slippy

/ˈslɪpi//ˈslɪpi/

معنی: دشوار، بی ثبات، لیز، لغزنده، لغزان
معانی دیگر: (انگلیس - عامیانه)، زبل، زرنگ

جمله های نمونه

1. Be slippy about it!
[ترجمه گوگل]در مورد آن لغزنده باشید!
[ترجمه ترگمان]مواظب باش!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In places the towpath was slippy with mud and Henry pedalled precariously, dodging the puddles.
[ترجمه گوگل]در جاهایی مسیر بکسل لغزنده و گل و لای بود و هنری به طور نامطمئن رکاب می زد و از گودال ها طفره می رفت
[ترجمه ترگمان]در بعضی جاها، towpath با گل و لای پوشیده شده بود و هنری با حالتی نامطمئن از چاله های آب بیرون می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They were slippy from the soapy water and his eyes were full of tears.
[ترجمه گوگل]از آب صابون لیز می خوردند و چشمانش پر از اشک بود
[ترجمه ترگمان]از آب صابون بیرون زده بود و چشمانش پر از اشک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They lay entangled, breath slowing down, slippy limbs entwined.
[ترجمه گوگل]آنها دراز کشیده بودند، نفسشان کند شده بود، اندامهای لغزنده در هم پیچیده بودند
[ترجمه ترگمان]گیر افتاده و نفس در سینه حبس شده و دست و پای خود را به هم پیچیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Drive carefully; the road's slippy.
[ترجمه گوگل]رانندگی با دقت؛ جاده لغزنده است
[ترجمه ترگمان]با احتیاط حرکت کن، جاده slippy است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To give me back my slippy dips .
[ترجمه گوگل]برای برگرداندن شیب های لغزنده ام
[ترجمه ترگمان] که slippy رو به من پس بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And actually being the scorned woman Is a slippy slope. B, college is about to start. What happens when one day you don't get there in time, And he actually kisses someone else, or worse?
[ترجمه گوگل]و در واقع زن تحقیر شده بودن یک سراشیبی لغزنده است ب، کالج در شرف شروع است چه اتفاقی می‌افتد وقتی یک روز به موقع به آنجا نرسید، و او در واقع شخص دیگری را ببوسد، یا بدتر از آن؟
[ترجمه ترگمان]و در واقع آن زن مورد تحقیر یک شیب slippy است ب)کالج در شرف آغاز است چه اتفاقی می افتد وقتی که یک روز به آن رسیدید، و واقعا کس دیگری را می بوسد، یا بدتر می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The floors are very slippy and you will have a few whoaaa moments when you have wet feet.
[ترجمه گوگل]کف‌ها بسیار لغزنده هستند و زمانی که پاهایتان خیس است، چند لحظه‌ای خواهید داشت
[ترجمه ترگمان]طبقات بسیار slippy هستند و شما چند دقیقه وقت دارید که پاهای خود را مرطوب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The streets are still slippy from the rain.
[ترجمه گوگل]خیابان ها هنوز از باران لغزنده است
[ترجمه ترگمان]خیابان ها هنوز از باران slippy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's very slippy when go outside the door in the winter in the Antarctic.
[ترجمه گوگل]وقتی در زمستان در قطب جنوب از در بیرون می روید بسیار لغزنده است
[ترجمه ترگمان]وقتی که در زمستان در قطب جنوب به سمت در می روید هوا خیلی سرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I got to walk careful cos the pavements are so slippy.
[ترجمه گوگل]من باید با احتیاط راه بروم زیرا پیاده روها بسیار لغزنده است
[ترجمه ترگمان]باید احتیاط کنم، چون سنگفرش ها خیلی slippy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Waiter, get this gentleman a glass of port, and look slippy.
[ترجمه گوگل]گارسون یه لیوان بندری به این آقا بیار و لغزنده به نظر بیای
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت، این آقا را بگیرید یک لیوان شراب بیاورید و به آن نگاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We have to take care up ahead; the rain will have made the steps really slippy.
[ترجمه گوگل]ما باید از قبل مراقبت کنیم باران پله ها را واقعاً لغزنده کرده است
[ترجمه ترگمان]ما باید مواظب باشیم، باران باعث شد که از پله ها بالا برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The crush at many of the pavilions, coupled with the slippy pavements on the site in the rain, also left 500 people needing medical attention in the trial week.
[ترجمه گوگل]هجوم در بسیاری از غرفه ها، همراه با سنگ فرش های لغزنده در محل در باران، همچنین باعث شد 500 نفر در هفته آزمایشی به مراقبت های پزشکی نیاز داشته باشند
[ترجمه ترگمان]درهم شکستن بسیاری از غرفه ها، همراه با پیاده روهای slippy بر روی سایت در باران، ۵۰۰ نفر را که نیاز به توجه پزشکی در هفته محاکمه دارند، ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دشوار (صفت)
hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

بی ثبات (صفت)
fickle, variable, shifty, unstable, shifting, mutable, instable, impermanent, slippery, slippy, inconstant, wonky

لیز (صفت)
slick, glib, lubricious, slippery, slippy, slithery, saponaceous, slimy

لغزنده (صفت)
slippery, slippy, slithery, lubricous, rattletrap

لغزان (صفت)
slippery, slippy, tumble-down

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) slippery; causing or tending to cause slipping; smooth, tending to slip; tending to escape; unstable or delicate; shifty, cunning
a slippy surface is smooth, wet, or greasy and therefore difficult for you to walk on without sliding.

پیشنهاد کاربران

بپرس