separating

/ˈsepəˌretɪŋ//ˈsepəreɪtɪŋ/

معنی: جدا سازی، فاصل، حاجز، جدا ساز
معانی دیگر: جدا سازی

جمله های نمونه

1. separating fact from fancy
جدا کردن واقعیت از تصور

2. the cosmic distances separating the galaxies
فواصل عظیمی که کهکشان ها را از هم جدا می کند

3. the vast chasm separating catholics and protestants
شکاف عظیمی که کاتولیک ها و پروتستان ها را از هم جدا می کرد.

4. i used a riddle for separating earth from stone
برای جدا کردن خاک از سنگ سرند به کار بردم.

5. there is usually not much difficulty in separating a butterfly from a moth
معمولا بازشناختن پروانه از بید زیاد دشوار نیست.

6. He realized how narrow was the gap separating him from his pagan ancestors.
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که فاصله ای که او را از اجداد مشرکش جدا می کند چقدر باریک است
[ترجمه ترگمان]متوجه شد که شکافی که او را از اجدادش جدا می کند چقدر باریک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was very harassed after separating from him.
[ترجمه گوگل]او پس از جدایی از او بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]پس از جدا شدن از او، از او جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He sought revenge against Surkov for separating him from his wife and son.
[ترجمه گوگل]او به دنبال انتقام از سورکوف به دلیل جدایی او از همسر و پسرش بود
[ترجمه ترگمان]در صدد انتقام بود که او را از زن و پسرش جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This will keep your dressing from separating.
[ترجمه گوگل]این کار از جدا شدن پانسمان شما جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]این لباس رو از هم جدا می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The difficulty lies in separating cause and effect.
[ترجمه گوگل]مشکل در تفکیک علت و معلول است
[ترجمه ترگمان]دشواری در جداسازی علت و معلول نهفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Misguided opponents of the proposal complain the miles separating the resort from downtown will discourage convention business at Starr Pass.
[ترجمه گوگل]مخالفان گمراه کننده این پیشنهاد شکایت دارند که مایل ها تفرجگاه را از مرکز شهر جدا می کند، تجارت کنوانسیون در Starr Pass را منصرف می کند
[ترجمه ترگمان]مخالفان سرسخت این پیشنهاد شکایت دارند که مایل به ترک پیست از مرکز شهر، تجارت کنوانسیون را در استار پاس متوقف خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He now abandons the desperate plan of separating his company into two.
[ترجمه گوگل]او اکنون طرح ناامیدکننده تقسیم شرکت خود را به دو بخش رها می کند
[ترجمه ترگمان]اکنون نقشه desperate را رها می کند که شرکت خود را به دو تن جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have a hard time separating one statement resulting from torture from another and I can not in good conscience do so.
[ترجمه گوگل]من به سختی می توانم یک جمله ناشی از شکنجه را از دیگری جدا کنم و با وجدان خوب نمی توانم این کار را انجام دهم
[ترجمه ترگمان]من زمان سختی را برای جدا کردن یک شرح از شکنجه از طرف دیگر دارم و نمی توانم در وجدان آسوده این کار را انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Unfortunately, a row of lockers lined the wall Separating the gym from the locker room, obstructing the view.
[ترجمه گوگل]متأسفانه یک ردیف کمد دیواری را پوشانده بود که ورزشگاه را از رختکن جدا می کرد و دید را مسدود می کرد
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، ردیفی از قفسه ها که در دیوار ردیف شده بود، سالن ورزش را از اتاق رخت کن جدا می کرد، جلوی دید آن ها را می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدا سازی (اسم)
detachment, segregate, sequestration, separating, individuation, separatism, severance

فاصل (صفت)
separating, disjunctive

حاجز (صفت)
separating, hindering

جدا ساز (صفت)
separating

تخصصی

[ریاضیات] جدا شونده

پیشنهاد کاربران

جداسازی
تفکیک و جداسازی
تفکیک، انفکاک، تفریق
جداکننده، تفکیک کننده
متمایزکننده

بپرس