snivel

/ˈsnɪvl̩//ˈsnɪvl̩/

معنی: خلم، زکام، نزله، اب بینی، فین، از بینی جاری شدن، دماغ گرفتن، اب بینی را با صدا بالا کشیدن
معانی دیگر: آب بینی جاری کردن، عن دماغ کسی پیدا بودن، رجوع شود به: sniffle، گریه و فن فن کردن، گریه زاری کردن، زار زار گریه کردن، کولی بازی درآوردن، ننه من غریبم درآوردن، (به طور غلو آمیز یا ساختگی) شیون و زاری کردن، فن فن، آب بینی بالا کشی، ناله و زاری، دماهگرفتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: snivels, sniveling, sniveled
(1) تعریف: to whine mournfully or tearfully.
مشابه: cry, mewl, pule, snuffle, sob, wail, whine

- He sniveled about his petty problems.
[ترجمه گوگل] او در مورد مشکلات کوچک خود خفن می کرد
[ترجمه ترگمان] اون در مورد مشکلات جزئی - ش حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to weep or cry while sniffling.
مترادف: sniffle
مشابه: cry, whimper
اسم ( noun )
مشتقات: sniveler (n.)
(1) تعریف: a whiny weeping or sniffling.
مشابه: cry, sniffle, weep, whimper, whine

(2) تعریف: mucus that runs from the nose.
مشابه: mucus, phlegm

جمله های نمونه

1. She's always snivelling about her unhappy childhood.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد کودکی ناخوشایند خود خرخر می کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه در مورد دوران کودکی her گریه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's sitting in his bedroom snivelling because he was told off for not doing his homework.
[ترجمه گوگل]او در اتاق خوابش نشسته و خرخر می کند، زیرا به دلیل انجام ندادن تکالیف به او گوشزد کردند
[ترجمه ترگمان]او در اتاق خوابش نشسته بود و به خاطر اینکه تکالیف مدرسه اش را انجام نداده بود، گریه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He snivelled to his father about his troubles.
[ترجمه گوگل]او در مورد مشکلات پدرش خرخر کرد
[ترجمه ترگمان]درباره مشکلاتش با پدرش حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Billy started to snivel. His mother smacked his hand.
[ترجمه گوگل]بیلی شروع کرد به خرخر کردن مادرش دستش را زد
[ترجمه ترگمان]شروع به گریه کردن کرد مادر دستش را مشت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A small boy was sniveling on a chair.
[ترجمه گوگل]پسر کوچکی روی صندلی خرخر می کرد
[ترجمه ترگمان]یک پسربچه کوچک روی یک صندلی نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's snivelling after crying.
[ترجمه گوگل]بعد از گریه داره خفن می کنه
[ترجمه ترگمان]گریه می کند و گریه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've warned you. If you fail, don't come snivelling back to me.
[ترجمه گوگل]من به شما هشدار داده ام اگر شکست خوردی، به من باز نگرد
[ترجمه ترگمان]بهت هشدار داده بودم اگر شکست بخوری، به گریه من نیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's a snivelling idiot!
[ترجمه گوگل]او یک احمق خفن است!
[ترجمه ترگمان]عجب احمقی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That snivelling creep/coward!
[ترجمه گوگل]آن خزنده/بزدل خفن!
[ترجمه ترگمان]اون snivelling ترسو و ترسو!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Because truly is worth the genitals which you snivel originally not being able to let you crying!
[ترجمه گوگل]زیرا واقعاً ارزش اندام تناسلی را دارد که در ابتدا نمی‌توانی اجازه بدهی گریه کنی!
[ترجمه ترگمان]برای اینکه واقعا به اندام های جنسی که شما در ابتدا قادر به گریه کردن نیستید، می ارزد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Put your handkerchief away--don't snivel before me.
[ترجمه گوگل]دستمالتو بذار کنار - جلوی من خرخر نکن
[ترجمه ترگمان]دستمال را از من دور کن - برای من گریه نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I was a raggedy scamp with a snivel nose and a hole in my breeks.
[ترجمه گوگل]من یک لخت ژنده‌دار بودم با بینی خرخره‌ای و سوراخی در سینه‌ام
[ترجمه ترگمان]من یه مرد ژنده پوش با دماغم و یه سوراخ تو دهنم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You don't want your co-workers to snivel about how you don't need the money every time your boss wants to give you a bonus.
[ترجمه گوگل]شما نمی‌خواهید که همکارانتان هر بار که رئیستان می‌خواهد به شما جایزه بدهد، در مورد اینکه چطور به پول نیاز ندارید، غر بزنند
[ترجمه ترگمان]شما نمی خواهید که همکاران تان در مورد این که چطور هر بار که رئیس تان می خواهد به شما پاداش بدهد، به پول نیاز ندارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Buddie had been very angry, but everyone else had laughed at Frankie and called him a snivelling cissy.
[ترجمه گوگل]بادی خیلی عصبانی شده بود، اما بقیه به فرانکی خندیده بودند و او را یک شیطون خفن خطاب کرده بودند
[ترجمه ترگمان]Buddie خیلی عصبانی شده بود، اما بقیه به فرانکی خندیدند و او را a snivelling می نامیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلم (اسم)
resentment, anger, indignation, snot, snivel

زکام (اسم)
cold, snivel, catarrh, common cold, head cold, influenza, sniffle

نزله (اسم)
snivel, catarrh, common cold, head cold, rheum

اب بینی (اسم)
snot, snivel, rheum

فین (اسم)
snivel

از بینی جاری شدن (فعل)
snivel

دماغ گرفتن (فعل)
snivel

اب بینی را با صدا بالا کشیدن (فعل)
snivel

انگلیسی به انگلیسی

• runny nose; sniffle; whine, whimper, tearful complaining
sniffle; run at the nose; whine, whimper, complain tearfully
if someone is snivelling, they are crying and sniffing in an irritating way.

پیشنهاد کاربران

مفو ( در متن های عامیانه )
چلم, چلمو ( کسی که همیشه آب بینی اش آویزان است )

بپرس