snub

/ˈsnəb//snʌb/

معنی: جلو گیری، سرزنش، کلفت و کوتاه، پهن وکوتاه، نوک کسی را چیدن سربالا، خاموش کردن، سرزنش کردن
معانی دیگر: (نسبت به کسی) سردی کردن، کم محلی کردن، با تحقیر یا غرض رفتار کردن، جواب سلام ندادن، سردی، تحقیر، توهین، بی اعتنایی، (در اصل) حرف کسی را قطع کردن، تشر زدن، (با پیچیدن دور دیرک یا دکل) جلو حرکت طناب یا کابل و غیره را گرفتن، (طناب و غیره را) سفت کردن، (با پیچیدن طناب قایق به دور پایه و غیره) قایق را در جای خود ثابت نگهداشتن، قایق را مهار کردن، (معمولا با: out) سیگار را خاموش کردن، قطع کلام دیگری، منع، نوک کسی را چیدن دارای بینی سربالا، خاموش کردن سیگار

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: snubs, snubbing, snubbed
(1) تعریف: to ignore, esp. as a means of showing dissatisfaction, dislike, or contempt.
مترادف: cold-shoulder, disregard, ignore, slight
مشابه: avoid, cut, disdain, dismiss, ostracize, overlook, rebuff, send to Coventry, shun, spurn

(2) تعریف: to stop or reject with a sharp or hurtful reply; rebuke.
مترادف: rebuff, rebuke, slap down, spurn
مشابه: reprimand, reprove, repulse
اسم ( noun )
• : تعریف: an act or instance of rebuking or intentionally ignoring someone; slight; insult.
مترادف: cold shoulder, cut, insult, rebuff, rebuke, slap, slight

جمله های نمونه

1. Darryllater apologized to Sally for snubbing her at the dance.
[ترجمه مجتبی صفائی] دریلاتر از سالی عذرخواهی کرد چون موقع رقصیدن به او کم محلی کرده بود.
|
[ترجمه گوگل]دریلاتر از سالی به خاطر اینکه او را در رقص رد کرد عذرخواهی کرد
[ترجمه ترگمان]Darryllater از سالی عذرخواهی کرد که او را در مجلس رقص غافلگیر نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sandra was tormented by the thought that she might be snubbed by her classmates.
[ترجمه گوگل]ساندرا از این فکر که ممکن است توسط همکلاسی هایش مورد بی مهری قرار گیرد، عذاب می داد
[ترجمه ترگمان]ساندرا \" از این فکر که ممکن است با classmates او را رد کند عذاب می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I considered it a rude snub when I was not invited to the party.
[ترجمه گوگل]زمانی که به مهمانی دعوت نشدم، آن را یک بی ادبی می دانستم
[ترجمه ترگمان]وقتی به مهمانی دعوت نشدم، آن را مسخره کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He took the opportunity to deliver us another snub.
[ترجمه سایه] او ازین فرصت استفاده کرد تا باز با ما بدرفتاری کند.
|
[ترجمه سایه] او از این فرصت استفاده کرد تا تودهنی دیگری به ما بزند.
|
[ترجمه learner] او از این فرصت استفاده کرد تا دوباره به ما کم محلی کند . ما را تحویل نگیرد
|
[ترجمه گوگل]او از این فرصت استفاده کرد و یک غرور دیگر به ما تحویل داد
[ترجمه ترگمان]او از این فرصت استفاده کرد تا ما را کوتاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Eisenhower saw the action as a deliberate snub.
[ترجمه سایه] آیزنهاور برداشت کرد این عمل یک تودهنی آگاهانه است.
|
[ترجمه گوگل]آیزنهاور این اقدام را به عنوان یک انکار عمدی تلقی کرد
[ترجمه ترگمان]آیزنهاور این اقدام را به عنوان یک عقب نشینی عمدی قلمداد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Meanwhile Newcastle have delivered a bizarre snub to the losers in the bitter power struggle against chairman Sir John Hall.
[ترجمه سایه] در همین حال نیوکاسل یک تودهنی عجیب و غریب به بازندگان جنگ قدرت در مقابل رئیس سرجان هال زد.
|
[ترجمه گوگل]در همین حال، نیوکاسل در نبرد تلخ قدرت علیه رئیس، سر جان هال، به بازنده‌ها فحاشی عجیبی داده است
[ترجمه ترگمان]در همین حال، نیوکاسل در مبارزه با قدرت تلخ در برابر رئیس سر جان هال، یک خشم عجیب و غریب به بازندگان تحویل داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In another snub, the amount saved will be redirected to Labour councillors and MEPs.
[ترجمه گوگل]در بحث دیگری، مبلغ ذخیره شده به اعضای شورای کارگری و نمایندگان پارلمان اروپا هدایت می شود
[ترجمه ترگمان]در یک شکاف دیگر، مقدار ذخیره شده به اعضای شورای کارگری و اعضای پارلمان تغییر خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. President Clinton's nomination represents a double snub say critics.
[ترجمه گوگل]به گفته منتقدان، نامزدی پرزیدنت کلینتون نشان دهنده یک انزجار مضاعف است
[ترجمه ترگمان]نامزدی رئیس جمهور کلینتون نشان دهنده یک کاهش دوگانه برای منتقدان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The White Woman lifted a snub nose to point politely.
[ترجمه گوگل]زن سفیدپوست بینی خمیده ای را بلند کرد تا مودبانه اشاره کند
[ترجمه ترگمان]زن سفید بینی سربالا را بالا برد تا مودبانه به او اشاره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rebel Despite this snub, Johnston has been careful to avoid a public row at Goodison.
[ترجمه گوگل]شورشی علیرغم این مخالفت، جانستون مراقب بود تا از درگیری عمومی در گودیسون جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]شورشیان علی رغم این snub، مراقب بودند که از یک ردیف عمومی در Goodison اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The assistant director took it as a snub when he was not invited to the conference.
[ترجمه Edris nozari] دستیار کارگردان آن را یک بی اعتنایی تلقی کرد وقتی که به کنفرانس دعوت نشد
|
[ترجمه گوگل]دستیار کارگردان زمانی که به کنفرانس دعوت نشد، آن را به عنوان یک غرور تلقی کرد
[ترجمه ترگمان]معاون مدیر آن را به عنوان a برداشته بود وقتی که او به کنفرانس دعوت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Corrie had a short, snub nose and rosebud mouth, and her eyes were a smoky grey.
[ترجمه سایه] کوری یک بینی کوچک سربالا و لبان غنچه ای داشت و چشمانش به رنگ خاکستری تیره بود.
|
[ترجمه گوگل]کوری بینی کوتاه و کشیده و دهان غنچه رز داشت و چشمانش خاکستری دودی بود
[ترجمه ترگمان]بینی کوتاه، بینی کوتاه و لب های غنچه شده داشت و چشمانش به رنگ خاکستری مه آلود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her absence was not intended as a snub.
[ترجمه گلی افجه ] غیبت او به قصد بی اعتنایی نبود
|
[ترجمه گوگل]غیبت او به عنوان یک انزجار نبود
[ترجمه ترگمان]غیبت او کوتاه و کوتاه نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Male speaker It's not a snub.
[ترجمه گوگل]گوینده مرد این یک انحراف نیست
[ترجمه ترگمان]speaker، کوتاه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. High-schoolers will often snub anyone they feel is different or strange.
[ترجمه گلی افجه ] دانش آموز به هر کسی که احساس کنند غریب یا متفاوت است اغلب بی اعتنایی می کنند
|
[ترجمه گوگل]دانش آموزان دبیرستانی معمولاً از هر کسی که احساس می کنند متفاوت یا عجیب است غافل می شوند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان دبیرستانی اغلب به افرادی که احساس می کنند متفاوت یا عجیب است، رفتار خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Charles Howard had just delivered me a colossal snub.
[ترجمه گوگل]چارلز هوارد به تازگی به من فحاشی بزرگی داده بود
[ترجمه ترگمان] چارلز هاوارد \"همین الان بهم یه snub غول پیکر داده بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. And since Al has decided to snub the press, he is in the unfortunate position of having to answer for him.
[ترجمه گوگل]و از آنجایی که آل تصمیم گرفته است مطبوعات را نادیده بگیرد، در موقعیت بدی قرار دارد که باید به جای او پاسخگو باشد
[ترجمه ترگمان]و از زمانی که آل تصمیم گرفته است مطبوعات را کوتاه کند، او در موقعیت نامناسبی است که باید پاسخگوی او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جلوگیری (اسم)
abatement, curb, prevention, snub, countercheck, suppression, restraint, interdict, obstruction, blockage, restriction, preservation, interdiction, debarment, forbiddance, interception, stoppage

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

کلفت و کوتاه (صفت)
snub, heavyset

پهن وکوتاه (صفت)
snub

نوک کسی را چیدن سربالا (فعل)
snub

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

انگلیسی به انگلیسی

• act of treating with contempt; offense, affront; sudden stop
treat contemptuously, humiliate, purposefully ignore; rebuke, reject; stop suddenly, bring to a sudden halt
short and upturned (of a nose)
if you snub someone, you insult them by ignoring them or by behaving rudely. verb here but can also be used a count noun. e.g. but george was impervious to snubs.

پیشنهاد کاربران

snub ( v, n ) ( snʌb ) =to insult sb, especially by ignoring them when you meet, e. g. I tried to be friendly, but she snubbed me completely.
snub
سردی کردن، کم محلی کردن
Snub nosed:
a short blunt nose. especially : one slightly turned up at the tip.
بینی کوتاه و سربالا
طرد کردن
to insult someone by not giving them any attention or treating them as if they are not important
نادیده گرفتن و اهمیت ندادن به کسی به قصد توهین و تحقیر
Lawrence attempted to draw me into conversation, but I snubbed him, and went to another part of the room
...
[مشاهده متن کامل]

I think she felt snubbed because Anthony hadn't bothered to introduce himself

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/snub
کم محلی کردن
سگ محل کردن، بی اعتنایی
Darryl later apologised Sally for snubbing her at the party
بی محلی کردن
بی محلی
معنای آبادیس
✅ ( نسبت به کسی ) سردی کردن، کم محلی کردن
. . .
In what was perhaps a reflection of those priorities, it took Biden weeks to place a phone call to Netanyahu after taking office, a delay that forced the White House to deny it was intentionally ⁦👁️⁩snubbing⁦👁️⁩ Israel
بی محلی کردن
مسخره کردن
put - down
couldn't help thinking that the whole thing was meant to be taken as a snub
امتناع کردن
نادیده گرفتن
رفتار سرد
بی اعتنایی
تحویل نگرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس