signified

جمله های نمونه

1. This decision signified a radical change in their policies.
[ترجمه گوگل]این تصمیم به معنای تغییر اساسی در سیاست های آنها بود
[ترجمه ترگمان]این تصمیم نشان دهنده تغییر اساسی در سیاست هایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The contrasting approaches to Europe signified a sharp difference between the major parties.
[ترجمه گوگل]رویکردهای متضاد نسبت به اروپا نشان دهنده تفاوت شدید بین احزاب اصلی بود
[ترجمه ترگمان]رویکردهای متضاد به اروپا نشانگر تفاوت شدید بین دو طرف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She signified her approval with a smile.
[ترجمه گوگل]با لبخند تاییدش را نشان داد
[ترجمه ترگمان]دختر با لبخند موافقت خود را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He signified his content with a nod.
[ترجمه گوگل]با تکان سر به مطالبش اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]با سربه علامت موافقت سر تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The image of the lion signified power and strength.
[ترجمه گوگل]تصویر شیر نشان دهنده قدرت و قدرت بود
[ترجمه ترگمان]تصویر شیر به قدرت و قدرت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Alexander signified his consent with a nod.
[ترجمه گوگل]اسکندر با تکان دادن سر رضایت خود را نشان داد
[ترجمه ترگمان]الکساندر با سربه علامت موافقت سر تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Becoming a father signified that he was now an adult.
[ترجمه گوگل]پدر شدن نشان می داد که او اکنون بالغ شده است
[ترجمه ترگمان]تبدیل شدن به یک پدر به این معنی بود که او در حال حاضر یک فرد بالغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was in complete disagreement, and signified this fact immediately.
[ترجمه گوگل]او کاملاً مخالف بود و بلافاصله این واقعیت را نشان داد
[ترجمه ترگمان]او کام لا مخالف بود و این حقیقت را بی درنگ به زبان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She signified her agreement by nodding her head.
[ترجمه گوگل]او موافقت خود را با تکان دادن سر نشان داد
[ترجمه ترگمان]جما با تکان دادن سر موافقت خود را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In 1990 Poland signified its desire to join the Council.
[ترجمه گوگل]در سال 1990 لهستان تمایل خود را برای پیوستن به شورا نشان داد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹۰ لهستان به تمایل خود برای پیوستن به شورا اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Crew's duties were signified by running numbers instead of letters and the livery was slightly simplified.
[ترجمه گوگل]وظایف خدمه با استفاده از اعداد به جای حروف مشخص می شد و رنگ بندی کمی ساده شده بود
[ترجمه ترگمان]وظایف این افراد به جای حروف و حروف انجام شد و این livery اندکی ساده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The letters that signified the end of the message.
[ترجمه گوگل]حروفی که نشان دهنده پایان پیام بودند
[ترجمه ترگمان]نامه هایی که نشانه پایان پیام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had on the long white cloak which signified to the audience that he was wearing nothing at all.
[ترجمه گوگل]او شنل سفید بلندی را به تن داشت که برای حضار نشان می داد که او اصلاً هیچ چیز نپوشیده است
[ترجمه ترگمان]شنل بلند سفیدی پوشیده بود که به تماشاگران نشان می داد که اصلا چیزی نپوشیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Healthy development in women was thus signified by an attachment to their prescribed sphere and by the manifestation of moral virtue.
[ترجمه گوگل]بنابراین رشد سالم در زنان با دلبستگی به حوزه تجویز شده آنها و با تجلی فضیلت اخلاقی مشخص می شد
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب رشد سالم در زنان به واسطه دلبستگی به کره تجویز شده آن ها و ظهور فضیلت اخلاقی به این معنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Consequently the forms of paternalism signified by feudal relations are more likely to be a recent tradition rather than a distant memory.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، اشکال پدرگرایی که با مناسبات فئودالی دلالت می‌کند، احتمالاً یک سنت اخیر است تا یک خاطره دور
[ترجمه ترگمان]در نتیجه اشکال of signified توسط روابط فئودالی بیش از یک حافظه دور، سنتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] مدلول

انگلیسی به انگلیسی

• meaning of a word; meaning of an expression; thing or idea marked by a sign; meaning passed along by the signifier

پیشنهاد کاربران

signified ( n ) ( sɪɡnəˌfaɪd ) =the meaning expressed by a linguistic sign, rather than its form
signified
signified: مدلول
signifier:دال
sign به معنی اشاره و signified به معنی آن است که به او اشاره شده
signified ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: مدلول
تعریف: در زبان شناسی سوسوری، بخش مفهومی نشانه که برابر با معناست
Signify = دالیدن
Signifier = دالنده
Signified = دالیده
دلالت کردن
مدلول
مدلول ( نشانه شناسی )

بپرس