settling


معنی: تسویه، مسکن گزینی

جمله های نمونه

1. isostatic settling
نشست همفشار

2. a heavy mist was settling in the valley
مه غلیظی داشت دره را فرا می گرفت.

3. warm milk is good for settling an upset stomach
شیر گرم برای آرام کردن معده ی منقلب خوب است.

4. The ship was settling down into the water.
[ترجمه گوگل]کشتی در حال نشستن در آب بود
[ترجمه ترگمان]کشتی در آب فرو می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hopes of settling the conflict peacefully are fading.
[ترجمه گوگل]امیدها برای حل و فصل مسالمت آمیز مناقشه در حال محو شدن است
[ترجمه ترگمان]امیدها برای حل و فصل مسالمت آمیز مناقشه در حال محو شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Being simple is not settling for less, it is being satisfied with having just enough. Having enough is not longing for more, it is being content with having you by my side.
[ترجمه گوگل]ساده بودن به این معنا نیست که به کمتر از آن راضی باشید، بلکه به داشتن کافی بسنده کنید به اندازه کافی داشتن آرزوی بیشتر نیست، راضی بودن به بودن تو در کنارم است
[ترجمه ترگمان]ساده بودن به تنهایی رفع نشده است، این تنها کافی است که به اندازه کافی از داشتن آن راضی باشد داشتن اندازه کافی برای خواستن بیش از اندازه کافی است که شما را کنار خود داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are trying to find a way of settling the dispute.
[ترجمه محسن یوسفی] آنها به دنبال یافتن شیوه حل منازعه هستند
|
[ترجمه گوگل]آنها در تلاشند تا راهی برای حل و فصل اختلاف پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش می کنند تا راهی برای حل اختلاف پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She is settling down well in her new job.
[ترجمه گوگل]او در شغل جدید خود به خوبی به سر می برد
[ترجمه ترگمان]او در شغل جدیدش خوب کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. By settling the deal by telephone, Mr. Field had forestalled all his competitors.
[ترجمه گوگل]آقای فیلد با تسویه قرارداد از طریق تلفن، تمام رقبای خود را کنار گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]آقای فیلد با قطع کردن معامله با telephone تمام رقبای خود را پیش بینی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He kicked about a good deal before settling down.
[ترجمه گوگل]او قبل از تسویه حساب در مورد یک معامله خوب لگد زد
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه به زمین بخورد حسابی لگد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The settling way will hang on the outcome of our discussion.
[ترجمه گوگل]راه حل و فصل به نتیجه بحث ما بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]روش تسویه حساب در نتیجه بحث ما به پایان خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He rejected the idea of settling in England.
[ترجمه گوگل]او ایده اقامت در انگلستان را رد کرد
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد اقامت در انگلستان را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is the best method of settling such arguments.
[ترجمه گوگل]این بهترین روش برای حل و فصل چنین بحث هایی است
[ترجمه ترگمان]این بهترین روش برای حل این استدلال ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. James left the restaurant, settling his account by credit card.
[ترجمه گوگل]جیمز رستوران را ترک کرد و حساب خود را با کارت اعتباری تسویه کرد
[ترجمه ترگمان]جیمز رستوران را ترک کرد و حسابش را با کارت اعتباری کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He kicked around a good deal before settling down.
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه سر و سامان پیدا کند، مقدار زیادی لگد زد
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه به زمین بیفتد، با لگد به اطراف لگد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسویه (اسم)
adjustment, settlement, clearing, liquidation, settling, smoothing, solution

مسکن گزینی (اسم)
settling

تخصصی

[عمران و معماری] تهنشینی
[زمین شناسی] ته نشینی
[ریاضیات] جاافتادگی

انگلیسی به انگلیسی

• arrangement, resolution; colonization, act of inhabiting a new area

پیشنهاد کاربران

نشست
چاره اندیشی
مستقر شدن، تثبیت شدن/کردن
اسکان، اقامت، مقیم شدن
رسوب کردن - ته نشینی
حل و فصل کردن

بپرس