sloppiness


خیسی، گل وشل، درهم برهمی

جمله های نمونه

1. Solitude was no excuse for sloppiness.
[ترجمه گوگل]تنهایی بهانه ای برای شلختگی نبود
[ترجمه ترگمان]تنهایی بهانه ای برای این کار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is no excuse for sloppiness in your work.
[ترجمه گوگل]هیچ بهانه ای برای شلختگی در کار شما وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ بهانه ای برای بازی کردن تو کار تو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The choice of Sarah Palin epitomised the sloppiness.
[ترجمه گوگل]انتخاب سارا پیلین مظهر شلختگی بود
[ترجمه ترگمان]انتخاب سارا پالین به تعویق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He chided the boy for his sloppiness.
[ترجمه گوگل]او پسر را به خاطر شلختگی اش سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]او boy را به خاطر sloppiness سرزنش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Miss Furniss could not abide sloppiness.
[ترجمه گوگل]خانم فرنیس نمی توانست شلختگی را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]خانم Furniss نمی توانست این sloppiness را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They lost because they simply gave away the third quarter in a thorough display of immaturity and sloppiness.
[ترجمه گوگل]آنها شکست خوردند زیرا آنها به سادگی در یک نمایش کامل از ناپختگی و شلختگی کوارتر سوم را واگذار کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از دست رفتند، زیرا به سادگی یک چهارم سوم را در یک نمایش کامل از عدم بلوغ و عدم بلوغ از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The game was hardly artistic, flowing with penalties and turnovers and rampant sloppiness.
[ترجمه گوگل]بازی به سختی هنری بود، با پنالتی ها و برگردان ها و شلختگی بی رویه جریان داشت
[ترجمه ترگمان]این بازی به ندرت هنرمندانه به نظر می رسید، که با جرایم و گردش و گردش در آن جریان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bo is indeed quick-tempered and outspoken. He is a man of action and does not tolerate any sloppiness. His colleagues call him a "workaholic".
[ترجمه گوگل]بو در واقع تندخو و صریح است او اهل عمل است و هیچ شلختگی را تحمل نمی کند همکارانش او را «معتاد به کار» خطاب می کنند
[ترجمه ترگمان]بو خیلی سریع و صریح حرف می زند او مرد عمل است و هیچ sloppiness را تحمل نمی کند همکارانش او را \"معتاد به کار\" می نامند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For instance a cluttered environment gives the impression of chaos, disorganisation and sloppiness .
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال یک محیط بهم ریخته این تصور را از هرج و مرج، بی نظمی و شلختگی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]برای مثال یک محیط شلوغ تاثیر هرج و مرج، disorganisation و sloppiness را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The answer is misguided economic policies, mismanagement, poor maintenance, sloppiness, tribalism and corruption.
[ترجمه گوگل]پاسخ سیاست های نادرست اقتصادی، سوء مدیریت، نگهداری ضعیف، شلختگی، قبیله گرایی و فساد است
[ترجمه ترگمان]این پاسخ، سیاست های نادرست اقتصادی، سو مدیریت، نگهداری ضعیف، sloppiness، قبیله گرایی و فساد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A more serious charge against van Loon was the sloppiness of his scholarship.
[ترجمه گوگل]اتهام جدی تر علیه ون لون شلختگی بورس تحصیلی او بود
[ترجمه ترگمان]اتهام جدی تری علیه ون loon the از بورس تحصیلی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• negligence, carelessness; untidiness

پیشنهاد کاربران

بپرس