خودرو در حین عبور از آن استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]سنسور از یک پرتوی مادون قرمز برای \"خواندن\" گازهای اگزوز وسیله نقلیه استفاده می کند همان طور که گذشته می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such techniques show promise also for compressing complex sensor data during conventional processing.
[ترجمه گوگل]چنین تکنیک‌هایی برای فشرده‌سازی داده‌های حسگر پیچیده در طول پردازش مرسوم نیز امیدوارکننده هستند
[ترجمه ترگمان]چنین تکنیک هایی نیز برای فشرده سازی اطلاعات سنسور پیچیده در طول پردازش متعارف، نوید می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sensor technology will allow clothes to monitor health.
[ترجمه گوگل]فناوری حسگر به لباس‌ها اجازه می‌دهد تا سلامت را کنترل کنند
[ترجمه ترگمان]تکنولوژی سنسور به لباس ها اجازه نظارت بر سلامت را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Another sensor, a sonar-like apparatus, uses echolocation to detect both distant pressure disturbances and changes of flow patterns nearby.
[ترجمه گوگل]سنسور دیگر، یک دستگاه سونار مانند، از پژواک برای تشخیص اختلالات فشار دور و تغییر الگوهای جریان در نزدیکی استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]یک سنسور دیگر، یک دستگاه ردیاب صوتی - مانند، از مکانیابی صوتی برای تشخیص اختلال فشار دور و تغییرات الگوهای جریان در آن نزدیکی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The vibration sensor is used to detect movement of the vehicle.
[ترجمه گوگل]سنسور لرزش برای تشخیص حرکت خودرو استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]سنسور ارتعاش برای تشخیص حرکت خودرو به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساس (اسم)
sensor

حسی (اسم)
sensor

ضبط کننده (اسم)
recorder, sensor

عضو حسی (اسم)
sensor

تخصصی

[شیمی] حسگر
[عمران و معماری] سنسور - حساسه
[برق و الکترونیک] حسگر قطعه ای که تغییر کمیت فیزیکی یا شیمیایی را حس می کند و خروجی الکتریکی ایجاد می کند مانند پاسخی که به تحریکهای فیزیکی معینی مانند نور، صدا، گرما، فشار، سرعت جریان مایع، میدان مغناطیسی یا بسامد رادیویی داده می شود . همچنین ممکن است از آن در حس کردن وجود بخار شیمیایی استفاده شود . سلول نوری، ترانزیستور نوری، سنجه ی تنش و ترمیستور نمونه هایی از حسگرها هستند . حسگر می تواند تراگردان پیزوالکتریک نیز باشد. - حسگر
[زمین شناسی] سنجنده، حسگر - ابزاری برای سیستم های تصویر برداری غیر عکاسی به کار برده می شود یا بر اصول کشف تشعشعاتی است که از سطح زمین منعکس یا ساطع می گردد و یا ممکن است هر دو مورد با هم باشند. این سنسورها قادرند این انعکاسات را دریافت کنند، این سنجنده ها از ناحیه ماورای بنفش تا میکروویو عمل می نمایند. سنسورهای حرارتی می توانند در شرایط شب و روز کار برداشت را داشته باشند. این سنجنده ها برای اندازه گیری کمیت های فیزیکی قسمتی از سطح زمین یا مسیری از اتمسفر که در میدان دید دستگاه قرار می گیرد، به کار برده می شود -
[صنعت] حس گر، حس کننده، سنسور
[ریاضیات] حس کننده، اندازه گیر سمتی، حساسه
[خاک شناسی] سنجش گر
[پلیمر] حسگر، عنصر حساس
[آب و خاک] سنجنده، حسگر

انگلیسی به انگلیسی

• device that responds to physical stimuli; bodily organ that receives sensory stimuli, sensory organ
a sensor is an instrument which reacts to certain physical conditions or impressions such as heat or light, and which is used to provide information.

پیشنهاد کاربران

سه کلمه ی مشابه که ممکن است اشتباه بگیرید:
censor
سانسورچی، مامور سانسور، بازرس مطبوعات و نمایشها، سانسور کردن
censure
نکوهش، ایرادگیری و عیب نمایی شدید، سرزنش، انتقاد شدید، بازخواست رسمی، سانسور

sensor
حساس، حسی، ضبط کننده، عضو حسی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sense / sensitize / sensationalize
✅️ اسم ( noun ) : sense / sensibility / sensitivity / sensitization / sensor / sensuality / sensuousness / sensation / sensationalism
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : sensible / sensitive / senseless / sensory / sensual / sensuous / sensational / sensationalist
✅️ قید ( adverb ) : sensibly / sensitively / senselessly / sensuously / sensually / sensationally

sensor ( عمومی )
واژه مصوب: حسگر
تعریف: دستگاهی که در برابر تغییرات یک کمیت فیزیکی مانند نور یا صوت یا گرما واکنش نشان دهد و آنها را به علائم اطلاعاتی مناسب تبدیل کند
دستگاه گیرنده که اطلاعات را ثبت می کند.
Sensor people=انسان حساس، احساسی
حسگر

بپرس