slothful

/ˈsloʊθfəl//ˈsləʊθfəl/

معنی: سست، تنبل، دیرپای، بی حال
معانی دیگر: کاهل، تن پرور، تن آسا، لش، لتره، کیار، عقب افتاده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: slothfully (adv.), slothfulness (n.)
• : تعریف: lazy.
مترادف: do-nothing, idle, indolent, lackadaisical, otiose, sluggard, sluggish
متضاد: industrious
مشابه: fain�ant, lazy, lethargic, listless, shiftless, slack, torpid, unambitious, unenterprising

جمله های نمونه

1. He was not slothful: he had been busy all night.
[ترجمه گوگل]او تنبل نبود: تمام شب را مشغول کرده بود
[ترجمه ترگمان]او تنبل نبود: تمام شب را مشغول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Fatigue had made him slothful, and now he'd let his enemies get dangerously close.
[ترجمه گوگل]خستگی او را تنبل کرده بود، و حالا اجازه می داد دشمنانش به طرز خطرناکی نزدیک شوند
[ترجمه ترگمان]خستگی او را سست کرده بود و حالا گذاشته بود که دشمنانش به طرز خطرناکی نزدیک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And the bickering, slothful Congress seemed likely to pass some important legislation quickly.
[ترجمه گوگل]و به نظر می‌رسید که کنگره تنبل و مشاجره‌آمیز قوانین مهمی را به سرعت تصویب کند
[ترجمه ترگمان]و جنگ، بیکاری، به نظر می رسید کنگره برخی از قوانین مهم را به سرعت تصویب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The desire of the slothful killeth him; for his hands refuse to labour.
[ترجمه گوگل]آرزوی تنبل او را می کشد زیرا دستانش از کار کردن خودداری می کنند
[ترجمه ترگمان]هوس غذای تنبل و تنبل او را آزار می دهد، چون دستش از کار کردن امتناع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. KJV The desire of the slothful killeth him; for his hands refuse to labour.
[ترجمه گوگل]KJV آرزوی تنبل او را می کشد زیرا دستانش از کار کردن خودداری می کنند
[ترجمه ترگمان]هوس غذای تنبل و تنبل او را آزار می دهد، چون دستش از کار کردن امتناع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The slothful man saith, There is a lion without, I shall be slain in the streets.
[ترجمه گوگل]مرد تنبل می‌گوید: شیری وجود ندارد، من در خیابان‌ها کشته خواهم شد
[ترجمه ترگمان]مرد تنبل گفت: یک شیر بدون آن است، من در خیابان ها کشته می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The long slobbering slothful decline we had been looking forward to was not to be.
[ترجمه گوگل]کاهش تنبلی طولانی مدتی که ما منتظر آن بودیم، نبود
[ترجمه ترگمان]بعد از آن رکود و رکود طولانی، ما مشتاقانه منتظر بودیم که چنین چیزی وجود نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Lazy, slothful people sow poverty tomorrow.
[ترجمه گوگل]افراد تنبل و تنبل فردا فقر می کارند
[ترجمه ترگمان]تنبل، افراد سست و تنبل، فردا فقر را می کارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A life of slothful ease, a life of that peace which springs merely from lack either of desire or of power to strive after great things, is as little worthy of a nation as an individual.
[ترجمه گوگل]زندگی با آسودگی تنبلی، زندگی با آرامشی که صرفاً از فقدان میل یا قدرت برای تلاش برای دستیابی به چیزهای بزرگ سرچشمه می گیرد، به اندازه یک فرد ارزش یک ملت را ندارد
[ترجمه ترگمان]زندگی راحتی و آسایش، زندگی آن آرامش که فقط از عدم تمایل یا قدرت برای تلاش پس از کاره ای بزرگ سرچشمه می گیرد، به اندازه یک ملت ارزش کمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As the door turneth upon his hinges, so doth the slothful upon his bed.
[ترجمه گوگل]همانطور که در به لولاهای او می چرخد، تنبل ها نیز بر تخت خود می چرخند
[ترجمه ترگمان]همان طور که در روی پاشنه او باز می شود، بنابراین تنبل بی کاره را در بس تر خود قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The hand of the diligent will rule, But the slothful will be under forced labor.
[ترجمه گوگل]دست کوشاها حکومت خواهد کرد، اما تنبلان تحت کار اجباری خواهند بود
[ترجمه ترگمان]دست افراد سخت کوش، حکمرانی خواهد کرد، اما افراد تنبل تحت فشار کار اجباری قرار خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then last month at the tender age of 8 he died quite suddenly. The long slobbering slothful decline we had been looking forward to was not to be.
[ترجمه گوگل]سپس ماه گذشته در سن 8 سالگی به طور ناگهانی درگذشت کاهش تنبلی طولانی مدتی که ما منتظر آن بودیم، نبود
[ترجمه ترگمان]سپس ماه گذشته در سن هشت سالگی به طور ناگهانی درگذشت بعد از آن رکود و رکود طولانی، ما مشتاقانه منتظر بودیم که چنین چیزی وجود نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hand of the diligent shall bear rule: but the slothful shall be under tribute.
[ترجمه گوگل]دست کوشا حکومت خواهد کرد، اما تنبل تحت خراج خواهد بود
[ترجمه ترگمان]دست of قانون را تحمل خواهد کرد؛ اما the زیر احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For the diligent the week has seven todays; for the slothful seven tomorrows.
[ترجمه گوگل]برای کوشاها این هفته هفت امروز دارد برای هفت فردای تنبل
[ترجمه ترگمان]برای diligent هفته، هفت روز دیگر است؛ برای the slothful، فردا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

تنبل (صفت)
tardy, slow, idle, slouchy, sluggish, bone-idle, lazy, indolent, slothful, do-nothing, inactive, slothy, soporiferous

دیرپای (صفت)
lasting, durable, slothful, long-range

بی حال (صفت)
passive, weak, torpid, slothful, stolid, nonchalant, indifferent, inactive, languid, insensate, lethargic, lackadaisical, supine

انگلیسی به انگلیسی

• lazy, slow, sluggish

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : sloth / slothfulness
✅️ صفت ( adjective ) : slothful
✅️ قید ( adverb ) : slothfully
lazy
a sloth of bears
یک دسته خرس
یک گله خرس

بپرس