slip

/sˈlɪp//slɪp/

معنی: باریکه، اشتباه، روکش، سهو، خطا، گمراهی، اولاد، لغزش، قلمه، زیر پیراهنی، خطا به خواندن، نهال، ستون، نسل، تکه کاغذ، لیزی، از قلم انداختن، لیز خوردن، لغزیدن، سریدن، گریختن، اشتباه کردن
معانی دیگر: (یواشکی) حرکت کردن، جیم شدن، فلنگ را بستن، ورمالیدن، در رفتن، (به آسانی) حرکت کردن، داخل یا خارج شدن، (یواشکی) گذاشتن، داخل کردن، (جامه را به آسانی) در آوردن، پوشیدن (با: into یا out of یا on یا off)، (به سرعت) گذشتن، سپری شدن، (غش و خواب و غیره) فرورفتن، (فرصت و غیره) از دست دادن، (لیز خوردن و) افتادن، لغزیدن (و افتادن)، (سلامتی جسمی و روانی) بدتر شدن، پس رفتن، (کمی) نزول کردن، پایین رفتن، کساد شدن، (از یاد) رفتن یا بردن، (از بند و غیره) رها شدن، در آمدن، (زنانه) زیرپوش بلند، زیرپوش رکابی، انحراف، مرتکب لغزش شدن، سهو کردن، (هواپیمایی) رجوع شود به: sideslip، سراندن، لیزاندن، تراندن، اشکوخیدن، شخشیدن، لخشاندن، (نادر) زیر سبیلی رد کردن، ندیده گرفتن، بچه انداختن، آفگانه کردن (رجوع شود به: slink)، (استخوان و غیره) در رفتن، جابجا شدن، (کشتی را) از لنگر آزاد کردن، لبه ی اسکله، تختگاه کشتی سازی، آبراه لنگرگاه، (سگ) افسار سگک دار، رجوع شود به: half slip، روکش متکا، روبالشتی، لیز خوری، افتادن، سر خوری، لخشش، تصادف، حادثه، (مکانیک) بکسواد، بازماندگی، بکسواد کردن، (فرق میان ظرفیت اسمی و واقعی) کم آیند، (زمین شناسی) زمین لغزش، خاک لغزش، جابجایی، (زمین یا صخره) جابجا شده، (فلز کاری) بلور شکنی، لغزش بلور، دوغاب، جوان باریک اندام، سهی قد، نوباوه، تکه ی کاغذ، برگ، برگه، (کشاورزی) قلمه، (پارچه) نواره، نوار، نیمکت کلیسا، نیمکت باریک، (سفالگری) گل شل، گل آبکی، ملافه، متکا، لیز خودن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slips, slipping, slipped
(1) تعریف: to move smoothly or with ease.
مترادف: flow, glide
مشابه: slide, soar, steal

(2) تعریف: to move or leave without being noticed.
مترادف: slide, sneak, steal
مشابه: escape, glide, skulk, slink

(3) تعریف: to slide accidentally, as on a slippery surface.
مترادف: slide
مشابه: skid

(4) تعریف: to slide out of position.
مترادف: slide

(5) تعریف: to decrease in stature or quality.
مترادف: decline, deteriorate, sink, slide
مشابه: decrease, diminish, dwindle, fail, fall, slump

- His health is slipping.
[ترجمه مینا] سلامتی او داره کم میشه ) پس میره (
|
[ترجمه ب گنج جو] وضعش خرابه، تنش داره آب میره.
|
[ترجمه شاهین] اون داره سلامتیش رو از دست میده
|
[ترجمه گوگل] سلامتی او در حال سقوط است
[ترجمه ترگمان] سلامتیش داره از دست میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to make an error.
مترادف: blunder, err, goof, stumble
مشابه: fault, lapse, mistake, trip
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to move with an easy or sliding motion.
مترادف: glide, slide
مشابه: slither

(2) تعریف: to pass or put quickly or quietly.
مترادف: slide
مشابه: pass

(3) تعریف: to put on or take off (clothing) quickly or casually.
مشابه: doff, don, put, shed, slide

(4) تعریف: to get free of; escape.
مترادف: escape
مشابه: avoid, dodge, elude, evade, flee

(5) تعریف: to evade (one's memory or attention).
مترادف: elude, escape
مشابه: evade
اسم ( noun )
عبارات: give someone the slip
(1) تعریف: the act or an instance of slipping.
مترادف: slide, slippage
مشابه: misstep

(2) تعریف: a mental error.
مترادف: error, mistake, slip-up
مشابه: fault

(3) تعریف: a slight mistake, as in speaking.
مترادف: blunder, lapse, mistake, slip-up
مشابه: fault

(4) تعریف: an instance of misconduct.
مترادف: faux pas, gaffe, mistake, slip-up
مشابه: fault, misstep

(5) تعریف: a woman's undergarment, worn under a dress or skirt and extending from the bust to the thighs or knees.

(6) تعریف: a place between two docks where a boat or ship can be moored.
مترادف: mooring
اسم ( noun )
(1) تعریف: a cutting from a plant, intended for propagation.
مترادف: cutting
مشابه: graft

(2) تعریف: a small piece of paper on which messages or information may be written.

(3) تعریف: a young person of slender build.

- a slip of a girl
[ترجمه ...] اشتباه جزئی دختر
|
[ترجمه قادر جودی] یک الف بچه
|
[ترجمه گوگل] یک لغزش یک دختر
[ترجمه ترگمان] یک تکه از آن دختر را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slips, slipping, slipped
• : تعریف: to make or take slips from.
مشابه: pop

- She slipped her spider plant.
[ترجمه گوگل] او گیاه عنکبوت خود را لغزید
[ترجمه ترگمان] اون گیاه her رو از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. slip one over someone
(امریکا - عامیانه) حیله زدن،کلاه گذاشتن،گوش کسی را بریدن،(به کسی) قالب کردن،انداختن

2. slip through the net
1- از تور رد شدن یا فرار کردن 2- از دستگاه ایمنی یا مالیاتی و غیره رد شدن (و گرفتار نشدن)

3. a slip of the pen
خطای قلم،لغزش در نگارش

4. a slip of the tongue
خطای لفظی،لغزش زبان

5. faty's slip was showing under her skirt
زیردامنی فاطی از زیر دامنش پیدا بود.

6. this slip must be signed by the recipient
این برگه باید توسط دریافت کننده امضا شود.

7. to slip into unconsciousness
به اغما فرورفتن

8. to slip off to sleep
به خواب رفتن

9. your slip is showing!
زیرپوشت پیداست !

10. let slip
بدون قصد و منظور حرفی را زدن،ندانسته افشا کردن،ازدهان (کسی) پریدن

11. a charming slip of a girl
یک نوباوه ی جذاب

12. an order slip
برگ سفارش (کالا)

13. she tried to slip one over me
او سعی کرد سر من کلاه بگذارد.

14. give someone the slip
از گیر کسی فرار کردن،فلنگ را بستن،جیم شدن

15. don't let the chance slip by!
فرصت را از دست نده !

16. he took the money and gave me a paper slip
پول را گرفت و برگ کاغذ (برگ رسید) را به من داد.

17. This shoe is apt to slip.
[ترجمه گوگل]این کفش قابلیت لیز خوردن دارد
[ترجمه ترگمان]این کفش باید لیز بخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I hope you will pardon me for that slip.
[ترجمه گوگل]امیدوارم بابت آن لغزش مرا ببخشید
[ترجمه ترگمان]امیدوارم مرا عفو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It was a slip of the tongue.
[ترجمه فاطمه عبدی] اشتباه لپی بود.
|
[ترجمه ...] اشتباه زبانی بود
|
[ترجمه گوگل]لغزش زبان بود
[ترجمه ترگمان]زبانش بند امده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She wrote her name and address on a slip of paper.
[ترجمه گوگل]او نام و آدرس خود را روی یک برگه نوشت
[ترجمه ترگمان]نام و آدرس او را روی یک تکه کاغذ نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I managed to slip out the room unseen.
[ترجمه fatemeh] من موفق شدم بدون اینکه دیده شوم از اتاق بیرون بیایم.
|
[ترجمه گوگل]موفق شدم بدون دیده شدن از اتاق بیرون بروم
[ترجمه ترگمان]بدون اینکه دیده شود از اتاق بیرون رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Let me slip into something more comfortable .
[ترجمه گوگل]اجازه دهید من به چیزی راحت تر لغزش کنم
[ترجمه ترگمان]بذار یه جای راحت تری پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. There's many a slip twixt the cup and the lip.
[ترجمه گوگل]لغزش های زیادی در فنجان و لب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بین این فن و لب خیلی چیزها هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. One slip and you could fall off the cliff.
[ترجمه فاطمه عبدی] یک اشتباه کافیه که از صخره بیفتی پایین.
|
[ترجمه R] می توانید سقوط کردن صخره!!!
|
[ترجمه گوگل]یک لغزش ممکن است از صخره سقوط کند
[ترجمه ترگمان]یک تکه کاغذ و تو از روی صخره سقوط می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باریکه (اسم)
slip, slice, tab, track, belt, strip, isthmus, berm, listel, slab, stripe

اشتباه (اسم)
slip, error, mistake, errancy, blame, wrong, fault, flounder, fumble, gaffe, boo, inaccuracy, snafu, misgiving, mix-up

روکش (اسم)
slip, facing, coat, coating, plate, blanket, veneer, capote, casing

سهو (اسم)
slip, error, mistake, wrong, blunder, oversight, inadvertence, omission, inadvertency, miscue

خطا (اسم)
slip, error, mistake, transgression, lapse, fault, miss, sin, blunder, miscue, misfeasance

گمراهی (اسم)
aberrance, aberration, misdirection, loss, amusement, slip, obliquity, errancy

اولاد (اسم)
slip, breed, issue, posterity, offsprings, progenies, seeds

لغزش (اسم)
slip, error, slide, offense, lapse, flounder, gaffe, trip, stumble, slippage, peccadillo

قلمه (اسم)
slip, graft, scion

زیر پیراهنی (اسم)
slip, underclothing, underclothes, half-slip, undershirt, t-shirt

خطابه خواندن (اسم)
slip, lapse

نهال (اسم)
slip, plant, scion, sapling

ستون (اسم)
slip, pile, shaft, pole, pier, column, pillar, jamb

نسل (اسم)
slip, race, generation, descendant, descendent, filiation

تکه کاغذ (اسم)
slip

لیزی (اسم)
slip

از قلم انداختن (فعل)
drop, slip, pretermit, omit

لیز خوردن (فعل)
slip, scoot

لغزیدن (فعل)
slip, slide, skid, tumble, stumble

سریدن (فعل)
slip, slide, coast, glide, skid, slither

گریختن (فعل)
slip, abscond, escape, elope, flee, run away, desert, shun, scram, skedaddle

اشتباه کردن (فعل)
slip, mistake, miscarry, fluff, miss, fumble, blunder, gaffe, hallucinate, slip up, miscue

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Serial Line Internet Protocol
موضوع: کامپیوتر
پروتکل خط سری اینترنت (SLIP) و پروتکل نقطه به نقطه (PPP) دو نوع حساب اینترنت هستند که اغلب کاربران اینترنت به آنها روی آوردند. SLIP قدیمی تر است. SLIP به شما اجازه میدهد. که از طریق خط ارتباط سری مانند خط تلفن به فراهم کننده سرویس اینترنت ISP منتقل شوید. PPP که بعد از SLIP توسعه یافت نیز طبیعی سری دارد.

تخصصی

[عمران و معماری] لغزش - لغزیدن - شیب - جابجایی
[برق و الکترونیک] لغزش - لغزش اختلاف بین سرعت سنکرون و سرعت کارماشین القایی .
[مهندسی گاز] لغزش، جابجاشدن، جابجائی
[زمین شناسی] لغزش
[نساجی] جابجایی- انتقال - لغزش - سر دادن - خطا - اشتباه - لیزی - افسار - قلمبه - نهال - نوسان کننده - استخوان - از دست رفتن - گریختن - حلقه
[آب و خاک] جابه جا شدن، کناره لغزشی
[کامپیوتر] پروتکل اینترنت خط سری. تطیقی از TCP/IP برای شبکه ی تلفنی . مقایسه کنید با PPP.

انگلیسی به انگلیسی

• protocol which allows a simulated full connection to the internet with the help of a telephone line (computers)
slide, skid; trip, stumble; mistake, blunder, error; type of woman's undergarment; small piece of material (esp. paper); twig that is cut and used to grow a new plant; mixture of clay and water (used to decorate pottery); fabric covering
glide, move smoothly and easily; sneak, move quietly; slide; slowly move from one position to another; decline, deteriorate; make a mistake, err; remove or put on quickly (of clothes); escape, avoid
if you slip, you accidentally slide and lose your balance.
if something slips, it slides out of place.
if you slip somewhere, you go there quickly, trying not to let other people see you.
if you slip something somewhere, you put it there quickly and quietly.
if something slips, its standard or value drops a little, usually in comparison to other things of its kind.
if you slip into clothes or slip them on, you put them on quickly and easily. if you slip out of clothes or slip them off, you take them off quickly and easily.
a slip is a small mistake.
a slip of paper is a small piece of paper.
if something slips your mind or slips your memory, you forget about it.
if you give someone the slip, you succeed in escaping from them; an informal expression.
if you let something slip, you accidentally tell someone something that you or another person did not want them to know; an informal expression.
if you let an opportunity or a chance slip, you do not try to use it, so you miss it.
if you slip up, you make a mistake.

پیشنهاد کاربران

Slip floss between your teeth
��� کشیدن��� نخ دندان بین دندانها
تیکه کاغذ، برگه
Pre2 کانون زبان
به معنای تیکه کاغذ
Pre2
تپق
{نوشتار}:تکه های کاغذ برای گردآوری یک تحقیق یا نوشتن دایره المعارف
خوراندن، چیز خور کردن
A slip is a woman's undergarment worn beneath a dress or skirt
زیر پیراهنی، زیردامنی. لباسی که زیر پیراهن اصلی یا زیر دامن می پوشن.
Full slip زیر پیراهنی
Half slip زیر دامنی
https://en. wikipedia. org/wiki/Slip_ ( clothing )
slip
منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Slip_(clothing)
سر خوردن و لیز خوردن
کانون زبان ایران elementaery 2
به معناب سر خوردن لیز
و افتادن هست
باای
slip knot گره شل
Slip me a drug: تو به من یواشکی یک دارو خوروندی.
to slide without intending to : Careful you don't slip - there's water on the floor -
:to go into a worse state, often because of lack of control or care -
I don't know what went wrong, I must be slipping
...
[مشاهده متن کامل]

to get free from, leave, or escape something -
:to go down in value -
The dollar slipped against the Japanese yen
a small mistake -

لغزیدن. افتادن
سرخوردن و افتادن
ریختن چیزی در نوشیدنی یارغذا
زیر پیراهن
تغییر فاز دادن
شکوخیدن. [ ش ِ / ش ُ دَ ] ( مص ) لغزیدن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( غیاث ) ( آنندراج ) . عثر. عثرت. عثار. وقرة. بشکوخیدن. آشکوخیدن. تعثر. عثیر. لغزیدن. ( یادداشت مؤلف ) . هفوت. ( صراح اللغة ) . وقرة. ( منتهی الارب ) . و رجوع به شکوخیده شود.
...
[مشاهده متن کامل]

- شکوخیدن زبان ؛ لغزش زبان. تپق زدن زبان : عثار؛ شکوخیدن زبان در سخن. ( یادداشت مؤلف ) . تعثر؛ شکوخیدن زبان در سخن. ( منتهی الارب )

برگه، فیش، کارت
خدشه
Slip ( verb ) = تنزل پیدا کردن
نکته: با واژه standards کالوکیشن میسازه.
People feel educational STANDARDS SLIPPED when the government cut finances
مردم احساس میکنند که استانداردهای آموزشی وقتی تنزل پیدا کرد که دولت بودجه رو کاهش داد.
به معنی از دست دادن فرصت هم میشه
to not take an opportiunity
امینم تو اهنگش میگه
Look, if you had one shot or one opportunity
To seize everything you ever wanted in one moment
Would you capture it, or just let it slip?
...
[مشاهده متن کامل]

میگه اگه یه شانس یا یه فرصت داشتی
که تمام چیزایی و که میخوای داشته باشی تو یه دقه
به چنگش میاری یا میذاری از کفت بره
https://genius. com/Eminem - lose - yourself - lyrics

be careful ! she might slip you some poisonous food
مراقب باش! ممکنه غذای سمی بهت بده
در اینجا، slip معنای give میده
قرار گرفتن اشتباهی
slip ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: درون‏سُرش
تعریف: سُر خوردن هواگَرد به سمت داخل دایرۀ گردش، در حین دور زدن در پرواز
درآوردن لباس
ب معنی زیر دامنی هم میشه!
اشتباه . خطا
Slip my mind
=forgot
یعنی فراموش کردن
زیر دامنی
سر خوردن
لغزیدن
به دام. . . افتادن
slip into sth
A small or narrow piece of paper: Write the phone number on a slip of paper
ورق کاغذ
Slip: /V/: Give sth to someone
در اینجا به معنی؛ دادن چیزی به کسی
to move with a smooth sliding motion. Mer
to slide a short distance by accident so that you fall or nearly fall. Ox
فعل:
1. لیز خوردن، سر خوردن
2. جیم شدن
3. ( یواشکی ) گذاشتن
4. ( یواشکی ) دادن چیزی به کسی
5. به طور پیوسته حرکت کردن
6. در رفتن
7. بدتر شدن، نزول کردن
8. افتادن یا رفتن به سمت یک شرایطی
9. در آوردن یا پوشیدن لباس
10. ( به سرعت ) گذشتن زمان
11. slip your mind/memory فراموش کردن
12. فاش کردن
13. ( از بند و غیره ) رها شدن
14. slip through the net از دستگاه ایمنی یا مالیاتی و غیره رد شدن ( و گرفتار نشدن )
15. let something slip ( through your fingers ) از دست رفتن
اسم:
1. تکه کاغذ باریک و کوچک
payslip : فیش حقوقی
2. اشتباه، خطا
3. slip of the tongue/pen اشتباه لفظی یا نوشتاری
4. give somebody the slip از دست کسی فرار کردن
5. ( زنانه ) زیرپوش بلند
6. ریزش، بتر شدن
7. سرخوری، لیزخوری
8. a slip of a girl/boy etc لاغر اندام
9. قسمتی از زمین بازی کریکت
10. گل برای سفالگری
Slip back into : به عقب بر گشتن ، دوباره سراغ کاری که در گذشته انجام میشده رفتن. مثل:
Sliping back into old ways
یعنی برگشتن سراغ راه های اشتباه قدیم.
این کلمه در روانکاوی فروید به معنی لغزش زبان هست. یعنی وقتی که می خواید یه کلمه ای رو بگید اما تمام یا بخشی از اون کلمه رو اشتباه می گید ف یعنی در اصل فکر و میلی نا خودآگاه پشت اون هست.
خطای سهوی
he wrote the name on a slip of paper and put it in his pocket
او اسم رو روی یک برگ کاغذ نوشت و توی جیبش گذاشت⏫
اشتباه
[ در مالی، حسابداری، بانکداری] برگه، فیش، قبض
a small or narrow piece of paper
سر دادن - با سر دادن چیزی را به کسی رساندن مثلا سر دادن لیوان روی میز
مترادف با petticoat
معنی: ژیپون
تعریف:
a piece of underwear for a woman or girl that is like a dress or skirt
to move something quickly so people don't notice
دراز کشیدن روی زمین
لیز خوردن : ( . slip ( v
برگه : ( . Slip ( n
لیز خوردن
سفالگری: دوغاب
اشتباه، خطا
یکدست، یکپارچه، یکنواخت
به معنی لیز خوردن مثلا she slipped on the ice
لغزش - لیز خوردن و افتادن - سر خوردن
Slip out
به سرعت و به آرامی و با ظرافت لباسی را درآوردن. در این کاربرد به صورت
( slip out of somting ) به کار میرود.
She slipped out of her shoes and jacket and made her way noiselessly up the stairs.
برگه
slip of the tongue : وقتی هنگام صحبت کردن بطور ناخواسته و اشتباهی حرفی زده میشه
�از دهن در رفتن�
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٨)

بپرس