socialize

/ˈsoʊʃəlaɪz//ˈsəʊʃəlaɪz/

معنی: اجتماعی کردن، بکارهای اجتماعی تخصیص دادن، بصورت سوسیالیستی دراوردن
معانی دیگر: معاشرت کردن با، رفت و آمد کردن با، آمیزش داشتن با، رجوع شود به: nationalize، سوسیالیست کردن، سوسیالیستی کردن، آمیزگار کردن، گروهگانی کردن، مردمگانی کردن، با جامعه سازگار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: socializes, socializing, socialized
(1) تعریف: to cause to be social or fit to live with others.
مشابه: civilize, cultivate, teach, train

- Parents sometimes fail to socialize their children.
[ترجمه Hasti] والدین گاهی اوقات با فرزندان خود ارتباط برقرار نمی کنند.
|
[ترجمه bahereh] والدین گاهی اوقات در ارتباط برقرار کردن با فرزندان خود شکست میخورند.
|
[ترجمه فریناز] والدین گاهی در اجتماعی کردن فرزندانشان ناموفق هستند
|
[ترجمه Spidey Flash] والدین بعضی وقت ها در ارتباط برقرار کردن با فرزندان خود موقف نیستند.
|
[ترجمه سحر] گاهی والدین در اجتماعی کردن کودکان خود موفق نیستند
|
[ترجمه گوگل] والدین گاهی اوقات در اجتماعی کردن فرزندان خود شکست می خورند
[ترجمه ترگمان] والدین گاهی اوقات با فرزندان خود معاشرت نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to place under public or government control, according to the theories of socialism.

- They desire to socialize the steel industry.
[ترجمه گوگل] آنها مایل به اجتماعی کردن صنعت فولاد هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها تمایل دارند که صنعت فولاد را اجتماعی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: socialization (n.), socializer (n.)
• : تعریف: to engage in social activities.
مشابه: associate, consort, fraternize, hobnob, mingle, mix, pal, visit

- We often socialize with friends from the office.
[ترجمه محمد] ما اغلب با همکاران اداره ارتباط برقرار می کنیم
|
[ترجمه امیرحسین] ما اغلب با دوستانمان در اداره معاشرت میکنیم.
|
[ترجمه گوگل] ما اغلب با دوستان دفتر کار معاشرت می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما اغلب با دوستانی از اداره روابط اجتماعی داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. europeans did not socialize with natives
اروپاییان با بومیان رفت و آمد نمی کردند.

2. They live together, work together and socialize together. If you ask me, it can't be healthy to live in each other's pockets like that.
[ترجمه ناشناس] آنها با هم زندگی میکنند ، با هم کار میکنند و با هم ارتباط برقرار میکنند ، اگر از من بپرسید ، میگم که اینجوری همدم هم بودن و همیشه با هم بودن ، سالم نیست .
|
[ترجمه گوگل]آنها با هم زندگی می کنند، با هم کار می کنند و با هم معاشرت می کنند اگر از من بپرسید، زندگی در جیب همدیگر نمی تواند سالم باشد
[ترجمه ترگمان]با هم زندگی می کنند، با هم زندگی می کنند و با هم معاشرت می کنند اگر از من بپرسید، برای زندگی در جیب های هر یک مثل این، نمی تواند سالم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. People don't socialize with their neighbours as much as they used to.
[ترجمه mmdrza] مردم مانند گذشته با همسایگان خود معاشرت نمی کنند.
|
[ترجمه گوگل]مردم مانند گذشته با همسایگان خود معاشرت نمی کنند
[ترجمه ترگمان]مردم تا آنجا که عادت دارند با همسایگانشان معاشرت نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's got lots of friends, she likes to socialize.
[ترجمه گوگل]او دوستان زیادی دارد، او دوست دارد معاشرت کند
[ترجمه ترگمان]او دوستان زیادی دارد، از معاشرت با او خوشش می اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I tend not to socialize with my colleagues.
[ترجمه Mrjn] من تمایل ندارم که با همکارانم معاشرت کنم.
|
[ترجمه گوگل]تمایل دارم با همکارانم معاشرت نکنم
[ترجمه ترگمان]من تمایل به معاشرت با همکارانم ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The alternative to trying to regulate and socialize the family is to use the market system to guide resources into the family.
[ترجمه گوگل]جایگزین تلاش برای تنظیم و اجتماعی کردن خانواده، استفاده از سیستم بازار برای هدایت منابع به داخل خانواده است
[ترجمه ترگمان]این روش جایگزین برای منظم کردن و معاشرت با خانواده، استفاده از سیستم بازار برای هدایت منابع به خانواده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What, do you have to socialize the director to though.
[ترجمه گوگل]چه، آیا شما باید کارگردان را اجتماعی کنید
[ترجمه ترگمان]با این حال، شما باید با مدیر اجتماعی معاشرت کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They socialize with them, do business with them.
[ترجمه گوگل]آنها با آنها معاشرت می کنند، با آنها تجارت می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها با آن ها معاشرت می کنند، کارشان را با آن ها انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Encourage him to socialize with family and friends.
[ترجمه گوگل]او را به معاشرت با خانواده و دوستان تشویق کنید
[ترجمه ترگمان]او را تشویق کنید که با خانواده و دوستان خود معاشرت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We used to socialize together and they used my garden as their flat didn't have one.
[ترجمه گوگل]ما با هم معاشرت می کردیم و آنها از باغ من استفاده می کردند زیرا آپارتمانشان باغی نداشت
[ترجمه ترگمان]ما با هم معاشرت می کردیم و آن ها از باغ من به عنوان flat استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Opportunities for young parents to socialize with each other are few and far between these days.
[ترجمه گوگل]این روزها فرصت های معاشرت والدین جوان با یکدیگر بسیار اندک است
[ترجمه ترگمان]فرصت هایی برای والدین جوان برای معاشرت با یکدیگر کم و بیش از این روزها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Encourage him to socialize with family and friends. Let him rest if he becomes tired or frustrated.
[ترجمه گوگل]او را به معاشرت با خانواده و دوستان تشویق کنید اگر خسته یا ناامید شد بگذارید استراحت کند
[ترجمه ترگمان]او را تشویق کنید که با خانواده و دوستان خود معاشرت کند بگذار اگر خسته یا مایوس بشود، استراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They don't socialize with their neighbors much.
[ترجمه گوگل]آنها زیاد با همسایگان خود معاشرت نمی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها با همسایگانشان معاشرت نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Weir promised himself he would never again socialize with other ranks.
[ترجمه گوگل]ویر به خود قول داد که دیگر هرگز با افراد دیگر معاشرت نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ویر قول داده بود که دیگر بار دیگر با صفوف دیگر معاشرت نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اجتماعی کردن (فعل)
socialize

بکارهای اجتماعی تخصیص دادن (فعل)
socialize

بصورت سوسیالیستی دراوردن (فعل)
socialize

انگلیسی به انگلیسی

• learn to relate to and interact with others; be sociable, interact with others; establish according to the principles of socialism; make socialist (institutes, governments, institutions etc.); prepare for social life (also socialise)
if you socialize, you meet other people socially.
when people are socialized, they gradually learn to behave in a way that is acceptable in their society or culture; a technical use.

پیشنهاد کاربران

socialize
/ˈsəʊʃəlʌɪz/
Spend time with other people socially , e. g at a party .
socialize
وقتگذرانی و خوشگذرانی با دیگران
معاشرت
مصاحبت
گفتگو
رفت و آمد
socialize=hang out
socialize is formal but hang out is informal
to spend time with other people in a friendly
spend my time doing something
گرم گرفتن . خوش و بش کردن
معاشرت کردن

بپرس