settle down

/ˈsɛtəl daʊn//ˈsɛtl daʊn/

1- زن گرفتن و خانواده تشکیل دادن 2- (در محل یا شغل و غیره) مستقر شدن 3- آرام گرفتن 4- کوشش کردن، جدیت به خرج دادن

جمله های نمونه

1. I'm not ready to settle down yet.
[ترجمه رحمان] من هنوز آماده تشکیل خانواده دادن نیستم
|
[ترجمه مسعود] من هنوز آمادگی سروسامان گرفتن را ندارم
|
[ترجمه من.،] من هنوز آماده ی زن گرفتن نیستم
|
[ترجمه گوگل]من هنوز آماده نیستم که آرام بگیرم
[ترجمه ترگمان]من هنوز آماده نیستم که ساکن شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. One day I'll want to settle down and have a family.
[ترجمه دکتر مینا] روزی من خانواده تشکیل می دهم و یک خانواده خواهم داشت
|
[ترجمه مسعود] یک روزی من سروسامان خواهم گرفت و خانواده خواهم داشت.
|
[ترجمه Pari] یک روز میخواهم مستقل شوم و خانواده تشکیل دهم
|
[ترجمه گوگل]یک روز می خواهم زندگی کنم و خانواده داشته باشم
[ترجمه ترگمان]یک روز من می خواهم ساکن شوم و خانواده ای داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Come on children, stop chatting and settle down please!
[ترجمه M.B] زود باشید بچه ها، چَت کردن رو تموم کنید و لطفا آروم بگیرید.
|
[ترجمه الایلا] زود باشید بچه ها، حرف زدن رو تموم کنید و بنشینید لطفا
|
[ترجمه گوگل]بچه ها بیایید، چت را متوقف کنید و آرام بگیرید!
[ترجمه ترگمان]یالا بچه ها، گپ بزنید و بشینید لطفا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The contents of the packet may settle down in travelling.
[ترجمه سارا] احتمالا محتویات بسته در سفر ساکن جای خودش میمونه
|
[ترجمه گوگل]محتویات بسته ممکن است در سفر جا بیفتد
[ترجمه ترگمان]محتوای بسته ممکن است در سفر ساکن شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Becky's not ready to settle down with one man - she enjoys playing the field too much.
[ترجمه فاطمه] بکی آماده نیست که با یک مرد تشکیل خانواده دهد. لذت بیش از اندازه میبرد که چندین رابطه داشته باشد.
|
[ترجمه گوگل]بکی آماده نیست که با یک مرد زندگی کند - او از بازی در زمین بسیار لذت می برد
[ترجمه ترگمان]بکی حاضر نیست با یک مرد کنار بیاید - از بازی کردن خیلی لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Once he shows he can be bought, they settle down to a regular payment.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او نشان می دهد که می توان او را خرید، آنها به پرداخت معمولی پرداخت می کنند
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه او نشان بدهد که او را خریداری کنند، به یک پرداخت منظم قناعت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I want to live a bit before I settle down.
[ترجمه امیر] من می خوام قبل از تشکیل زندگی ی کم از زندگی لذت ببرم
|
[ترجمه گوگل]من می خواهم قبل از اینکه ساکن شوم کمی زندگی کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم قبل از این که بنشینم، کمی زندگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He could have a change of heart and settle down to family life.
[ترجمه ♡یاسمن♡] آن مرد میتوانست تصمیم قلبی اش را تغییر دهد و به خانواده اش برسد .
|
[ترجمه گوگل]او می تواند تغییری در دل داشته باشد و به زندگی خانوادگی بپیوندد
[ترجمه ترگمان]او می توانست تغییر قلب بدهد و به زندگی خانوادگی اش رسیدگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When are you going to marry and settle down?
[ترجمه محسن] کی می خواهی ازدواج کنی و تشکیل خانواده بدهی؟
|
[ترجمه گوگل]کی قراره ازدواج کنی و زندگی کنی؟
[ترجمه ترگمان]کی می خو ای ازدواج کنی و بشینی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wait until the children settle down before you start the lesson.
[ترجمه امیر] صبر کن تا بچه ها آرام شوندقبل از اینکه شما درس را شروع کنید
|
[ترجمه گوگل]قبل از شروع درس، صبر کنید تا بچه ها آرام شوند
[ترجمه ترگمان]صبر کن تا بچه ها قبل از شروع کلاس استراحت کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Did you settle down in the school?
[ترجمه سارا] تو مدرسه جاگیر شدی؟ ( خودتو وفق دادی؟ )
|
[ترجمه گوگل]در مدرسه مستقر شدی؟
[ترجمه ترگمان]تو مدرسه ساکن شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has given up his freewheeling lifestyle to settle down with his baby daughter.
[ترجمه Reza] او سبک زندگی آزاد خود را رها کرده تا با دختربچه اش، زندگی کند.
|
[ترجمه گوگل]او سبک زندگی آزادانه خود را رها کرده تا با دختر بچه اش زندگی کند
[ترجمه ترگمان]او سبک زندگی freewheeling را رها کرده است تا با دختر بچه اش حل و فصل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It always takes the class a while to settle down at the start of the lesson.
[ترجمه Reza] همیشه مدت زمانی طول می کشد تا کلاس برای شروع درس، آرام شود.
|
[ترجمه گوگل]همیشه در شروع درس کمی طول می کشد تا کلاس آرام شود
[ترجمه ترگمان]این کار همیشه برای حل و فصل درس به کلاس نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's just a drifter he can't settle down anywhere.
[ترجمه گوگل]او فقط یک دریفتر است که نمی تواند در جایی ساکن شود
[ترجمه ترگمان]او فقط یک ولگرد است که هیچ جا نمی تواند ساکن شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You have to settle down to study now.
[ترجمه ♡یاسمن♡] تو الان باید به درس خواندنت برسی
|
[ترجمه گوگل]الان باید برای درس خوندن جا بیفتی
[ترجمه ترگمان]تو باید همین الان به درس خوندن ادامه بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• stay in one place; adopt a more regular secure lifestyle; become established; calm down

پیشنهاد کاربران

start a family
تشکیل خانواده دادن
سرو سامان گرفتن
to become quiet, calm
1 ) ( اوضاع ) آرام شدن. . . فروکش کردن
2 ) سر و سامان گرفتن. . . تشکیل خانواده دادن
3 ) نشستن. . . ولو شدن
4 ) ( در محل، شغل، . . . ) سکنی گزیدن. . . مستقر شدن
begin to live a stable life in one place
مستقر شدن، جاگیر شدن
settle down = get married
بشینید سرجاتون.
معنی کوتاه اومد هم میده
مثلاً: بابا کوتاه بیا!
Come on settle down!
جاگیرشدن
نشستن
For example: Everybody settle down
همگی بشینید.
Be quiet
Get ready
سر جاتون بشینید.
از جاتون جم نخورید.
آرام بگیرید.
● آروم گرفتن
● سروسامون گرفتن
● اگر با حرف اضافه to بیاد یعنی: تمام توجه خود را به چیزی اختصاص دادن، تمام هم و غم شدن
خانه و کاشانه تشکیل دادن ( کنایه از خانواده تشکیل دادن )
در ریاضیات.
به . . . میل کردن
To bee relax and calm
Calm down
Calm and relax
to start living in a place where you intend to stay for a long time
I heard that you are settle downشنیدم که سر و سامان گرفتی
راه افتادن
حل و فصل کردن
Become calmer and more relaxed
از جات جم نخور !
جا افتادن، هماهنگ شدن
She quickly settled down in her new house/job/school.
مقیم شدن، سکنی گزیدن ( زن و زندگی دار شدن )
Eventually I'd like to settle down and have a family, but not yet.
آرام و قرار گرفتن
...
[مشاهده متن کامل]

OK, everybody, settle down.
سر به راه شدن, ، جا افتاده شدن
He settled down after he married Vicki.

ریشه انداختن و سروسامون گرفتن
I am redy to settle down and have a family
( A good example )
دست کشیدن
آرام کردن ( کودکان )
بیخیال چیزی شدن
ساکن شدن -
تکیه کردن
مستقل شدن
قصد ازدواج داشتن وتشکیل خانواده به عبارتی سرو سامان گرفتن⁦❤️⁩😇⁦❤️⁩
سر و سامان گرفتن
از تاب چیزی افتادن. آرام گرفتن. تشکیل خانواده دادن
سر و سامان گرفتن
when are you going to settle down?
مثلا به کسی که مدت زیادیه نامزد هستند میگیم کی شما میخواید سر و سامان بگیرید؟
آرام گرفتن
leave with sb
آرام باشید
تشکیل خانواده دادن
( to begin or settle into a life of stability, order, and peace ( typically by getting married
to become calm
to begin living a stable and orderly life
to begin feeling less excited, nervous, or anxious
to stop being rowdy or boisterous
Stay in one place
Be quiet
سر و سامان گرفتن ( در زندگی و شغل )
جاگیر شدن ( در مکان )
ته نشین شدن
آروم شدن
سروسامان گرفتن
آرامش دادن
ته نشین شدن
ازدواج کردن - ته نشین شدن - جمع شدن موادی در کف یک ظرف
انجام دادن کاری - مسلط شدن - شدن - مستقرشدن - درست کردن - تلاش کردن - بهبودبخشیدن - بهینه سازی
بر تخت نشستن
سر و سامان گرفتن

عادت کردن ( به شغل و غیره )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٩)

بپرس