separation

/ˌsepəˈreɪʃn̩//ˌsepəˈreɪʃn̩/

معنی: جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت
معانی دیگر: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج، خاتمه خدمت، برکناری، شکاف، درز، فاصله، (استخوان و مفصل) دررفتگی، (ازدواج) متارکه، حائل

جمله های نمونه

1. separation from his wife and children was painful for him
فراق زن و فرزند برایش دردآور بود.

2. separation intensified their love
جدایی،عشق آن دو را تند و تیزتر کرد.

3. separation of flour from bran by bolting
جداسازی آرد از سبوس از راه سرند کردن

4. his separation from the army
انفصال او از خدمت ارتش

5. shoulder separation
دررفتگی (استخوان) شانه

6. the separation between the spokes of a wheel
فاصله ی میان پره های یک چرخ

7. the separation of church and state
جداسازی مذهب از دولت

8. the separation of church and state
جدا سازی کلیسا از دولت

9. the separation of letters in the central post office
دسته دسته کردن نامه ها در اداره ی مرکزی پست

10. the separation of politics and religion
جدایی سیاست و مذهب

11. the separation which he brought about in the church has not healed yet
تفرقه ای که او در کلیسا ایجاد کرد هنوز التیام نیافته است.

12. the pain of separation
رنج جدایی

13. the sorrow of separation ended . . .
سپری شد غم جدایی. . .

14. shipment of fragile articles requires separation and cushioning
ارسال اشیای شکننده مستلزم جداسازی و لفاف پیچی است.

15. one of the leaders of the separation
یکی از رهبران انشعاب

16. The separation is by mutual agreement.
[ترجمه گوگل]جدایی با توافق دوجانبه است
[ترجمه ترگمان]این جدایی از طریق توافق دوجانبه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She is visiting her family after a long separation.
[ترجمه گوگل]او پس از یک جدایی طولانی به دیدار خانواده اش می رود
[ترجمه ترگمان]او پس از جدایی طولانی از خانواده اش دیدن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They were reunited after a separation of more than 20 years.
[ترجمه گوگل]آنها پس از بیش از 20 سال جدایی دوباره به هم پیوستند
[ترجمه ترگمان]آن ها پس از جدایی بیش از ۲۰ سال دوباره به هم پیوستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They agreed to a trial separation.
[ترجمه گوگل]آنها با جدایی آزمایشی موافقت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها با یک آزمایش آزمایشی موافقت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. One common cause of homelessness is separation or divorce.
[ترجمه گوگل]یکی از دلایل رایج بی خانمانی جدایی یا طلاق است
[ترجمه ترگمان]یکی از علل اصلی بی خانمانی، جدایی یا طلاق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The long separation was a test of their love.
[ترجمه گوگل]جدایی طولانی امتحان عشق آنها بود
[ترجمه ترگمان]جدایی طولانی، آزمون عشق آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. After years of separation they were finally reunited.
[ترجمه گوگل]پس از سالها جدایی، سرانجام آنها دوباره به هم رسیدند
[ترجمه ترگمان]پس از سال ها جدایی، سرانجام دوباره به هم پیوستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. They're considering separation as an option.
[ترجمه گوگل]آنها جدایی را به عنوان یک گزینه در نظر می گیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها جداسازی را به عنوان یک گزینه در نظر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدایی (اسم)
abscission, separation, divorce, segregation, breakaway, rupture, dissociation, gulf, schism, divorcement, schismatism, disjunction, disunion, seclusion, sequestrum, severance

تفکیک (اسم)
detachment, disconnection, separation, segregation, dissociation, breakdown, differentiation, breaking, separatism, disjunction, severance

فراق (اسم)
departure, separation, parting

انفصال (اسم)
secession, separation, discharge, discontinuity, schism, schismatism, disjunction, extrusion, disunion, retirement

دوری (اسم)
distance, separation, dish, periodicity, grail, remoteness, improbability, inaccessibility, paten

مفارقت (اسم)
separation

تخصصی

[حسابداری] جداسازی، تفکیک
[شیمی] جداسازی
[سینما] تفکیک
[عمران و معماری] جدایی - انفصال - جداشدگی - طبله
[برق و الکترونیک] جدایی زاویه جداسازی بین کانالهای چپ و راست استریو، بر حسب دسی بل . مقدار مشابهی برای کانالهای جلو و عقب در سیستم چهار صدایی به کار می رود . هر چه جداسازی بر حسب دسی بل بیشتر باشد، جدایی بهتر است. - تفکیک، جداسازی
[زمین شناسی] پدپده جدایش
[حقوق] تفکیک، متارکه، جدایی، انفصال
[نساجی] جداسازی
[ریاضیات] جداسازی
[معدن] جدایش (زمین شناسی ساختمانی)
[پلیمر] جداسازی

انگلیسی به انگلیسی

• split, gap, breach; state of being divided; act of splitting, act of dividing; disconnection, detachment; act of setting apart, segregation; act of partitioning
the separation of two or more people or things is their movement away from each other or their state of being kept apart.
a separation between two or more people is a period of time that they spend apart from each other.
if a married couple have a separation, they decide to live apart.

پیشنهاد کاربران

تفکیک ( حقوقی، ساختمانی )
جدا شدن زن و شوهر از هم ( حالت ضعیف تر طلاق ) - separation با divorce فرق دارد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : separate
✅️ اسم ( noun ) : separation / separateness / separability / separator / separatism / separatist / separates
✅️ صفت ( adjective ) : separate / separated / separable / separatist
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : separately

مرز
separation ( شیمی )
واژه مصوب: جداسازی 3
تعریف: جدا کردن اجزای جامد و مایع و گاز سازندۀ مخلوط به کمک روش های مختلف، نظیر تقطیر و استخراج و جذب
I am satisfied and I want to be intimate with you so that separation does not happen to us
من راضی هستم و می خواهم با شما محرم باشم تا جدایی برای ما پیش نیاید
پهنه بندی
تفکیک

بپرس