share

/ˈʃer//ʃeə/

معنی: قسمت، قطعه، بخش، خیش، حصه، بهره، سهم، سهمیه، قیچی کردن، بخش کردن، سهم بردن، تسهیم کردن
معانی دیگر: لخت، بخشه، پرمه، بون، بهر، برخ، نقش، رل، سهم شرکت یا کارخانه، تقسیم کردن، حصه کردن، قسمت کردن، مشترکا استفاده کردن (از چیزی)، در میان گذاشتن، سهیم بودن، شریک بودن، انباز بودن، هم سود بودن، هم بهره بودن، دانگ، برخه، (دستگاه شخم و غیره) تیغه، لبه ی خیش (plowshare هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a portion of a whole, esp. as given to or owed by one member of a group.
مترادف: allotment, lot, portion, quota
مشابه: dose, end, hand, part, split, stake

- He never does his share of the work around here.
[ترجمه سوگند عیّاری] او هیچ گاه سهم خود از این کار در این مکان انجام نمیدهد
|
[ترجمه گوگل] او هرگز سهم خود را از کار اینجا انجام نمی دهد
[ترجمه ترگمان] اون هیچوقت سهم خودش رو در این اطراف انجام نمیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What are you going to do with your share of the money?
[ترجمه امنر] صنایع چوبی از این که در سال های ه
|
[ترجمه گوگل] با سهم خود از پول چه کار می کنید؟
[ترجمه ترگمان] با این پول چه کار می خواهید بکنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one of the equal parts into which the capital stock of a business organization is divided.
مشابه: interest, stock

- They own several shares of the company.
[ترجمه گوگل] آنها مالک چندین سهام این شرکت هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها صاحب چندین سهم از این شرکت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shares, sharing, shared
(1) تعریف: to divide and give out in shares; apportion.
مترادف: admeasure, allocate, allot, apportion, divide, divvy, split
مشابه: deal, distribute, dole, mete, parcel, partition, prorate, ration

- I shared my sandwich with him since he'd forgotten his lunch.
[ترجمه گوگل] من ساندویچم را با او تقسیم کردم چون ناهارش را فراموش کرده بود
[ترجمه ترگمان] از وقتی ناهارش را از یاد برده بود با او شریک بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It will be easier if she share the tasks of cleaning out the house.
[ترجمه گوگل] اگر او وظایف تمیز کردن خانه را به اشتراک بگذارد آسان تر خواهد بود
[ترجمه ترگمان] اگر او وظایف تمیز کردن خانه را به اشتراک بگذارد، راحت تر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to receive, use, or enjoy together with one or more others.
مترادف: partake
مشابه: divide

- All the guests shared the delicious meal.
[ترجمه گوگل] همه مهمانان غذای خوشمزه را به اشتراک گذاشتند
[ترجمه ترگمان] تمام مهمانان غذای خوش مزه را به اشتراک گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sharable (shareable) (adj.), sharer (n.)
(1) تعریف: to participate along with others (often fol. by "in").
مترادف: join, partake, participate
مشابه: chip in, contribute, cooperate, engage, enter, help, pitch in, pull one's weight

- We shared in the building of the barn.
[ترجمه گوگل] ما در ساختمان انبار مشترک بودیم
[ترجمه ترگمان] در ساختمان انبار با هم شریک بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The whole community shared in the festivities.
[ترجمه گوگل] تمام جامعه در جشن ها شرکت کردند
[ترجمه ترگمان] تمام جامعه در این جشن ها شرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to receive a share of something (often fol. by "in").
مترادف: partake
مشابه: participate, receive, take

- As an investor, you will share in the profits.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک سرمایه گذار، شما در سود شریک خواهید بود
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک سرمایه گذار، شما در سود شرکت خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. share prices plunged
قیمت سهام تنزل شدید کرد.

2. share a secret (with somebody)
رازی را (با کسی) در میان گذاشتن

3. share and share alike
با سهم متساوی

4. share in something
در چیزی سهیم بودن

5. share something with somebody
مشترکا از چیزی استفاده کردن،با هم خوردن،با هم در چیزی سهیم بودن

6. a share of the food
حصه ای از خوراک

7. a share of the responsibility for this accident falls on him
بخشی از مسئولیت این حادثه متوجه اوست.

8. his share of his father's estate
سهم او از اموال پدرش

9. i share your sentiments
من هم همین نظریات را دارم.

10. to share a platform with somebody else
مشترکا با کس دیگری سخنرانی کردن

11. what share did luck have in his success?
نقش شانس در موفقیت او چه بود؟

12. a hundredth share of the money
یک صدم سهم پول

13. an eleventh share of the money is mine
یک یازدهم پول به من می رسد.

14. the lion's share of something
بخش عمده ی چیزی

15. beside yours my share seems small
در مقایسه با سهم تو سهم من کوچک است.

16. she and i share many memories
من و او خاطرات مشترک فراوانی داریم.

17. everyone must carry his share of the load in this house
هرکسی باید سهم مسئولیت خود را در خانه انجام بدهد.

18. i would not like to share his lot
نمی خواستم شریک سرنوشت او باشم.

19. teachers did not get their share of the economic pie
معلم ها از رونق اقتصادی سهمی نبردند.

20. the secret which i only share with my familiars
رازی که فقط با نزدیکان خود درمیان می گذارم

21. during their absence, he appropriated their share of the money
او در غیاب آنها سهم پول آنها را خورد.

22. i will only pay my own share
من فقط سهم خودم را می پردازم.

23. the glories and defeats that we iranians share
افتخارات و شکست هایی که ما ایرانیان در آن سهیم هستیم

24. he was too chivalrous to ask the ladies to pay their share
او جوانمردتر از آن بود که از خانم ها بخواهد سهم خود را بپردازند.

25. Very close and trusted friends share confidences candidly. They feel secure that they will not be ridiculed of derided,and their confidences will be honored.
[ترجمه گوگل]دوستان بسیار صمیمی و قابل اعتماد صادقانه اعتماد به نفس را به اشتراک می گذارند آنها احساس امنیت می کنند که مورد تمسخر قرار نگیرند و اعتماد آنها مورد احترام قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]دوستان نزدیک و قابل اعتماد راز دل خود را با صراحت به اشتراک می گذارند آن ها احساس امنیت می کنند که مورد تمسخر قرار نخواهند گرفت، و محرم اسرار آنان مورد احترام واقع خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He that will not allow his friend to share the prize must not expect him to share the danger.
[ترجمه گوگل]کسی که به دوستش اجازه نمی دهد جایزه را به اشتراک بگذارد، نباید انتظار داشته باشد که او در خطر سهیم باشد
[ترجمه ترگمان]او که به دوستش اجازه شرکت در این جایزه را نمی دهد نباید انتظار داشته باشد که او خطر را به اشتراک بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The total bill comes to £80, so our share is £20.
[ترجمه گوگل]کل صورتحساب به 80 پوند می رسد، بنابراین سهم ما 20 پوند است
[ترجمه ترگمان]کل صورت حساب به ۸۰ پوند می رسد، بنابراین سهم ما ۲۰ پوند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The wife owns an 80% share of their second home.
[ترجمه گوگل]همسر 80 درصد از خانه دوم خود را در اختیار دارد
[ترجمه ترگمان]این زن صاحب یک سهم ۸۰ درصدی از خانه دوم خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I share a bedroom with my sister.
[ترجمه گوگل]من با خواهرم یک اتاق خواب مشترک دارم
[ترجمه ترگمان]من یه اتاق خواب با خواهرم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Share prices continued their downward trend.
[ترجمه گوگل]قیمت سهام به روند نزولی خود ادامه داد
[ترجمه ترگمان]قیمت های سهام به روند نزولی خود ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

بخش (اسم)
section, party, region, leg, part, share, portion, sect, lot, division, fate, distribution, precinct, segment, canton, branch, member, zone, district, subregion, department, item, piece, heritage, quarter, borough, parish, sector, parcel, commune, county, riding, moiety, installment, squadron, wing of building

خیش (اسم)
share, tillage, plow, coarse linen cloth, miner, tilling, rooter, ploughshare, tilth, ditcher, tusk, scooter, plowing

حصه (اسم)
share, dole

بهره (اسم)
share, portion, lot, interest

سهم (اسم)
scare, stock, arrow, action, share, contribution, portion, allotment, lot, interest, dividend, quota, ration, blue-sky stock

سهمیه (اسم)
stock, share, quota

قیچی کردن (فعل)
share, shear, snip

بخش کردن (فعل)
assign, share, lot, divide, apportion, minister

سهم بردن (فعل)
share, partake

تسهیم کردن (فعل)
share, portion, whack, whack up

تخصصی

[کامپیوتر] سازمانی از استفاده کنندگان سیستم های کامپیوتری متوسط و بزرگ IBM که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است .
[حقوق] شرکت کردن، شریک شدن، تسهیم کردن، سهم، حصه، بخش
[نساجی] سهم - سهم بردن - سهم بندی کردن
[ریاضیات] سهم، تقسیم کردن، به صورت مشترک استفاده کردن

انگلیسی به انگلیسی

• part; portion; quota, allocation; issue or share of stock; plowshare
divide, apportion; receive a share or portion; participate, partake; have in common; allow users on a network to access local resources (computers)
if you share something with another person, you both use it or have some of it.
if people share a task or duty, they each do part of it or they do it together.
if you share an experience with someone else, you both have it, either at the same time or at a different time.
if you share something personal such as a thought or piece of news with someone, you tell them about it.
if two people or things share a particular quality, characteristic, or idea, they both have it.
in a competition, if two or more people share the points or share a place, they finish on the same score or at the same time.
if you have or do a share of something, you have or do part of it.
the shares of a company are the equal parts into which its ownership is divided. people can buy shares in a company as an investment.
if you share something out, you give each person in a group an equal or fair part of it.

پیشنهاد کاربران

سهم، به اشتراک گذاشتن
مثال: Let's share the pizza.
بیایید پیتزا را تقسیم کنیم.
بعضس جاها معنای موافق بودن هم میده
در زبان باستانی لری واژه کهن و آریایی�شراshra� به چله، طناب وحایل دور خورجین چوبی نصب شده برپشت الاغ برای برقراری تعادل وتوازن دو بخش، دو بهر ودوقسمت و دو نیم و دو نصف خورجین است گفته میشود که پس از درو
...
[مشاهده متن کامل]
کردن وبافه وجمع وکوپه کردن گندم، به وسیله این خورجین چوبی، ( و حایل و طناب دورش که �شرا�گفته میشود ) ، گندمها به خرمنگاه برده میشود برای خورد کردن وجداسازی کاه وکلش از آن. از این رو استنباط میشود که واژه کهن �شرا� با معانی که در بالا ذکر شد و طبق نوع کاری که انجام میدهد ( تعادل و توازن، دو قسمت، دو بهر، دو بخش، دو نیم ودو نصف خورجین ) با واژه�شیرshare� در زبان انگلیسی قابل مقایسه است. شرا کشی، در قدیم افرادی کار و شغلشان درست کردن شرا بودلازم به ذکر است که بر اساس مستندات اقوام کهن زاگرس نشین بعد از مستقر شدن در دشتها وزندگی یکجا نشینی واهلی کردن چهارپایان ( اسب، بز، گاو. . ) وهمچنین کاشت گندم و جو و. . به تدریج وسایل مورد نیاز زندگی وخصوصا ابزارآلات کشاورزی را میساختند برای رفع نیازهای زندگی. مثلا�قلویر: که نوعی الک است برای بیختن وجداسازی نخاله وکاه کلش از مواد ( حبوبات، . . ) که همان�غربال� در فارسی و�کرایبلcribble� در انگلیسی. یعنی ( قلویر=غربال=کرایبل ) به تبدیلها توجه کنید.

در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�شراshara� به معنی قسمت کردن، بخش کردن، تقسیم کردن، بهره وبخش قسمت، سهم وتسهیم کردن، تیکه کردن و. . . است ( جزاصطلاحات ملک، زمین کشاورزی است ) . این واژه کهن مانند بسیاری
...
[مشاهده متن کامل]
از واژگان دیگر وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�شیرshare� در زبان انگلیسی به کار میرود. کاربرد واژه در لری: هوز بیرانون زمینیاشونه شرا کردن یعنی طایفه بیرانوند زمینهاشون رو تقسیم وبخش وقسمت کردن. دنبال معادل فارسی برای این واژه نباشیم، واژه ای آشناست وچندین هزارسال است که از این واژه استفاده میشود در لری. تشکر میکنیم از فرهنگستان اگراین واژه اصیل را در جایی بگنجاندوبه کار ببرد.

Share سهام خریداری شده
Stock سهامی است که شرکت جهت تامین سرمایه میفروشد و برای خریدار این سهام بعنوان share در نظرگرفته میشود. شرکتی که سهامش را میفروشد stock فروخته و شخص یا شرکتی که این سهام را میخرد share خریده است.
در پاسخ آقای کوروش شفیعی گل،
The greatest act of love is to share love
این ترجمه را پیشنهاد می کنم:
تکثیر عشق عالی ترین نتیجه عشق است.
از act می توان به عنوان عمل حاصل، کار حاصل از عشق برداشت نمود که میتوان " نتیجه حاصله" یا " نتیجه" استفاده کرد،
...
[مشاهده متن کامل]

Share love هم وقتی مطرح می شود یعنی افزایش و تکثیر منظوری که از نتیجه کارکرد عشق بدست می اید، چون یکی از معانی share , سهم و بهره، است و قطعا با سهم موجود در سهام که واقعا از نظر ریاضی تعداد بیشتری از یک واحد کل را مد نظر دارد و مقادیر ثابتی را می رساند متفاوت است و می تواند به معنی جوانه زدن و زیاد شدن در مفاهیمی چون" عشق" کارکرد پیدا کند.
البته که وُسع حقیر همین قدر است و من مشتاقانه آماده آموختن هستم.
سعید امددی
عاشق کلمه
۰۹۱۲۷۷۷۲۱۲۵

share: سهم، تقسیم کردن
با آقای مجتبی محمدپور موافقم. متأسفانه تمام کاربردهای share در فارسی وجود نداره.
البته Share with your friends رو دلیلی نداره لزوماً تحت اللفظی ترجمه کنیم، می شه گفت �بفرستید برای دوستان تون�
اما الان دارم زیرنویس ترجمه می کنم، نوشته
...
[مشاهده متن کامل]

The greatest act of love is to share love
و واقعاً اگر بنویسم تقسیم کردن، سهم کردن، بخش کردن یا چیزهای دیگه، خیلی بی ریخت و ترجمه ای می شه، و تو زیرنویس متاسفانه دست آدم هم خیلی باز نیست، چون خیلی از مخاطبین این جملات رو کاملاً متوجه می شن.
البته خوشحال می شم بدونم چی ترجمه می کنین، اما من چیز مناسب و دل چسبی پیدا نکردم.
ممنونم از لایک و توجه تون

در میان گذاشتن
1. سهم ( قسمتی از یک شرکت ( .
2. به اشتراک گذاشتن/تقسیم کردن.
سهیم بودن
کلمه share متداول ترین کلمه در رسانه های مجازی است و افسوس که معادل مناسبی برای share :در کاربردی مثلاً Please �share� this article with your friends در فارسی نیست و ساختهای خنده آور و زشتی نظیر "این مقاله
...
[مشاهده متن کامل]
را با دوستان "شیر"/"شر" کنید اینجا و آنجا سر در می آورد. در انتظار رویت معادلی مناسب برای share هستم!

مشترک استفاده کردن یا برخوردار بودن ، تبادل کردن
VERB
۱ ) ✅ نظر - فکر - ایده - عقیده یکسان یا مشترک با دیگری داشتن
✅ هم نظر - هم فکر - هم ایده - هم عقیده بودن با دیگری
✅ خاطره - ویژگی - تجربه یکسان داشتن با دیگری
?Do you usually make your friends laugh
...
[مشاهده متن کامل]

I believe I do, and well, everyone of us loves to make each other laugh. We love to crack jokes most especially when we feel like we’ve started to become serious. I reckon, we don’t treat life very seriously and I think that makes our bond stronger as we share the same perspective on life
۲ ) share in something
*در چیزی سهیم بودن*
۳ ) share something with somebody
*با هم در چیزی سهیم بودن*
Robert De Niro Says He Hopes to Teach 8 - Month - Old Daughter Gia to Speak Both Chinese and English
. . .
In a new interview with Rolling Stone, the Killers of the Flower Moon actor, 80, shared that he is hoping to teach his 8 - month - old daughter Gia both English and Chinese. De Niro shares his daughter with Tiffany Chen.
۴ ) مشترکاً از چیزی استفاده کردن
۵ ) با هم خوردن

طیف پنجم معناییshare :
=same
همین. . . . . . ( عقیده/نظر/ویژگی ) . . . . . . را داشتن
مشترک بودن با کسی، چیزی را
Other parents share her belief in the importance of reading.
پدر مادرهای دیگر همین عقیده ی او را دارند در اهمیت خواندن
...
[مشاهده متن کامل]

He shared the characteristic with his mother
او همین ویژگی را دارد مثل مادرش
( او مشترک است این ویژگی را با مادرش )

هم رسان
هم گذار
موافق بودن
سهم . سهام . تقسیم کردن. شرکت کردن . شریک بودن . به اشتراک گذاری
به تنهایی هم این کلمه میا حالا کجا میات؟
مصلا یکی داره یه سیب میخوره بش میگی share یعنی نصف نصف بخوریم و باهم
۱ - به اشتراک گذاشتن[به صورت اشتراکی استفاده کردن یا تجربه داشتن]
۲ - سهم بردن، سهیم شدن/کردن
۳ - تقسیم کردن، قسمت کردن
۴ - به همدیگر دادن چیزی، به دیگران دادن چیزی از خود
۵ - چیزی[ایده، نظر، فکر، خاطره و . . . ] مشترک با کسی داشتن
...
[مشاهده متن کامل]

۶ - در میان گذاشتن[ نظرات، احساسات و . . . ]
۷ - سهیم بودن یا مسئول بودن در کاری

وجه اشتراک
ترویج کردن
هم فکر، هم ایده، هم نظر و غیره بودن با کس
share ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: تیغه 5
تعریف: قسمتی از بدنۀ گاوآهن برگردان که در خاک فرومی‏رود و برشی افقی در زیر خاک ایجاد می‏کند
ارسال کردن
پخش کردن
به اشتراک گذاشتن
تقسیم کردن
اشتراک گذاشتن
پخش کردن
مطرح کردن
این واژه را معمولاً به اشتراک گذاری ترجمه می کنند. اما رضا شکراللهی در کتاب مزخرفات فارسی نقل می کند که داریوش آشوری معادل هم رسانی را پیشنهاد کرده است. هم رسانی یعنی چیزی را به همدیگر رساندن. شکراللهی
...
[مشاهده متن کامل]
مزیت معادل جدید را کوتاه تر بودن آن نسبت به معادل اول و امکان مشتق گیری از آن بیان می کند. برای نمونه می توان گفت هم رسان، هم رساننده، هم رسانده، بازهم رسانی، هم رسانیدن و هم رسانی کردن.

بخش کردن
مشترکا از چیزی استفاده کردن
سهام
اشتراک گذاری و یا در میان گذاشتن با دیگران
share
همانندی و شباهت share با شِرک به نمایان ( به ظاهِر ) اَرَبی پُرسِش برانگیز است که آیا این واژه هم ، ریشهء هندواروپایی ندارد ، اگر پابرجا و پِی ایست ( ثابت ) شود می توان از این ریشه و سِتاک هم برای شکافته ها یا مشتقات اربی واژه های پارسی ساخت :
...
[مشاهده متن کامل]

شِرکت ، مُشترَک ، مُشتَرِک ، اِشتِراک ، شِراکَت ، شَریک ، مُشارِکَت ، تَشریک. . .

همرسانی
Share Crop System Sukuk
اوراق مساقات.
پخش، بخش، برش، پاره، تکه، هم رسانی
داشتن چیزی
هم نظر بودن
هم عقیده بودن
در پارسی گفتاری غالباً دو فعل شریک شدن و قسمت کردن برای این مفهوم بکار می روند
معنی؛ ۱. بکار بردن یا داشتن چیزی هم زمان با کسی دیگر، ۲. بخشیدن چیزی میان دو یا چند کس، ۳. دادن پاری از چیزی که دارید به کسی دیگر یا اجازه دادن بدو برای بکار بردن آن چیز، ۴. هم فکر، هم ایده، هم نظر و غیره بودن با کسی ۵. گفتن اندیشه ها، ایده ها یا احساسهاتان به کسی ۶. همچند یکدیگر در چیزی دخیل بودن
...
[مشاهده متن کامل]

در پارسی فعلی که همه این معنیها را بدهد نداریم ولی می توانیم داشته باشیم
ترجمه درست؛ هانپاردن
توجه کنید که هامپاردن تلفظ می شود.
ریشه شناسی؛ از پیشوند هان؛ بهمدیگر، باهمدیگر. نامواژه ی پار؛ پاره، بهره، سهم. پسوند مصدری ـدَن
معنی پایه ای این فعل سهم یافتن و سهم دادن از چیزی است و همیشه پَسنِشینِ "را" ( نقش نمای مفعول مستقیم ) را می طلبد.
این فعل با compartir در زبان اسپانیایی هم ساختار و هم معنی است، ساختن و بکار بردن چونین فعلهایی شمار فعلهای یکواژه ای و زایای زبان پارسی را می افزاید.

داشتن یک چیز ( مانند نظر، کیفیت، تجربه ) یکسان
درمیان گذاری
مشترک/مشترکا داشتن، به طور یکسان دارا بودن
تبادل , ( بیشتر در تجربه )
قسمت کردن. . سهیم شدن. مشترک شدن. سهم
مطرح کردن، عنوان کردن
♧فعل
●مشترکا استفاده کردن
●سهیم کردن
●تقسیم کردن
●در میان گذاشتن ( با یک گروه یا افراد زیادی )
●با هم جایی رو خریدن یا رهن کردن
♧اسم
●سهم

تقسیم کردن/شدن
تسهیم
مشترک
بیشتر به معنی : تقسیم کردن ، در میان گذاشتن
شریک شدن
قسمت کردن
به اشتراک داشتن
سهم
Have to same _سهیم شدن
اشتراک گذاری _در میان گذاشتن
Distribute
نظر، ایده، ویژگی یا تجربه یکسان و یا مشترک با دیگری داشتن
same [transitive] : to have the same opinion, quality, or experience as someone else
- share somebody’s view/concern/belief etc
ex: Other parents share her belief in the importance of reading.
...
[مشاهده متن کامل]

I believe my view is widely shared.
- share something with somebody
ex: Stubbornness was a characteristic he shared with his mother.

به اشتراک گذاشتن
To tell someone about ( something, especially something personal )
با کسی در میان گذاشتن
( مخصوصا موضوع شخصی )
There is something occupying his mind these days that he hasn't shared it with anyone.

intransitive
( در چیزی ) سهمی داشتن، نقشی داشتن، جایی داشتن ،
با هم لذت بردن
در اختیار گذاشتن
هم رسانی کردن ، هم رسانی
به اشتراک گذاشتن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٥)

بپرس