sodden

/ˈsɑːdn̩//ˈsɒdn̩/

معنی: نیم پخته، اشباع شده، جوشانده، چروکیده و پژمرده، گیج و کندذهن، خیس، بی مصرف، خیس خوردن
معانی دیگر: (مهجور) اسم مفعول: seethe، (قدیمی) جوشانده، آبروت کرده، آب پز شده، خیس کرده، اشباع از آب، (نان و غیره) خمیر مانند، نیمه پخته، غیر برشته، خمیر، رطوبت گرفته کردن، آب دیده کردن، خمیری کردن، خیساندن، در اثر جوشاندن بی مصرف، خیس شدن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: drenched with liquid; saturated; soaked.
متضاد: dry
مشابه: bedraggled, saturate

- His sodden clothes were dripping on the floor.
[ترجمه محسن منتظرالقائم] لباس های خیسش روی کف چکه می کردند
|
[ترجمه گوگل] لباس های غلیظش روی زمین می چکید
[ترجمه ترگمان] لباس های خیسش روی زمین می چکید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: soggy and heavy, as food that has been cooked too long or improperly.

- sodden vegetables
[ترجمه گوگل] سبزیجات غلیظ
[ترجمه ترگمان] سبزیجات خیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: bloated and expressionless.

- a drunkard's sodden look
[ترجمه گوگل] نگاه غمگین یک مست
[ترجمه ترگمان] نگاه خیس عرق آلود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: lethargic or unimaginative; dull.

- my sodden wits
[ترجمه گوگل] عقل غمگین من
[ترجمه ترگمان] عقل خود را از دست داده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: soddens, soddening, soddened
مشتقات: soddenly (adv.), soddenness (n.)
• : تعریف: to render or become sodden.
مشابه: soak

جمله های نمونه

1. His grey jersey and trousers were sodden with the rain.
[ترجمه گوگل]پیراهن و شلوار خاکستری اش از باران خیس شده بود
[ترجمه ترگمان]پیراهن خاکستری و شلوارش خیس از باران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The football pitch was absolutely sodden.
[ترجمه گوگل]زمین فوتبال کاملاً غمگین بود
[ترجمه ترگمان]زمین فوتبال کاملا خیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her thin coat quickly became sodden.
[ترجمه گوگل]کت نازک او به سرعت خیس شد
[ترجمه ترگمان]کت نازکش به سرعت خیس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We stripped off our sodden clothes.
[ترجمه گوگل]لباس های خیسمان را در آوردیم
[ترجمه ترگمان] لباسای خیس خیس کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My shoes are sodden from walking in the rain.
[ترجمه گوگل]کفش هایم از راه رفتن زیر باران خیس شده اند
[ترجمه ترگمان]کفش های من از راه رفتن در باران خیس شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't sodden the tablecloth.
[ترجمه گوگل]سفره را خیس نکنید
[ترجمه ترگمان]رومیزی را خیس نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the cockpit everything was sodden crew, cookers, ropes, pots and pans.
[ترجمه گوگل]در کابین همه چیز خدمه، اجاق گاز، طناب، قابلمه و ماهیتابه غمگین بود
[ترجمه ترگمان]در کابین، همه چیز جاشو پر از آب و آب و دیگ و دیگ و دیگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They circumvent waterfalls by wriggling through the sodden vegetation on the banks.
[ترجمه گوگل]آنها آبشارها را با چرخیدن در میان پوشش گیاهی خیس سواحل دور می زنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از آبشار عبور می کنند و از طریق پوشش گیاهی خیس روی ساحل وول می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Discarded sodden matches and joint stubs jostle around in the pan and urine seeps into the sole of my shoe.
[ترجمه گوگل]کبریت‌های خیس شده دور ریخته شده و خرده‌های مفصلی در تابه می‌چرخند و ادرار به کف کفشم نفوذ می‌کند
[ترجمه ترگمان]matches خیس و stubs مفصل در ماهی تابه به هم تنه می زنند و ادرار به درون تنها کفش من نفوذ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I trudged across the sodden grass.
[ترجمه گوگل]روی چمن‌های خیس و خیس دویدم
[ترجمه ترگمان]با زحمت از میان علف ها به راه افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We arrived home completely sodden.
[ترجمه گوگل]کاملا غمگین به خانه رسیدیم
[ترجمه ترگمان] کاملا خیس به خونه رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She untied the knots and removed the saliva sodden strip of cushion covering from his mouth.
[ترجمه گوگل]گره‌ها را باز کرد و نوار بزاق غلیظی از پوشش بالشتک را از دهان او برداشت
[ترجمه ترگمان]او گره را باز کرد و نوار چسب خیس را که از دهانش بیرون امده بود بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A sodden heaviness weighted down her limbs.
[ترجمه گوگل]سنگینی شدیدی بر اندام هایش فشار آورد
[ترجمه ترگمان]سنگینی سنگینی بدنش را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mary tried to read the writing in her sodden address book, but it was impossible.
[ترجمه گوگل]مری سعی کرد نوشته های دفترچه آدرس غمگینش را بخواند، اما غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]مری کوشید کتاب آدرس sodden را بخواند، اما غیر ممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نیم پخته (صفت)
rare, sodden, half-baked

اشباع شده (صفت)
saturated, sodden, saturant

جوشانده (صفت)
sodden

چروکیده و پژمرده (صفت)
sodden

گیج و کند ذهن (صفت)
sodden

خیس (صفت)
wet, bedraggled, soaked, soggy, saturated, sodden, wettish, soppy, sopped

بی مصرف (صفت)
useless, sodden, bootless, otiose, unemployed

خیس خوردن (فعل)
soak, wet, sodden, sop, get wet

انگلیسی به انگلیسی

• soaked, saturated, wet; doughy, lumpy; bloated; expressionless, stupid; drunk; lacking energy
something that is sodden is extremely wet.

پیشنهاد کاربران

بپرس