sick of

پیشنهاد کاربران

خسته، خسته شدن از، وا دادن
I'm sick of waiting for miracle
bored with
fed up with
دلزدگی، خستگی از رفتاری که مرتب تکرار میشه مانند این مثال :خسته شدم از اینکه هر روز کثیف کاریت رو تمیز کردم* در لفظ عامیانه بمعنای حالمو بهم میزنه، im sick of you حالمو بهم میزنی!!
be tired of
خسته شدن از

بپرس