smashup


تصادم (به ویژه اگر شدید باشد)، هم کوفت، همکوب، تباهی، نابودی، شکست کامل، انهدام، کاملا خرد شده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a damaging collision, esp. between automobiles; wreck.
مشابه: crash, smash, wreck

جمله های نمونه

1. The thieves not only stole the jewels, but smashed up most of the valuable furniture in the room.
[ترجمه گوگل]سارقان نه تنها جواهرات را دزدیدند، بلکه بیشتر اثاثیه با ارزش اتاق را شکستند
[ترجمه ترگمان]دزدها نه تنها جواهرات را دزدیدند، بلکه بیشتر اثاثیه گران بها را در اتاق خرد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She took/got/exacted revenge on him for leaving her by smashing up his car.
[ترجمه گوگل]او با شکستن ماشینش از او انتقام گرفت که او را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]او برای اینکه او را با خرد کردن ماشینش ترک کند، از او انتقام گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She took revenge on her ex-boyfriend by smashing up his home.
[ترجمه گوگل]او با شکستن خانه دوست پسر سابقش انتقام گرفت
[ترجمه ترگمان]اون از دوست پسر سابقش با خرد کردن خونه اش انتقام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the sixties he was famous for taking drugs and smashing up hotel rooms.
[ترجمه گوگل]در دهه شصت او به مصرف مواد مخدر و شکستن اتاق های هتل مشهور بود
[ترجمه ترگمان]او در دهه شصت به خاطر مصرف مواد و خرد کردن اتاق های هتل مشهور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The phone both had been completely smashed up.
[ترجمه tinabailari] تلفن عمومی به طور کامی خراب شده بود
|
[ترجمه گوگل]گوشی هر دو کاملاً شکسته شده بود
[ترجمه ترگمان]تلفن هر دو کاملا خرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The whole shop was smashed up.
[ترجمه گوگل]کل مغازه خراب شد
[ترجمه ترگمان]تمام مغازه خرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She smashed up his car in a drunken rage.
[ترجمه گوگل]او ماشین او را در حالت مستی شکست
[ترجمه ترگمان]اتومبیلش را با خشم مستانه خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All you told me was that he'd smashed up yet another car.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که به من گفتی این بود که او یک ماشین دیگر را شکست
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که به من گفتی این بود که یک ماشین دیگر خرد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Six months previously he had smashed up his car.
[ترجمه گوگل]شش ماه قبل ماشینش را شکسته بود
[ترجمه ترگمان]شش ماه پیش ماشینش رو داغون کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Made his name barging into their clubs and smashing up their meeting halls.
[ترجمه گوگل]باعث شد که نام خود را به باشگاه های آنها وارد کند و سالن اجتماعات آنها را خراب کند
[ترجمه ترگمان]او نام خود را در کلوپ ها به صدا در آورد و سالن اجتماعات خود را خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And the stage was in a terrible mess, all blood and vomit, and the scenery all smashed up.
[ترجمه گوگل]و صحنه در آشفتگی وحشتناکی بود، تمام خون و استفراغ، و مناظر همه در هم شکست
[ترجمه ترگمان]و صحنه در یک افتضاح وحشتناک بود، همه خون و استفراغ و منظره همه درهم شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Smashing up Macmillan College and Emmanuel, in Gateshead, would reduce the opportunities available to our children.
[ترجمه گوگل]شکستن کالج مک میلان و امانوئل در گیتسهد، فرصت‌های موجود برای فرزندانمان را کاهش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]در گیتس هد و امانوئل، در گیتس هد، فرصت های موجود در اختیار کودکان ما را کاهش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The storekeepers paid Mr. B. a fin a week, and he refrained from smashing up their equipment.
[ترجمه گوگل]انبارداران هفته ای یک باله به آقای ب پرداختند و او از شکستن وسایل آنها خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]دکاندار به آقای ب پول داده بود یک ماهی در هفته و او از این که تجهیزات آن ها را به هم می زد خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His plant is smashing up.
[ترجمه گوگل]گیاه او در حال شکستن است
[ترجمه ترگمان] کارخونه اش داره خراب میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• collision; complete collapse or destruction, ruin

پیشنهاد کاربران

خرد و خاکشیر کردن
you know I smashed up a bunch of car windows at school today? ( based on shameless movie )
تصادف پرخسارت
تصادف شدید
عمدا چیزی رو خراب/نابود کردن
to destroy sth deliberately
پرس شدن ، خرد شدن ، تصادف شدید با اتومبیل👍
Tom smashed up his car on the highway
👍
تصادف کردن با ماشین
تصادف شدید با خودرو داشتن
خراب کردن. کشتن. له کردن. از بین بردن. خراشیدن. تصادف با ماشین.

بپرس