sitting

/ˈsɪtɪŋ//ˈsɪtɪŋ/

معنی: جا، صندلی، جلسه، نشست، نشسته، در حال جلوس، در حال چمباتمه زدن
معانی دیگر: وهله، بار، دفعه، مرحله، نوبت، گردهمایی (به ویژه جلسه ی دادگاه)، اجلاس، (مرغ) نشستن، روی تخم، شمار تخم ها (که مرغ روی آنها نشسته است)، جای نشستن، نشیمنگاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a period during which one is seated to participate in a particular activity, such as having one's portrait painted.

(2) تعریف: a period during which a public body such as a legislature or court conducts its business; session.

(3) تعریف: a scheduled period during which an activity will take place with seated participants, such as the serving of a meal in a hotel or aboard ship.

(4) تعریف: the act or position of being seated.

جمله های نمونه

1. sitting in that class and listening to his words was a great torture for me
نشستن در آن کلاس و گوش دادن به حرف های او برایم عذاب بزرگی بود.

2. sitting pretty
(خودمانی) در موقعیت مناسب

3. before sitting at the dinner table, you are to wash up
قبل از این که سر میز شام بنشینی باید خودت را بشویی.

4. birds were sitting on the branch
پرندگان روی شاخه نشسته بودند.

5. he was sitting in a nook and reading
او درکنجی نشسته و کتاب می خواند.

6. she remained sitting through the earthquake
طی زلزله در حالت نشسته باقی ماند.

7. old men were sitting on park benches
پیرمردان روی نیمکت های پارک نشسته بودند.

8. she assumed a sitting position
به حالت نشسته درآمد.

9. the child was sitting on her mother's lap
کودک بر دامن مادرش نشسته بود.

10. the teacher was sitting in front and reckoning the students up with her keen eyes
معلم جلو (کلاس) نشسته بود و با چشمان تیزبین خود شاگردان را ارزیابی می کرد.

11. the court is still sitting
جلسه ی دادگاه هنوز ادامه دارد.

12. three of the guests were sitting on the couch
سه نفر از میهمانان روی کاناپه نشسته بودند.

13. most of the time my car is sitting in the garage
اتومبیل من بیشتر اوقات در گاراژ افتاده است.

14. on its turret we saw a ringdove sitting / sadly saying cuckoo? cuckoo?
(خیام) دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای / بنشسته و می گفت که کوکو؟ کوکو؟

15. a young woman, of a sullen aspect, was sitting alone on the bench
زنی جوان،با سیمایی در هم،تنها روی نیمکت نشسته بود.

16. all the action of this play takes place in a sitting room
همه ی وقایع این نمایش در اتاق نشیمن اتفاق می افتد.

17. jahangir left his seat and crossed the carriage to where i was sitting
جهانگیر صندلی خود را ترک کرد و به این سوی واگن مسافری که من نشسته بودم آمد.

18. Leon's dog was sitting by the door whining, so I thought I'd better take it for a walk.
[ترجمه گوگل]سگ لئون کنار در نشسته بود و ناله می کرد، بنابراین فکر کردم بهتر است آن را برای قدم زدن ببرم
[ترجمه ترگمان]سگ لیون در کنار در نشسته بود و زوزه می کشید، به خاطر همین فکر کردم بهتره برم قدم بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I don't get much exercise sitting in the office all day.
[ترجمه گوگل]من که تمام روز در دفتر می نشینم زیاد ورزش نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من تمام روز ورزش زیادی روی دفتر کار نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. There was a little girl sitting next to him.
[ترجمه گوگل]دختر بچه ای کنارش نشسته بود
[ترجمه ترگمان]دختر کوچکی کنارش نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I was sitting on a wobbly plastic chair.
[ترجمه گوگل]روی یک صندلی پلاستیکی لرزان نشسته بودم
[ترجمه ترگمان]روی یک صندلی پلاستیکی کوچک نشسته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. She'd be sitting at home pining for her lost husband.
[ترجمه گوگل]او در خانه نشسته بود و به دنبال شوهر گمشده اش بود
[ترجمه ترگمان]او در خانه نشسته بود و به خاطر شوهرش از دست رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. A boy and a girl were sitting on a bench. The boy was smiling but the girl looked angry.
[ترجمه گوگل]دختر و پسری روی نیمکتی نشسته بودند پسر لبخند می زد اما دختر عصبانی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]یک پسر و دختری روی نیمکت نشسته بودند پسر لبخند می زد اما دخترک عصبانی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

صندلی (اسم)
seat, place, stall, chair, footstool, sitting

جلسه (اسم)
meet, meeting, sitting, session, seance

نشست (اسم)
meet, meeting, subsidence, sitting, session, seance

نشسته (صفت)
sitting, sedentary, sejant, soapless

در حال جلوس (صفت)
sitting, sejant

در حال چمباتمه زدن (صفت)
sitting, sejant

تخصصی

[عمران و معماری] موقع

انگلیسی به انگلیسی

• act of resting on the legs and buttocks; act of being settled in a seat; seat; portrait session; incubation (of birds); eggs which are incubated by a bird; period during which a legislative body is in session
a sitting is one of the times when a meal is served, when there is not enough space for everyone to eat at the same time.
a sitting is also an occasion when an official body, such as a parliament or law court, has a meeting.
see also sit.

پیشنهاد کاربران

به عنوان اسم. به معنای environment یا یک جا، محیط یا موقعیت مکانی که توسط چیزهایی احاطه شده و یا در انجا اتفاقاتی می افتد. به عنوان مثال:
"a romantic house in a wonderful setting beside the River Wye"
یک خانه رمانتیک در یک مکان فوق العاده کنار رودخانه Wye
نگهداری
مثل babysitting نگهداری از کودک
سیت
مکان یابی - جایابی ( مهندسی برق )
نشسته
بستری شده
درازکشیده
بدحال
نشسته
جایی نشستن مکان نشستن نشستن
در حال نشستن چون ing یعنی در حال برای مثالsleeping یعنی در حال خوابیدن یا به زبان عامیانه میشه خوابه
در حال جلوس
در رابطه با رییس جمهور یا نماینده یا هر مقام منتخب:
کنونی، فعلی
the sitting president
نشستن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس